زندگی نامه :

كبوتر خونين بالمان غلامرضا كه براستي غلامي براي رضا بود در بهمن ماه 1344 در خانه اي محقر وساده در برازجان ديده به جهان گشود پدرش اسماعيل بوستاني يك درجه دار ساده ژاندارمري بود با تولد فرزند پشت گرمي يافت تا گرماي سوزناك وپاسباني از مرزهاي خليج فارس را بهتر متحمل شود او شايد نمي دانست كه پاسداري براي خليج خونرنگ فارس را در خانه مي پروراند.

غلامرضا دوران تحصيلي ابتدايي در دبستان شهيد جاويد كازروني به پايان رساند .در مقطع راهنمايي به مدرسه شهيد رجايي رفت پس از اخذ سيكل در مدرسه رجايي به علت علاقه خاصي كه به امور فني ومكانيك داشت تحصيل را رها نموده وبه مكانيكي پرداخت .مقاومتش را گرماي طاقت فرساي تابستان شهرمان در حالي كه زير ماشين داغ به جامعه اسلامي خدمت مي كرد ،شاهد است .او همچنان پرورش مي يافت وآبديده مي شدو هرروز بيش از پيش مورد توجه پدر قرار مي گرفت تا اينكه به سن 18 سالگي رسيد و براي انجام فريضه مقدس سربازي واداي دين به نظام مقدس جمهوري اسلامي راهي سربازخانه شد.در تاريخ 18/7/63 پوتين نظام را پوشيد وآموزش را در سيرجان به اتمام رسانيد سپس به بوشهر اعزام گرديد .او كمال صداقت در جواب دوستاني كه از اومي خواستند در پادگان نگهباني بدهد مي گفت خون من كه از خون ديگر برادران كه رنگين تر نيست با اين منطق قوي  بود كه براي سومين بار براي پيكار با دشمنان قسم خورده اسلام وايران راهي دريا شد ، تااينكه صبح روز شنبه 20/7/64 در حالي كه درست يكسال از خدمتش در نظام ميگذشت نداي هل من ناصر ينصرني حسين (ع ) را درماه حسين (ع)لبيك گفت وبا قطرات خونش در آبهاي نيلگون

 

خليج فارس براي ابد حك نمود كه (هيهات من الذله )و آنچان موجي بر پيكر آبها انداخت كه در طول تاريخ دامنه اين موج كاخ ستمگران زمان در هم خواهد كوبيد .انشالله .

بر فرس تندرو هر كه تو را ديد گفت برگ گل سرخ را باد كجا مي برد.