مشخصات شهید

X

"(ضروری)" indicates required fields

شهید عبدالرضا حکیمی

420
  • bale
  • eita
  • gap
  • soroush
  • telegram
  • whatsapp
نام عبدالرضا
نام خانوادگی حكيمي
نام پدر حسين
تاریخ تولد 1341/08/05
محل تولد بوشهر - بوشهر
تاریخ شهادت 1362/08/29
محل شهادت پنجوين
مسئولیت رزمنده
نوع عضویت بسيج
شغل آموزش وپرورش
تحصیلات ديپلم
مدفن آبادان
  • زندگینامه
  • وصیت نامه
  • مصاحبه
  • خاطرات
  • زندیگنامه شهید:

    شهيد عبدالرضا حكيمي فرزند حسين در تاريخ 1/8/41در برازجان ديده به جهان گشود. ايشان در دامان  مادري پاك وبا ايمان پرورش يافت واز همان اوان كودكي به عشق اهل بيت در وجود خويش وخانواده اش پي برد. عبدالرضا از كودكي هم با تمام فرزندان خانواده فرق مي كرد فردي ساكت ومودب كسي كه هميشه به پدر ومادر خويش نهايت احترام وادب را قائل مي شد. ايشان دوران ابتدايي را با موفقيت وبا نمرات خوب به پايان رسانيد. دوران نوجواني شهيد حكيمي مصادف بود با مبارزات مردم ايران بر ضد رژيم ستم شاهي طاغوت ،ايشان در اين برهه از زمان وظيفه خويش ديد كه به ياران امام تبديل گردد. پس به همراه شهيد صادق گنجي وديگر دوستان  در كوچه و خيابان شروع كردند به شعار نويسي وجالب اينكه در همان حال هم دروس فرداي خود را مطالعه مي نمود. ايشان در مبارزات بر عليه منافقين  نقش  بسزايي از خود نشان مي داد و در تنوير فكر افراد جواني كه فكرشان توسط منافقين كوردل گمراه شده بود تلاش مي نمود وعقيده داشت كه اين جوانان بايد با احكام و اسلوب ديني به راه بيايند. سال 59 از راه رسيد ودر شهريور ماه آن جنگ تحميلي عراق بر عليه ايران آغاز گرديدو عبدالرضا هم مانند ديگر برادران بسيجي خويش وظيفه خويش مي دانست كه  در ميدان جبهه  جنگ بر عيله كفرهم وظيفه خويش را ايفا نمايد پس به سوي جبهه هاي نبرد شتافت ومردانه  به ياري حسين زمان خويش خميني كبير رفت . هر بار كه به شهر مي آمد ومي ديد كه يكي از دوستانش در جبهه به درجه رفيع شهادت نائل آمده است آه حسرت از نهاد دل بر مي آورد و از سوز دل ناله مي كرد كه چرا شهادت نصيب او نمي شود. شهيد گنجي درباره خاطرات خويش از شهيد حكيمي مي گويد : هر وقت از عبدالرضا مي پرسيديم كه چرا ازدواج نمي كند ميگفت ناراحت نباشيد من به زودي ازدواج مي كنم ، ما كه نمي دانستيم منظور او از اين حرف چيست خوشحال ميشديم كه عبدالرضا به زودي ازوداج مي كند، تا اينكه عبدالرضا شهيد شد وما آن موقع فهميديم كه منظور عبدالرضا از عروسي به زودي عروج به ملكوت اعلي و شهادت است . اينجا بود كه تفاوت افكار عبدالرضا با بقيه دوستانش مشخص مي شود. وي تحصيلات خود را تا مقطع دبيرستان و اخذ ديپلم ادامه داد ودر تربيت معلم به تحصيل پرداخت تا بتواند كه روزي به دانش آموزان درس عبرتهاي عاشورا دهد ايشان بعد از اتمام دروس در تربيت معلم به عنوان معلم پرورشي  در بندر دير مشغول به تدريس گرديد ودر آانجا نه تنها به دانش آموزان خويش درس پرورشي مي داد بلكه به طور غير مستقيم رفتار امام گونه خويش را به آنها  تفهيم و القا مي نمود  شهيد حكيمي هم در جبهه دانش وهم در جبهه جنگ به مبارزه خويش ادامه مي داد از سويي بچه ها اين آينده سازان را با اخلاق اسلامي آشنا مي كرد و از سويي خويش در ميدان كارزار با كفار            مي جنگيد. ايشان در نهايت در منطقه پنجوين عراق بر اثر اصابت تركش در مورخه 29/8/1362 به فيض عظماي شهادت نائل گشت .
    ادامه مطلب
    الذين امنواوهاجروا وجاهدوافي سبيل الله واموالهم وانفسهم اعظم درجه عندالله واولئك هم الفائزون سوره توبه آيه 20 .

