مشخصات شهید

X

"(ضروری)" indicates required fields

شهید علی شاکرپور

193
  • bale
  • eita
  • gap
  • soroush
  • telegram
  • whatsapp
نام علی
نام خانوادگی شاکرپور
نام پدر خداداد
تاریخ تولد 1342
محل تولد بوشهر - بوشهر
تاریخ شهادت 1362/05/05
محل شهادت منطقه پیرانشهر
مسئولیت سرباز
نوع عضویت سرباز
شغل سرباز
مدفن گلزار شهدای بادوله
  • زندگینامه
  • مصاحبه
  • خاطرات
  • شعر
  • شهيد علي شاکرپور در سال ١٣٤٢ در يک خانواده مستضعف و سرشار از ايمان و عشق به خدا در روستاي تل سنگ ازتوابع شهرستان دير پا به عرصة گيتي نهاد. ايام کودکي در رنج و محنت  سپري شد .

    علی  تا کلاس پنجم ابتدايي را در مدرسه شاه عباس بردخون به تحصيل پرداخت و سپس به همراه خانواده به روستاي بادوله نقل مکان کردند و ايشان  از ادامه تحصيل صرف­نظر کردند  تا کمک حال خانواده باشد به همين دليل به دنبال کار رفت و در ابتدا به دامداري مشغول گشت وسپس به کار بنايي روي آورده وهمين کار را نيز ادامه داد .

    او همواره در خط اصيل گام بر مي داشت  و با توجه به سن کم به مسائل شرعي و مذهبي اهميت خاصي مي داد و علاقه­ای  خاص نسبت به کارهاي مذهبي و اجتماعي داشت و خانواده را نيز به اين امر مهم تشويق مي کرد .                           تا اينکه انقلاب اسلامي نور ديگري در کالبد محرومان دميد و علي نيز با عشق و ايماني خاص در کنار امّت حزب­الله مشغول خدمت شد و در بسيج سپاه پاسداران در کنار برادران بسيجي پيام حضرت امام خميني (ره) را لبيک گفت و براي خدمت مقدس سربازي به سپاه پاسداران رفت و به عنوان پاسدار وظيفه عازم جبهه­هاي کردستان شد و بعد مدتي نبرد با کافران بعثي در روز پنجم مرداد سال شصت و دو «٥/٥/٦٢» در منطقه پيرانشهر به دليل ترکشي که به سر ايشان اصابت کرد به درجه رفيع شهادت نائل آمد ، و پيکر مطهر ايشان در گلزار شهداي روستاي بادوله در آغوش خاک آراميدن گرفت .

    يادش گرامي وشربت  شهد پر حلاوت  شهادت گوارايش باد.
    ادامه مطلب
    ادامه مطلب
    ضمن تشکر از شما مادر شهيد خواهشمند است در پاسخ به سؤالات و احتمالاً نکاتي که در سؤالات نيامده حداکثر همکاري را به عمل آوريد ؛ چنانچه نکته جالبي به ذهنتان مي رسد جهت انجام شدن کار ارائه بفرماييد .

    شهيد در چه سالي به دنيا آمدند ؟ (تصويري از آن دوران ارائه فرماييد).

    ◄شهيد علي شاکرپور در سال ١٣٤٢ در روستای تل سنگ از توابع شهرستان دير چشم به جهان گشود .

    ▀-تحصيلات شهيد در چه پايه­اي است و در کدام مدارس تحصيل نموده­اند ؟

    ◄تا کلاس پنجم مدرسه شاه عباس بردخون درس خوانده  بود .

    دوران نوجواني شهيد چگونه گذشت ؟         

      شهيد در دوران نوجواني به دنبال کار بودند ، ايشان در ابتدا به دامداري مشغول بودند و سپس به کار بنّايي روي آوردند و به اين کار احتمام می ورزيدند .

    شهيد به چه ورزشهايي علاقه­مند بود ؟چندتن ازهمبازيان اورا معرفي نماييد.

    ◄ ايشان به شنا و دو علاقه داشتند و با همبازي­هاي خود که برادران و پسر عمّه ايشان غلامرضا شاکرپور و چند تن  از همسايه­هاي  خود بودند  به شنا   در حوضچه­هايي که خود به وجود آورده بودند مي پرداختند و در صحرا به مسابقه دو­مي­­­پرداختند.                                                                                             ▀شهيد چگونه و از طريق چه ارگاني به جبهه اعزام شدند ؟ (خاطره­ي روز اعزام شهيد را اعلام داريد ).      

