هیچوقت در زندگی خدا را برای یک چشم بههمزدن هم فراموش نکنید .
به نام خدا و با سلام و درود بر تمام رزمندگان و امامزمان و نائب بر حقش امام خمینی و با سلام بر کلیه خانوادهام پدرم و مادرم و برادرانم و همه قوم و خویشان و دوستان گرامی .
ضمن عرض سلام آرزوی سلامتی و توفیق همه شما از خداوند متعال خواهانم و امیدوارم که در پناه الله بتوانیم همه خدمتگزار اسلام باشیم. باری برادران و خواهران عزیز در حالی که با دلی شاد و لبی خندان دارم قلم بر کاغذ میکشم. اول از همه خدمت شما عرض میکنم که هیچوقت در زندگی خدا را برای یک چشم برهم زدن فراموش نکنید و همیشه مرگ را پیش روی خود احساس کنید و تا میتوانید به نمازها مخصوصاً جماعتها و دعاها اهمیت دهید زیرا دشمنان ما از همین اعمال ماست که میهراسند. همیشه پس از نماز امام را دعا کنید و این را بدانید که این عمر بیارزش زودگذر است و دائم در فکر آخرت باشید. همینطور که من حالا اینقدر توان دارم که قلم در دست به گیرم و این کاغذ سفید را سیاه کنم و یا هر کار دیگری که از یک انسان زنده برمیآید انجام به دهم روزی هم خواهد آمد که این قدرت را از دست به دهم که امیدوارم توفیق این را داشته باشم که به همین زودی و در همین ماه مبارک رمضان باشد. انشاءالله که این سفارش را از برادر کوچک و حقیرتان بپذیرید. از شما برادران و خواهرانم میخواهم که اگر واقعاً میخواهند روح من شاد باشد چند سفارش به آنها میکنم که به آن اگر عمل کردند من تا ابد آنها را دعا خواهم کرد و روحم در آرامش خواهد بود و این است که سعی کنید هیچوقت حتی برای یک لحظه یکدیگر را نرنجانید و از هم متفرق نشوید و مهمتر از همه هیچوقت نماز و دعا را فراموش نکنید و پس از نماز اول برای امام و بعد مرحومه مادرم و اگر خواستید برای من دعا کنید. دیگر اینکه از کلیه فامیلها میخواهم مرا ببخشند و حلال نمایند، چون اگر خدا بخواهد انشاءالله عملیاتی در پیش داریم که به امید خدا پیروز خواهیم بود. اگر خداوند توفیق و سعادت شهادت را نصیب من گردانید از شما میخواهم اصلاً غم و ناراحتی به دل خود راه ندهید که من هم ناراحت بشوم. امام و تمام رزمندگان را دعا کنید، ضمناً مرا کنار قبر مادرم در آبادان خاک نمایید و سعی کنید حتماً به آن عمل نمایید .
برادر کوچک شما کاظم خانعزیزی
شهيد از نظراخلاقي داراي اخلاق بسيار ملايم و خوب بود از زمان كودكي تا شهادت چه در خانه و چه در بيرون و محيط مدرسه به درس خواندن علاقه عجيبي داشت . در پيروزي انقلاب اسلامي شركت فعال داشت و شبها دير به خانه ميآمد و گاهي از شبها به خانه نميآمد و با رژيم طاغوت مبارزه مينمود . در درگيري با منافقين دوبار با ضربه شديد چاقو و چوب مجروح شد . هميشه از زمان كودكي عاشق مسجد و روضه و سخنراني بود . خيلي دلسوز و رحيم و در فكر كمك به محرومان و مستضعفين بود . ميگفت : تا ميتوانيد كمك به فقير و فقرا به كنيد در آبادان به تحصيلات خود ادامه داد تا اينكه جنگ شروع شد و به دشتستان بخش شبانكاره مهاجرت كرديم و تحصيلاتش را در دالكي در چادر و در شدت گرما ادامه داد تا اينكه ديپلم را بدون مردودي در اين دوازده سال دريافت نمود . دوره جوشكاري را با موفقيت به پايان رسانيد . از طرف بسيج به جبهه اعزام و در حمله والفجر يك شركت و فرماندهي يك قسمتي را بعهده گرفت و با موفقيت مأموريت خود را به پايان رسانيد . پس از آن جهت خدمت در سپاه پاسداران انقلاب اسلامي به دوره آموزشي در پادگان شهيد دستغيب كازرون رفت و پس از طي مرحله آموزشي به كردستان منطقه پيرانشهر اعزام و در حمله والفجر دو پس از پيروزيهاي فراوان بر روي قلعه كلهقندي به درجه رفيع شهادت نايل آمد .