    من عبدالرضا حكيمي برازجاني متولد 1341 اهل برازجان محل صدور برازجان شماره شناسنامه 11594 نام پدر حسين . با سلام ودرودفراوان برمهدي موعود(عج) وامام امت ، خميني بت شكن وبا آرزوي پيروزي حق عليه باطل وصيتم را چنين آغاز مي كنم. آدمي چه مي تواند در وصيت بگويد غير از درخواستهاي معنوي وروحاني چه او ديگر در اين دنيا زندگي نميكند كه درباره مسائل اين دنيا تصميم بگيرد، وصيتي بكند و در بعد اين مسائل در اين چيزهايي هستند كه مي آيندومي روند دوامي ندارند وارزشي ندارند.در آغاز بايد گفت كه هرچه مي توانيد ايمان خود را قوي بگردانيد تقوا را پيشه كنيد چرا كه پيامبر اكرم(ص) به اين درجه عظيم نبوت رسيد كه اگر نام او برده شود بايد بر او درود فرستاد. رسول خدا وند واسطه خداوند ومردم قرار گرفت وحتي در نماز واجب شده است كه نامش برده شود، چرا ،چرا چنين است؟چرا چنين مقام عظيمي ؟چون به حد والايي از ايمان وتقوا رسيده كه ديگر پرده اي ميان او وجهان آخرت نيست واز دوجهان اطلاع دارد.حال اگر ايمان وتقوا نبود اين درجه عظيم روحاني هم نبود پس بدانيد اگر ايمان بود ايماني كه واقعاً ايمان باشد نه اينكه بگوييم خدايي هست وآخرتي است ، نه آن ايماني كه اگر خواستيم كار خيري را انجام بدهيم اين باشد كه خواسته باشيم خداوند را راضي كنيم نه اينكه بهشت را براي خود بخريم واگر خداي ناكرده خواستيم عمل خطايي انجام بدهيم در برابر خداوند عرق شرم بريزيم وآب شويم ودر زمين فرو رويم .يعني هر جا را نگاه كنيم خدا را ببينيم اگر اينطور ايمان داشتيم تقوا هم خودبه خود در ما بوجود مي آيد.وهر عملي را خواستيم انجام بدهيم اول خدا در نظرمان مي آيد.ديگر نياز نيست خودمان به فكر خدا بيافتيم چون خداست كه ديگر بنده اش را دوست داردچون مي داند اين بنده هم او را دوست دارد وسعي دارد كه خدايش را راضي كند . ديگر خداوند نمي گذارداين بنده مخلص راه خطا رابرود . قبل از اينكه بنده به فكر عملي بيفتد اين خداست كه در نظر او مي آيد واين اثر همان ايمان بوجود خداست به اينكه حتي نزديكتر از رگ گردنش به اوست .مضمون به آيه اي كه مي فرمايد:«ونحن اقرب اليه من حبل الوريد»واز رگ گردن او به او نزديكتريم . اينجاست كه شخص بزرگ مي شود چون ديگر با بزرگ سر وكار دارداگر به خداوند ايمان آورديم به كتاب قرآن او هم ايمان مي آوريم چون اين كتاب قرآن سخنان خداوند است كه در قيامت شفاعت و شكايت كساني را كه به او عمل كرده ونكرده اند را به خدا مي كند ووقتي  كه ايمان به  قرآن آورديم به اين آيه مي رسيم كه مي فرمايد : يا ايها الذين امنوا اطيعوا الله واطيعوا الرسول واولي الامر منكم . پس بايد از پيامبر هم اطاعت كرد چون خداوند اين را فرموده وبعد از ايمان به رسول گرامي محمد مصطفي (ص) به اين گفته اش مي رسيم كه مي فرمايد : يا علي انت تبرء ذمتي وانت خليفتي علي امتي .اي علي تو هستي كه ذمه مرا ابراء مي كني (يعني حقي كه بر گردن من است ادا مي كني )وجانشين من بر امت من هستي .بحكم رسول خدا بعد از او بايد از علي (ع) وفرزندان او اطاعت كرد تا از خداوند اطاعت كرده باشيم . ودر غيب آخرين فرزند علي (ع) يعني حضرت حجت (عج )  از چه كسي بايد  اطاعت كرد.در اين مورد سخني است از يكي از معصومين كه مي فرمايد :واما احوادث الواقع ارجعي الي روات احاديثنا.(پس در حادثه ها واتفاقات كه واقع مي شود مراجعه كنيد به روايت كنندگان احاديث ما)پس بايد از كسي كه اعلم وعادل واسلام شناس است رجوع كرد ودر حال حاضر به جز امام امت خميني بت شكن چه كس ديگري لايق تقليد كردن است.كسي كه در هر قسمت دانا تر است مسائل را خوب مي فهمد.كسي است كه انقلاب عظيمي را رهبري كرده ومي كند كسي كه ابرقدرتها از سخن او مي ترسند،كسي كه وقتي مي گويد شاه بايد برود ،صد درصدشاه رفتني ميشود.