    ◄شهيد از طريق سپاه به طور داوطلبي قبل از خدمت سربازي به جبهه اعزام شدند . قبل از اعزام ايشان به جبهه ، ايشان به خاطر سن کم شان اجازة  رفتن نداشتند شهيد به اين خاطر يک نوار شروه از خود به جاي گذاشت و راز و نياز به درگاه خدا کرد تا توانست به جبهه اعزام شود .                                                  اخلاق شهيد در دوران جواني چگونه بود ؟                  

    ايشان اخلاق بسيار پسنديده­اي داشتند و خيلي خوش اخلاق و مهربان بودند تا هنوز که بيست و يک سال از شهادت ايشان مي گذرد از اخلاق ايشان تعريف و تمجيد مي کنند ، تمام مادراني که خود مادر بودند و در  همسايه­ي ما بودند علي را مانند فرزند خود دوست داشتند و هر موقع کاري داشتند علي با کمال ميل براي آنان انجام مي داد و خم به ابرو نمي آورد .

    شهيد در چه سالي ازدواج نمودند،ثمره­ي اين ازدواج چيست ؟  علي ازدواج نکرده است .

    برنامه­هايي که شهيد براي آينده خود داشت را بيان بفرماييد .       فقط به فکر رفتن به جبهه و شهادت بود و غير از شهادت نمي توانست به چيز­ ديگر فکر کند­­­.

     

    چگونه و در چه تاريخي شهيد به شهادت رسيدند ؟ (خاطراتي از آن روزها را بيان فرماييد ).

     علي در روز پنجم مرداد ماه شصت و دو و در منطقه­ي پيرانشهر به دليل ترکشي که به سر ايشان اثابت کرد به شهادت رسيدند .

    خاطره­اي که قبل از شهادت در ذهن من است اينست که پسر بزرگم تنها ازدواج کرده بود و بک دختر يک ساله به اسم اعظم داشت ،علي بسيار اعظم را دوست مي داشت ،طي نامه اي ازماخواست که عکس اعظم را براي ايشان بفرستيم ما نيز اين کار را کرديم امّا هنگام رسيدن نامه به دست ايشان، ايشان به شهادت رسيدند و نامه سر بسته باقي ماند و بعد از شهادت ايشان همرزمان ايشان که از جبهه مي آمدند و خبر شهادت ايشان را داشتند به ما نگفتند تا چند روز بعد که از طريق سپاه اين خبر را به ما دادند .

    عکس العمل شما و خانواده در قبال شنيدن خبر شهادت فرزندتان چگونه بود ؟                                                                                                          

    ◄از شنيدن خبر شهادت علي همه خوشحال شدند . من نيز که مادر بودم و از حس مادر به فرزند و مهر و محبت مادري که همه خبر دارند، بعد از شنيدن اين خبر چند روزي برايم باور جدايي فرزندم از من بسيار سخت بود و چون اين رفتن براي خدا بود صبر من افزون مي شدو طاقتم بيشتر شد ، امّا پدرش بسيار خوشحال بود که فرزندش در راه خداو انقلاب جان داده و اظهار مي کرد که براي تقديم ديگر فرزندان خود در راه انقلاب و اسلام باکي ندارم و دو فرزند ديگرشان نيز به جبهه رفتند ، حسن و خدارحم که ايشان به آغوش خانواده خود به سلامت بازگشتند.

    شهيد هنگام شهادت با چه کساني همرزم بود ؟ معرفي فرماييد.       غلامحسين حيدري – ماشاالله زارعي

    تا چه اندازه به وصيت نامه شهيد جامه عمل پوشانيده­ايد ؟

    ◄شهيد اخلاق پسنديده­اي داشت و بسيار به نماز و حمد و سپاس خداوند اهميت مي دادند و اين اخلاق پسنديده و ايمان خالص که داشتند براي ما بزرگترين وصيت بود و الگو گرفتن از ايشان ادامه راه ايشان بوده است .

    شوق شهادت را در ايشان را توصيف فرماييد .                                        

    ◄شوق شهادت در ايشان به اندازه­اي بوده است که ايشان از ترس اينکه نتواند به جبهه اعزام شوند بسيار مي گريستند و ناراحت بودند و فکري به جز شهادت نداشتند .

     

    شهيد به روايت خاتم الانبيا

    از رسول خدا (ص) پرسش شد چرا شهيد در قبر مورد آزمايش واقع نمي شود ؟

    رسول خدا (ص) فرمودند :

    شهيد در زير برق شمشير که بالاي سرش بود ، آزمايش خويش را انجام داده  و پيشاپيش پاسخ همه­ي پرسشها را داد .

