نام محمدجعفر
نام خانوادگی رستگار
نام پدر غلامحسين
تاریخ تولد 1345/04/20
محل تولد بوشهر - بوشهر
تاریخ شهادت 1361/08/11
محل شهادت عين خوش
مسئولیت رزمنده
نوع عضویت بسيج
شغل دانش آموز
تحصیلات دوره دبيرستان
مدفن درواهي
شهيد محمدجعفر رستگار در سال 1345 در خانوادهاي مذهبي در محلهي درواهي شهرآبپخش ديده به جهان گشود . تحصيلات ابتدائي و راهنمايي رادر زادگاه خود به پايان برد ولي سال اول دورهي متوسطه را كه مصادف با جنگ تحميلي بود رهاكرد و براي دفاع از ميهن و انقلاب همراه تعدادي از بسيجيان جانبركف ديگر پا به عرصه نبرد با متجاوزان بعثي گذاشت. ايشان پس از چهارماه حضور دلاورانه در جبهه و شركت در عمليات محرم به فيض شهادت نايلآمد.
ادامه مطلب
ولا تقولوا لمن يقتل في سبيل الله امواتا بل احياء و لكن لا يشعرون
وكساني را كه در راه خدا كشتهميشوند مرده نگوييد، آنان زندهاند ولي شما درك نميكنيد.
حمد و سپاس خدايي را كه به انسان شعور داد تا راه خويش را بازيابد و درآن گام نهد . با درود به رهبر كبير انقلاب اسلامي و شهيدان بخون خفته و با سلام به امت شهيد پرور ايران وصيتنامه خود را شروع ميكنم. اينك كه بهترين موقعيت براي مبارزه با كافران و مشركان پديدار گشته و اينك كه مزدوران بي وطن به وطن و انقلاب اسلاميان حملهور گشتهاند فرصت را براي دفاع از دين مبين اسلام و سرزمين دلاور شهيد پرورمان ايران از دست نميدهم. و همچون شهيداني كه در اين راه جان باختند من نيز با عزمي راسخ و قلبي مطمئن در آن راه گام مينهم. راهي كه هزاران شهيد بدان گام نهادند و با عشق به الله جان باختند من نيز آرزو و عزم دارم كه دشمن را از مقام ظالميتش به زير كشم. تا دشمنان اسلام بدانند فقط در پيروي از خط امام است كه ميتواند انسان را به راه مستقيم و به كمال برساند نميخواهم كه بهسادگي يا در بستر بميرم كه مردن در بستر براي مرد مسلمان آنهم در اين مقطع زماني ننگ است و بايد مبارزهكنيم تا سركشان و عفلقيان را در مقابل حق و حقيقت به سرجاي خودشان بنشانيم و بهقول امام اگر پيروزشديم اسلام پيروز شده و اگر شهيد شديم چه بهتر كه باز هم پيروزيم و ميخواهم كمي با پدر و مادرم صحبت كنم. پدر و مادر عزيزم اين را پر واضح ميدانم مرگ فرزند از براي شما يا هر پدر يا مادر سخت و گران است اما چه ميشود كرد فقط از خدا ميخواهم كه به شما صبر دهد پدر و مادرم شما خود ميدانيد كه ( ما همه از خداييم و بايد به سوي او برگرديم ) چه بهتر كه پيش قدم شده جلوتر از آنكه مرگ به سراغمان بيايد في سبيل لله به سوي مرگ رويم پس از شما ميخواهم كه فقط به خدا متكّي شويد از امت شهيد پرور ميخواهم كه در طول عمر خويش از ولايت فقيه و روحانيت مبارز پشتيباني نمايند در آخر از شما پدر و مادرم كه زحمت منرا كشيدهايد ميخواهم كه همچون كوه استوار بوده و منرا حلال نماييد و شما خواهران و برادران اگر از طرف من نسبت به شما خطايي سر زده مرا ببخشيد و حلال نماييد و همچنين از تمام اقوام و خويشان و همسايگان و دوستان و همه مردم شهيد پرور ميخواهم كه اگر از طرف من خطايي نسبت به شماها سرزده مرا حلال كنيد و چند كلمهاي با مادر عزيزم و شما خواهران و خويشان گراميم دارم كه براي من لباس سياه نپوشيد و اين را عاجزانه و ملتمسانه از شما ميخواهم خداوند طول عمري بابركت بهامام عطا فرمايد و مارا در راهيكه بدان گام نهادهايم ثابتقدم واستوارگرداند. درضمن يكروز از ماه رمضانم قضااست. ازشما ميخواهم قضاي آنرا به جاآوريد.