روحش شاد و يادش گرامي باد .
خصوصيات شهيد از زبان برادر وسرپرست شهيد ، حسينقلي خانعزيزي
1ـ قبل از شهادت فرزند عزيزتان ، آيا فكر ميكرديد كه شما هم پدر يا مادر شهيد باشيد ، يعني تا چه حد اين موضوع به شما الهام شده بود ؟
ـ از همان بار اول كه به عنوان بسيجي توسط بسيج برازجان به جبهه اعزام شد ، اين امر به ما نيز الهام شده بود ، زيرا كه او هميشه از جبهه و معجزههايي كه در جبهه براي شهدا پيش آمده بود براي ما تعريف ميكرد و شبها را به زندهداري و بيداري تا اذان صبح به خواندن كتابها ، دعاها و نمازها ميپرداخت و ما با ديدن اين عبادتها و رفتار خالصانه كه خود را براي شهادت آماده ميكرد به اين باور رسيده بوديم كه او نيز به آرزويش خواهد رسيد .
2ـ شهيد بزرگوار چه ويژگيهايي ، متفاوت با ديگر فرزندان شما داشتند ؟
ـ با همه مهربان ، خوش رفتار و با گذشت بود و هيچ كس را از خود ناراحت نميكرد در كارهاي خانه به افراد خانواده كمك ميكرد و همواره در اجتماع به مردم ، فقرا و ضعيفان در حد توان كمك و ياري ميرساند ، در ضمن او به تحصيل علم و دانش علاقه زيادي داشت كه آخرين مدرك تحصيلي او گرفتن گواهينامه پايان تحصيلات متوسطه در رشته اقتصاد اجتماعي و گرفتن گواهينامه پايان دوره آموزش فني وحرفهاي در رشته جوشكاري بود .
3ـ پس از شهادت تا چه اندازهاي با ايشان ارتباط داريد ؟ آيا او را در خواب ميبينيد ؟ آيا تا كنون چيزي از او خواستهايد ، يعني به روح او متوسل شدهايد ؟
ـ شهيد را در خواب ميبينيم و حتي بعضي چيزها را به ما ميگويد و يا نشان ميدهد. يك بار در خواب به من گفت كه فلان چيز را به شما خواهند داد و نمونه آن را درخواب به من نشان داد و وقتي كه براي چند ماهي حقوق من قطع شده بود ، يك شب شهيد همراه با امام خميني (ره) به خواب من آمدند . هر دو بزرگوار به من گفتند كه اشتباه شده و كار شما بزودي درست ميشود . بعد از چند شب صدايي زيبا و دلنشين به گوش من رسيد كه او هم گفت به ياري خدا همه چيز درست ميشود اما صاحب صدا را نديدم. وقتي سؤال كردم كه اين صداي چه كسي بود صداي ديگري به من گفت كه اين صداي آقا صاحبالزمان بود .