    يعني شهيد عملاً صداقت و حقيقت خود را ظاهر کرد لذا موردي  براي سئوال و جواب عالم برزخ باقي نمي ماند.

                                                       استاد شهيد مطهري

    مصاحبه با همرزم شهيد علي شاکرپور

     

    در تاريخ ٣/٢/١٣٦٢به بسيج بوشهر اعزام شديم به عنوان پاسدار وظيفه دوره دوم به پادگان شهيد دستغيب کازرون رفتيم ، تاريخ ٥/٢/١٣٦٢ مشغول آموزش شديم تا ١/٥/٦٢ به اتمام رسيد وچند روزي به مرخصي رفتيم بعد به شيراز اعزام شديم واز شيراز به وسيله هواپيما به تبريز و بعد به اروميه درباشگاه جوانان چند روزي در اروميه بوديم  و به پادگان جلديان در پيرانشهر رفتيم و مشغول آموزشهاي رزمي شديم و بعد براي عمليات آماده شديم ، غروب يک روز به عمليات حرکت کرديم بعد از٤٨ ساعت به منطقه رسيديم ، عمليات والفجر ٢ شروع شد ساعت ٢ شب حمله آغاز و ما به قلب دشمن رفتيم تا تنگه دربند عراق پيش رفتيم و با نامساعد بودن حمله به عقب برگشتيم و شب بعد دوباره به حمله ادامه داديم ، من شهيد علي شاکر پور کنار هم بوديم تا به تنگه  دربند رسيديم و با نارنجک و آتش سنگين عراقي ها ، من و علي شاکر پور مجروح شديم ، بعد يک تير به علي شاکرپور خورد و به شهادت رسيد و من به پشت جبهه اعزام شدم .

    سيد اکبر موسوي

    مصاحبه با عباس شاکر پور (برادربزرگ شهيد )

     

    ضمن معرفي خود بفرماييد برادرتان با شما چند سال اختلاف سني دارد ؟         

    ◄ اينجانب عباس شاکر پور برادر شهيد علي شاکر پور و فرزند ارشد خانواده با ايشان پنج سال اختلاف سني دارم در واقع پنج سال از ايشان بزرگتر هستم.

    از دوران تحصيل به  همراه شهيد چنانچه خاطره اي داريد بيان فرماييد.

    ◄ من به مدرسه نرفته ام ، اما ايشان سواد  خواندن و نوشتن دارد با اين وجود ايشان در مدرسه به راهنمايي و کمک به همشاگردي هاي خود مي پرداختند .

    شهيد چگونه و در چه تاريخي به جبهه اعزام شد همرزمان و خاطره هايي از آن روزها بيان فرماييد .                                                                                

    ◄شهيد به طور داوطلبي از طريق سپاه به جبهه اعزام شدند ، ماشاءالله زارعي و اکبر موسوي از همرزمان شهيد بودند .

    شهيد به چه فعاليت هايي علاقه داشت ؟ خاطراتي در اين زمينه بيان فرماييد .

    ◄شهيد بچه روستا بوده است و درآن زمان فرزندان روستايي همه کار و تلاش خود را براي گذراندن زندگي انجام مي دادند با هم بودن ما در هنگام کارتمام آن وقت ها براي من خاطره است زيرا ايشان خيلي اخلاق پسنديده داشتند و بسيار خوش طبع و مهربان بودند و بسيار شوخي مي کردند .

    روحيات شهيد در انقلاب و قبل از انقلاب چگونه بود ؟

    ◄ايشان بسيار با ايمان بودند و با توکل به خدا هر کاري که مي خواستند انجام مي دادند ، با همين ايمان و توکل به جبهه رفتند تا به سر حد رفيع شهادت نائل آمدند .

     در کدام عمليات ها شهيد شرکت داشت ؟

    ◄ چنانچه شما نيز با وي همراه بوده ايد  خاطره­هايي از آن روزها بيان فرماييد .

    من در جبهه حضور نداشته ام .

    تا چه اندازه سعي داشته ايد وصاياي شهيد جامه عمل بپوشانيد ؟

    ◄شهيد تنها آرزويش جبهه و جنگ و شهادت بود به ماديات علاقه اي نداشتند و بسيار ساده و آرام بودند و تمام سخنان ايشان عشق به انقلاب و ميهن بود .