والسلام
سرباز کوچک امام محمدجعفر رستگار
ادامه مطلب
وكساني را كه در راه خدا كشتهميشوند مرده نگوييد، آنان زندهاند ولي شما درك نميكنيد.
حمد و سپاس خدايي را كه به انسان شعور داد تا راه خويش را بازيابد و درآن گام نهد . با درود به رهبر كبير انقلاب اسلامي و شهيدان بخون خفته و با سلام به امت شهيد پرور ايران وصيتنامه خود را شروع ميكنم. اينك كه بهترين موقعيت براي مبارزه با كافران و مشركان پديدار گشته و اينك كه مزدوران بي وطن به وطن و انقلاب اسلاميان حملهور گشتهاند فرصت را براي دفاع از دين مبين اسلام و سرزمين دلاور شهيد پرورمان ايران از دست نميدهم. و همچون شهيداني كه در اين راه جان باختند من نيز با عزمي راسخ و قلبي مطمئن در آن راه گام مينهم. راهي كه هزاران شهيد بدان گام نهادند و با عشق به الله جان باختند من نيز آرزو و عزم دارم كه دشمن را از مقام ظالميتش به زير كشم. تا دشمنان اسلام بدانند فقط در پيروي از خط امام است كه ميتواند انسان را به راه مستقيم و به كمال برساند نميخواهم كه بهسادگي يا در بستر بميرم كه مردن در بستر براي مرد مسلمان آنهم در اين مقطع زماني ننگ است و بايد مبارزهكنيم تا سركشان و عفلقيان را در مقابل حق و حقيقت به سرجاي خودشان بنشانيم و بهقول امام اگر پيروزشديم اسلام پيروز شده و اگر شهيد شديم چه بهتر كه باز هم پيروزيم و ميخواهم كمي با پدر و مادرم صحبت كنم. پدر و مادر عزيزم اين را پر واضح ميدانم مرگ فرزند از براي شما يا هر پدر يا مادر سخت و گران است اما چه ميشود كرد فقط از خدا ميخواهم كه به شما صبر دهد پدر و مادرم شما خود ميدانيد كه ( ما همه از خداييم و بايد به سوي او برگرديم ) چه بهتر كه پيش قدم شده جلوتر از آنكه مرگ به سراغمان بيايد في سبيل لله به سوي مرگ رويم پس از شما ميخواهم كه فقط به خدا متكّي شويد از امت شهيد پرور ميخواهم كه در طول عمر خويش از ولايت فقيه و روحانيت مبارز پشتيباني نمايند در آخر از شما پدر و مادرم كه زحمت منرا كشيدهايد ميخواهم كه همچون كوه استوار بوده و منرا حلال نماييد و شما خواهران و برادران اگر از طرف من نسبت به شما خطايي سر زده مرا ببخشيد و حلال نماييد و همچنين از تمام اقوام و خويشان و همسايگان و دوستان و همه مردم شهيد پرور ميخواهم كه اگر از طرف من خطايي نسبت به شماها سرزده مرا حلال كنيد و چند كلمهاي با مادر عزيزم و شما خواهران و خويشان گراميم دارم كه براي من لباس سياه نپوشيد و اين را عاجزانه و ملتمسانه از شما ميخواهم خداوند طول عمري بابركت بهامام عطا فرمايد و مارا در راهيكه بدان گام نهادهايم ثابتقدم واستوارگرداند. درضمن يكروز از ماه رمضانم قضااست. ازشما ميخواهم قضاي آنرا به جاآوريد.