بله با اطاعت از امام خميني است كه مي شود خدا را راضي كرد مي شود تقوا راد ر خودمان بوجود بياوريم وچون اين رژيم با تمام ارگانها ونهادها ودولت وروحانيت از امام دستور ميگيرندوزير نظر صاحب الزمان است وحضرت حجت هم(عج)از خدا دستور مي گيرد واجب است از اين رژيم پيروي كرد ونكند با مرتكب شدن خلافي خداوند را ناراضي كنيم كه در اين صورت واي بحال ما.نكند دوستي دنيا ما را بگيرد ما بايد از اين دو روزه دنيا حد كمال استفاده را ببريم يعني بايد توشه اي براي آخرت خود فراهم كنيم واين درسايه انجام مسائل فوق است شخص كه به فكر دنيا است به گونه اي ميشود كه اگر روزي صد ميليون انسان را بكشد خم به ابرونمي آورد. نماز شب يادتان نرود در دعاهاي نيمه سحر امام را يادتان نرودهمديگر را دعا كنيد ،ظهور حضرت حجت را صلب كنيد ،پيروز رزمندگان وشفاي مجروحين وجانبازان وآزادي اسيران حزب الله يادتان نرود. غيبت همديگر را نكنيد كه منشا هر فساد غيبت است .احترام همديگر را نگه داريد وطالب روزي حلال باشيد كه يك لقمه روزي حرام انسان را خوك صفت مي كند واطمينان داشته باشيد كه روزي دهنده خداست اگر خواست بما روزي مي دهد واگر نخواست آن را قطع مي كند فقط به اندازه نياز خويش از دنيا براي خود بگيريد وزياد ان را براي ديگران بخواهيم در مقابل بد يها وگناهان صبر كنيم          تا ايمانمان قوي شود . هميشه به ياد امام حسين (ع) كه با ياد او واصحابش بود كه اين انقلاب پيروز شد ودر س شهادت وايمان را به ما آموخته اند ودر س چگونگي مبارزه باكفر را بما آموخته اند ،بما آموخته اند كه چگونه كفر زمان را سركوب كنيم و جبهه ها را خالي نگذاريد . تا با شكست صدام ولشكر رو به زوال او بتوانيم از راه عراق به قدس عزيز برسيم ومسلمانان منطقه وقس را از چنگال اسرائيل غاصب آزاد كنيم ودر نهايت مرا هم در دعاهايتان يادتان نرود واگر نسبت به شما عزيزان جسارتي كرده ام اميدوارم كه مرا ببخشيد كه ما انسانها خطاكاريم .خداياخدايا تا انقلاب مهدي خميني را نگهدار . سخني با خانواده ام : اميدوارم كه در شهادت من غمي بر خود وارد نكنيد ونكند بخاطر شهادت من گريه وزاري كنيد كه گريه براي كسي است كه راه خطايي ميرفته ودر آن را كشته شده ، در اين جا بايد گريه كرد چون شخص با شيطان وارد جهنم مي شودولي براي شهيد بايد جشن گرفت چون شهيد امتحان خدايشش را خوب داده وقبول شده البته نمي توانم بگويم كه اصلا گريه نكنيد چون فرزند وبرادر خويش را از دست داده ايد يعني ديگر در ميانتان نيست واين دلتنگي مي آورد .ولي نكند گريه شما به شكايت تبديل شود كه چرا خدايا فرزندما را از ما گرفته اي ؟ نه اين صحيح نيست وباز نشودوباز نشود در گريه كردن خويش ناراحتي وارد كنيد كه روح مرا آزرده مي كند واگر مرا دوست داريد به همديگر تبريك بگوييد وخوشحال باشيد كه چنين فرزند وبرادري داشته ايدكه جانش را درراه اسلام مي دهد . اين را بياد بياوريد كه امام حسين (ع) علي اكبر اين جوان والامقام خويش را در راه اسلام داد واگر گريه ايست است بياد امام حسين (ع)و اصحاب او بكنيد ودر آخر اي خانواده عزيزم با هم مهربان هستيد مهربان تر باشيد، ايثار داريدوايثارتان را بيشتر كنيد وتا مي توانيد مطالعه كنيد ،وخوب آن را در زندگي خود عمل كنيد ومرا ببخشيد اگر نسبت به شما جسارتي كرده ام كه خداوند حق خودش را بر شهيد مي بخشد اما حق الناس را نمي بخشد مگر خود مردم ببخشند از جميع شما التماس دعا دارم . نيست مرا غير خدا دلبري ، غير خدا دلبر وجان پروري، حل شود از عشق خدا مشكلم ، عشق شود صيقل جان ودلم ، نيست بجز عشق خدا كيش من ، مرهم جان ودل پر ريش من ، عشق تو را هركه طلب كار شد ، پاك شد طالب ديدار شد ، شد دل مسكين زغمت رشك طور، كن تو مرا لايق فيض حضور