    شهيد چه تأثيري در خانواده شما داشت ؟ آثار مثبت آن را ارزيابي فرماييد .

    ◄مسلماً هر که مسلمان باشد و به اين مملکت عشق داشته باشد و شهيدي و جانبازي و يا رزمنده اي براي اين انقلاب و اسلام داشته باشد خود اين حس و حال را دارد که چه افتخاري نصيب او شده است ، آثار شهادت برادرم ر زندگي ما ، صبري بود که خداوند به ما عنايت داشت تا توانستيم جدايي ايشان را تحمل کنيم همچنين شناخت خود و هر چه پاک کردن نيت خود براي انجام کتارها و خدمت به مردم مسلمان و ستمديده  اين مملکت . چرا که اين شهيدان ، اين جوانان رفتند تا ما بمانيم و پس حالا با هم بياييد بمانيم . حرف از ماندن ، ماندن مادي نيست ، ماندن يعني عشق ، يعني زندگي کردن يعني شناخت خود و خداي خود و رسيدن به کمال معنوي .

     

     

     

    برادر شهيد بودن چه حسي دارد ؟افتخار آن را براي ما نيز بازگو فرماييد .

    ◄من ازاينکه برادرم شهيد شده اند وبرادر شهيد بودن برايم افتخاري بسيار عظيم وبزرگ است . هرگاه به اين افتخار مي انديشم فکر مي کنم که خداوند به ما چه لطف و عنايتي داشته اند که ما را در اين درجه قرار داده ند .

    چنانچه همراهان شهيد ، دوستان و ... را مي شناسيد معرفي فرماييد .

    ◄ماشاء الله زارعي ، اکبر موسوي ، غلامحسين حيدري .

    چنانچه گفته اي مانده بيان فرماييد .

    ◄در اينجا بسيار از شما سپاسگذارم و در اين روزها که کسي به خون شهيدان بهايي نمي دهد و تمام شهدا را از ياد برده اند شما هنوز ياد وخاطره آن ها را زنده نگه داشته ايد و آن ها را دوباره به مردم يادآوري مي کنيد خيلي خيلي ممنون و متشکريم .
    ادامه مطلب
    شهيد شاکرپور هميشه خنده رو و سر به زير و کمک کار فقرا و بينوايان بود . تکبر و خود برتر بيني در وجود ايشان راه نيافته بود و هميشه خود را کوچکتر از مابقي مي دانست و کوچک نفسي را پيشه خود قرار داده بود و هر کاري که به ايشان محول مي شد تا سرحد توان در انجام آن مي کوشيد . ظاهري آراسته داشت . در هر گروهي که جهت انجام کار کارگري يا کشاورزي حضور داشت ديگر خستگي بر ايشان معنا نداشت . با رفتار و اخلاق حسنه خود طوري برخورد مي کرد که آن جمع احساس خستگي نمي کردند . شهيد علي شاکرپور در تمامي مراسمات اعم از شادي و فاتحه حضور فعال داشت و در اين خصوص احساس مسئوليت مي کرد . علاقه زيادي به بسيج و نگهباني از روستا داشت و شبها از جمله افرادي بود که در جمع بسيجيان جهت آن کار شرکت داشت . در ذات ايشان دگر خواهي رشد يافته بود و انگار براي ديگران آفريده شده نه براي خود و به همين خاطر بود که مردم او را از عمق جان دوست مي داشتند و در تشييع جنازه او آشنا و غريب زار زار گريه مي نمودند و در کلا و آخر به علماء و مسجد و جلسات قرآن علاقةی خاصي داشت .

    آنان که رفتند سرود خوان و سرافراز رفتند ، در آتش چون آب، بي هيچ هراسي .

    آنان که رفتند ستاره­هايي بي افول بودند در نگاهشان فواره­ي نور قد     مي کشيد از نفس­هايشان گل و پروانه مي ريخت . بندگان  خاک نبودند ،             بنده­هاي نان نيز .

    آئينه­هاي شفاف معنويت بودند و گلهاي معطر تقوي . اين گونه بود که در سخت­ترين شبهاي خوف و خطر ايستادند و يکصدا دعوت عشق را لبيک  گفتند و بلا را به جان خريدند . نيلوفراني بودند که دست نيايش­شان هر شب بر قامت آسمان ، شالي به رنگ سبز مي پوشاند . آنان سبز قامتان خاکي ، خاکي پوشان آسمان و آسمان مردان برهنه پاي زمين بودند . در گرما گرم شعله و شمشير به پايکوبي برخاستند و مرگ خويش را جشن گرفتند . آنان مردان قريه رستگاري بودند . مردان ايل عشق . آنان مردان مرد بودند . مردان درد که به سمت آفتابي­ترين افق نقاب نور زدند . آنان گلهاي محمدي باغ عشق بودند . آنان سقف آسمان را بالا بردند و زمين را وسعت بخشيدند ، عشق را آبرو دادند و زيستن را معنا.