والسلام
سرباز کوچک امام محمدجعفر رستگار
به نقل از پدرش
وضعيت كاري من طوري بود كه فقط غروب پنجشنبه و جمعه خانه بودم پسرم محمدجعفر بسيار با محبت بود و وقتي به خانه ميرسيدم خودش را در بغل من ميانداخت روي پايم مينشست و به خنده و تمسخر ديگران كه ميگفتند محمدجعفر بچه شده اهميت نميداد و ميگفت پدرم خسته است و من بايد كاري كنم كه خستگي از تنش بيرون رود و خوشحال شود.
از زبان همسنگرش سيد ضياء الدين موسوي
در منطقه عملياتي دشتعباس مستقربوديم كه به ما اعلام آمادهباش دادند. شب هنگام مشغول نوشتن وصيتنامه بوديم كه بادي شديد به همراه باراني سنگين باريدن گرفت و تا صبح ادامه داشت. صبح سوار ماشين شديم وما را به منطقه عملياتي اعزام نمودند. مرحله اول عمليات محرم با موفقيت وآزادسازي قسمت هاي زيادي از دشت عباس منجر شده بود . ما را در سرزمينهاي فتح شده ودر ميان كشتگان عبوردادندتا اينكه وارد رودخانه اي خشك شديم، گويا به عراقيها خيلي نزديك شده بوديم كه يكباره با انواع سلاحها مورد حمله قرار گرفتيم. تعداد زيادي از بچه ها زخمي شدند، فرمانده گردان آقاي احمد نكوييمهر دستور عقب نشيني داد و ما را درون كانالي كه عراقيها براي استتار خودشان حفر كردهبودند مستقرنمود. شب هنگام حدود ساعت 12 بود كه صداي تانكهاي دشمن به گوشمان رسيد، كه به مقر ما نزديك ميشدند، فرمانده گردان براي جلوگيري از پيشروي تانكها كه فكر مي كرد عراقي اند ، آرپي جي زنهاي گردان را براي شكار آنها فرستاد. من بعنوان آرپي جي زن ودو كمكم يكي شهيد رستگار وديگري برادر حيدر مهرآوران جهت شكار تانك به جلو ونزديكيهاي آنها رفتيم وموضع گرفتيم ، ولي پس از چند لحظه متوجه شديم كه صدا متعلق به لودري از تيپ علي بن ابي طالب است كه عقب مانده است ، در همين لحظه بود كه عراقيها متوجه حضورما شدند ومحل ما را زير آتش شديد خود گرفتند، بطوريكه ما همگي زمين گير شديم بعد از يك ربع كه آتش دشمن فروكشكرد وقصد برگشتن داشتيم ناگهان متوجهشدم كه يكي از كمكهايم نيست.سررا برگرداندم ديدم چندسياهي رويزمينافتادهاند و شهيد رستگار هم جزء آنها بود، هرچه صدايش كردم جوابم نداد، فقط توانست از گلو صدايي بلندكند، فوراً خود را به مقر رساندم وفرمانده را درجريان گذاشته و بهسرعت با آمبولانس هرسه زخمي را به بيمارستان منتقل كرديم ولي پس از نيم ساعت باخبر شديم كه محمدجعفر به فوز شهادت نائل شده است.
اطلاعات مزار
محل مزاردرواهي
تصویر مزار
موقعیت مکانی مزار
گالری تصاویر
مشاهده سایر تصاویر
اسناد و مدارک
مشاهده سایر اسناد
در صورتی که تصویر، اطلاعات و یا خاطره ای مرتبط با شهید در اختیار دارید با ما به اشتراک بگذارید
0 دیدگاه ها و دلنوشته ها