4ـ يكي از بهترين خاطرات خود را از شهيد نقل بفرمائيد ؟
ـ شهيد از روزي كه عقل و فكرش به جايي رسيده بود كه من نقش پدر را در مورد ايشان ايفا نمودهام ، هميشه با من و اعضاء صحبت ميكرد كه من دلم ميخواهد و آرزوو دارم كه بعد از گرفتم مدرك تحصيلي بالا كه منظورش دانشگاه بود و گذراندن خدمت مقدس سربازي ، در يكي از ادارهها استخدام شوم و بعد از آن مخارج تو و خانواده با من است و بخاطر اينكه من شخصي مريض حال و چشمم ضعيف و غيرقابل علاج هست او كه پسري دلسوز و قدرشناس بود هميشه اين حرف را تكرار ميكرد كه وقتي من رفتم سركار
تو بايد بازنشسته شوي و استراحت كني . تو سالهاي گذشته را كار كردي و حالا نوبت من است . اين را هم گفت كه اگر من به درجه رفيع شهادت رسيدم خداوند تبارك و تعالي روزي شما را خواهد داد .
5ـ چه انتقاد ، پيشنهاد و سخن ويزهاي بادستاندركاران ستاد يادواره داريد ؟
سخن ما خانواده شهدا اين است كه مسئولين بيشتر در فكر شهدا و خانواده ايشان باشند و مراسم و يادواره شهدا را هميشه و هر سال بهتر از گذشته برگزار كنند .
نامه شهيد به برادرش
خدمت برادر عزيزم حسينقليخان عزيزي سلام عرض ميكنم . پس از سلام ، سلامتي شما را از درگاه خداوند متعال خواهان و خواستارم و اميدوارم كه هميشه خرم باشيد و اگر از حال برادرت كاظم بخواهي بحمدالله حالم خوب ميباشد و هيچ غمي به جز غم دوري شما را ندارم كه اميد دارم به زودي ديدارها تازه گردد .
برادر جان ! ما را يك هفته است كه به پادگان جلديان غرب كشور آوردهاند . اول از همه بگويم اين چيزها را كه در نامه برايت مينويسم براي هيچ كس بازگو نكن چون جزء اسرار نظامي است و نبايد فاش شود . ما را پس از اينكه يك هفته در اروميه بوديم به غرب كشور، منطقه كردستان نزديكي پيرانشهر آوردند و در پادگان جلديان جزء تيپ المهدي و گردان كميل هستيم .چون عمليات همين نزديكي است و ميدانم تا اين نامه برسد ، حتماً عمليات تمام شده كه اين مسائل را برايت مينويسم . من گروهان 1 گردان كميل ( دسته 1 ) هستم و گروهان ما را قرار است به لشكر 77 خراسان بدهند و بجاي ما يك گروهان ارتش بيايد . قرار بود همين امروز ظهر برويم ولي به تأخير افتاد حتماً تا فردا صبح ميرويم به خط و انشاءالله عمليات به اميد خدا به همين زوديهاست ، كه انشاءالله پيروز خواهيم شد . اين مطالب را هم براي كسي بازگو مكن . نامه را پيش كسي نخوان چون حتي نبايد كسي بفهمد در حال حاضر ما جزء چه گردان و تيپي هستيم تا بعد از عمليات كه اگر عمري باقي بود شما هم مثل همه از جريان بااطلاع خواهيد شد . من حتماً اگر توانستم تلگراف خواهم زد ولي چون راه دور است ممكن است طول بكشد. پس نگران نشويد . از شما ميخواهم از بچهها بخوبي نگهداري كنيد و سلام يكيك خانواده پدر و منيژه و غلامرضا و علي و بچهها و ماندني و افسانه ومسعود و زينب و بچهها و محمد سردار با خانواده و سكينه و انصاري با خانواده را برسان و سلام تمام دوستان حبيب و سهراب و حمدالله و رياضي و نوري را از قول من برسان و نوشتهاي براي شما بدست تعاون گردان دادهام . در ضمن ساكم هم بدست آنهاست .
او مست و خراب جام نابي دگر است
هر قطره خون او گلابي دگر است
بنگر كه شهيد خفته در دامن خاك
در مشرق عشق آفتابي دگر است .
سراينده : ابراهيم اسلام پناه