    آنان مرداني بودند که در خيمه­­گاه مولايشان ماندند ، شوريدگان بر زشتی و پليدی  و ناپاکي بودند . و راست قامتان ايستاده با پيکر نيزه آجين ، تنها به اين گناه که عاشق بودند . که عاشق­ترين بودند . و اين حکايت ناسروده آن پاکان است ، جاري شده بر زبان مرداني که پاي عشق را داشتند و عاشقان را در سخت­ترين لحظات خوف و خطر تنها نگذاشتند .

    با اين همه آن حکايت همچنان ناسروده مانده است و آن ستاره­هاي سرود خوان زيباترين سرود را با خون خويش فرياد کردند ؛ دلشان  غرق در نور باد .

    شهيد علي شاکرپور بسان ديگر مردان ايل عشق از بسياري عادات بد متنفر بودند . هميشه ميل به صميميت و يکرنگي داشتند از حسادت کردن و غيبت کردن بسيار بدشان مي­آمد با همه­ي دوستان و آشنايان و حتي غريبه­ها خونگرم و مهربان بودند . و بسان مولايشان حسين (ع) هيچگاه به مسائل مادي و دنيوي اهميت چنداني نمي دادند ، اگر خود چيزي داشتند و کسي آن را از ايشان درخواست مي کرد با جان و دل تقديم مي کرد و با وجود دوران جواني و سن کم به مسائل شرعي اهميت خاصي مي داد و هيچگاه نمازش ترک      نمي شد و ديگران را نيز به اين کار تشويق مي نمود .

     

    از کار کردن عار نداشت و هميشه و در همه حال به فکر خانواده بود و همواره در کارهاي منزل مشارکت مي نمود و در دامپروري پدر را ياري مي نمود و به کارهاي شخصي خود نيز مي پرداخت .

    چه ساده چه ساده از کنار شمشادها گذشتي و انگار باد بوي تو را با خود برد ؛

     
    نامه اي به مقصد بهشت

    (( برسد به دست پسر شهيدم علي شاکرپور ))

    سلام بر شهيدان ، امام سوم عاشقان حسين بن علي (ع) و سلام بر يادگاران عشق وحماسه ! سلام بر نواهاي سرخ ، سلا م برشهيدان خدايي ، سلام بر خورشيد ، سلام اي مهربانم علي جان !

    ديشب برايم عطر جان آورده بودند

    در دستمالي کهکشان آورده بودند

    مشتي خاک که بوي جبهه مي داد

    تنها برايم ارمغان آورده بودند

    علي جان ! خيلي حرف ها با تودارم اما مقام والاي تو بيشتر از اين حرفهاست . من هميشه و در همه حال ،حضور تو را ،حضور با صفاي تو را مي بينيم .نازنينم ! کجايِ هستي ، هستي ؟

    بيستمين سالگرد شهادت پر افتخارت را به تو تبريک مي گويم .مادرم ، علي جان ! دوست دارم لااقل در خواب زيارتت کنم ، حيف ، من که بال پري ندارم تا به آسمان شما بگريزم . برايم دعا کن ، دستي در بهشت خدا بلند کن تا خداي من و تو و آسمان ها مرا نيز به تو برساند . آمين .

    خطوط کاغذ از اشک خيس شده و اوراق کلماتم فرسوده است .

    خداحافظ تا عشق نامه اي ديگر .

     

    (( مادر ناتوانت از بيابان دور افتاده اي بنام زمين ))

     

     

     

     ((پاسخ به نامه مادر، از طرف فرزند شهيد ))

     

    مادرم ، سلام

    بوسه بر قلب صبورت  که به عشق    امام حسين (ع) مي تپد ، بوسه بر قدم هايت هر وقت که بديدنم مي آيي ، بوسه بر دستان مهربانت که هر صبح جمعه سنگ مزارم را گلباران مي کني ، بوسه بر چشمان اشکبارت که سنگ مزارم را با گلاب اشک شستشو مي دهند .

    دوستت دارم مادر

    به اميد ديدار

     

    ارسالي از بهشت ، فرزند شهيدت

     

     
    کلام آخر

     

    و اما کلام آخر حکايت آنان که بقا را در بلا ديدند تمامي ندارد و .... زبان الکن و قلم ناتوان من هم ياراي گفتن و نوشتن جان فشاني هاي اين مجنون صفتان را ندارد . پلاک ها و چفيه ها ، نامه و دست نوشته ها ، عکس ها ... ، هزاران هزار چيز ديگر که بر جاي مانده خود گوياي همه چيز است و پيام هايي را براي ما دارد ، ما بايد پيام هاي اين عزيزان را تا ابد و تا هميشه تاريخ به خاطر بسپاريم نه به خاطره .

    بالاخص ما خواهران ، رسالتي بس سنگين بر دوش داريم ، همانگونه که در پيام هاي آن عزيزان امده است ((خواهرم ! سرخي خونم را با سياهي چادرت امانتدار باش ))

    ما نيز بايد اين پيام را باجان ودل پذيرا و حفظ نموده و اين امانت مهم و اساسي را به نسل هاي بعد نيز انتقال دهيم .

    به اميد طلوع خورشيد اسلام ، رهسپاريم با ولايت تا شهادت .

    و در پايان تشکر و قدرداني مي کنم از خانواده معظم شهيد علي شاکرپور و فرمانده حوزه مقاومت نينوا بادوله برادر قاسمي که نهايت همکاري را با من حقير داشته اند .

      من الله التوفيق

    طيبه کروبي

    ١٢/٥/٨٢
    ادامه مطلب
    هست شاکرپور گلي از لاله­ها               او صفايي داشت چون پروانه­ها

    همچو  پروانه چو بر گل مي نشست     شرم رويش غنچه لب را مي بست

    او به سال چهل و دو در تل سنگ       از وجودش گشت صحرا رنگ رنگ

    کودکي با درد و زحمت طي نمود     لحظه­اي آرام در عمرش نبود

    او ز دير مسکنش بادوله کرد               کار کرد و خانمان آسوده کرد

    اهل دين و بينش اسلام بود                 نام پيدا کرد چون گمنام بود

    عشق و ايمان او به خدمت مي کشاند   شوق رهبر جامه از تن مي دراند

    در سپاه  شد پاسدار حق و دين            تا بماند جاودان ايران زمين

    سوي کردستان برفت در جبهه­ها         تا به فرمان باشد از روح خدا

    سال شصت و دو در مرداد ماه              با شهادت يافت والا جايگاه

    او شهادت يافت در پيرانشهر                 تا بماند عشق او در روح دهر

     

    گفتگوي اعظم دختر برادر علي که آنموقع کوچولويي يکساله بود با علي که از جبهه خواسته بود عکس او برايش بفرستند

    اعظمم مفتون دامان علي                       اعظمم عاشق به  دستان   علي

    دختر خردي که بس من دوست داشت      بذر ايمان خرديم در دل بکاشت

    افتخارم دوستداري علي است                  کار  من اشک است و عشق و بيدلي

    اي علي نوري اگر دارم ز توست          عاشقم کردي همان روز نخست

    اي عمو من اعظم يکساله­ام                   من به عشقت سال­ها دلداده­ام

    اي عمو دست من اعظم بگير                    دوست دارم در دلت گردم اسير

    بوسه مهرت مرا افسانه کرد                     عشق ، من را اعظمي ديوانه کرد

    اي عمو اي کاش بودم پيش تو           کاش بودم اعظمي درويش تو

    عکس من آن اعظم يکساله را               خواستي با خود بگرداني مرا

    عکس تو دريايي از ناگفته­هاست         چشم تو دشتي زخون آغشتهاست

    کاش بودم قطره از درياي تو              اعظمم امّا خمي در پاي تو

    روح او شاداب و راهش مستدام          روضه­ي روح پرورش بادا به کام 

     

    سراينده : کرم فاطمي
    ادامه مطلب
    ادامه مطلب
    اطلاعات مزار
    محل مزارگلزار شهدای بادوله
    تصویر مزار
    موقعیت مکانی مزار
    در صورتی که تصویر، اطلاعات و یا خاطره ای مرتبط با شهید در اختیار دارید با ما به اشتراک بگذارید

    فایل ها را به اینجا بکشید
    Max. file size: 64 MB, Max. files: 10.
      your comments
      guest
      0 دیدگاه ها و دلنوشته ها
      بازخورد (Feedback) های اینلاین
      مشاهده همه دلنوشته ها
      0
      ما را از دلنوشته های خود محروم نکنید ...x