     

     

    عبدالرضا حكيمي برازجاني 7/7/62

     
    ادامه مطلب
    مصاحبه با زن برادر شهيد عبدالرضا حكيمي :

    به نام خدا من زن برادر شهيد عبدالرضا حكيمي هستم.شهيد در سال 1341 در شهر برازجان ديده به جهان گشود ايشان فردي بسيار مؤمن وبا تقوا بودند با اقوام خيلي صميمانه رفتار مي كرد. به همه احترام مي گذاشت شهيد قبل از ديپلم با بسيج ثامن الائمه(ع)همكاري مي نمود. بعد از ليسانس دبير معارف اسلامي شهر دير شد.در دوران جنگ ايشان نيز راهي جبهه نبرد حق بر عليه باطل گرديد يك بار تركش به بدنش اصابت كرد و برگشت و بعد از بهبودي باز راهي جبهه شد.موقع شهادت نيزدو تركش به بدن شهيد  اصابت مي كند يكي به چشم شهيد و ديگري به قلب شهيد وايشان را به شهادت مي رساند.
    ادامه مطلب
    خاطره خواهر شهيد عبدالرضا حكيمي برازجاني  :

    شهيد عبدالرضا حكيمي برازجاني علاقه وافري به جبهه و جنگ داشت و اهداف والاي ان داشت در ضمن ايشان مطيع اوامر پدر ومادر نيز بودند و به آنها احترام زيادي مي گذاشتند.در سال 62 يعني سالهاي اول جنگ تحميلي ايشان تصميم گرفتند به جبهه بروند در اين مورد با مادر خود مشورت كردند كه اين واقعه را از زبان ايشان بازگو مي كنيم عبدالرضا پيش من آمد گفت مادر جان زمان جنگ ومبارزه است بايد به نداي رهبر لبيك گفت آيا شما به من اجازه مي دهيد كه به جبهه بروم عبدالرضا به خاطر صانحه تصادف رباط پاي راستش صدمه ديده بود و نمي توانست تحرك چنداني داشته باشد گفتم مادرجان تو كه پايت ناراحت است چگونه مي خواهي به جبهه بروي اگر حمله شود احتياج به دويدن باشد ود شمن هم به تونزديك شود و تو نتواني از خودت دفاع كني يا حتي فرار كني اين خودكشي نيست ؟ آيا رفتن تو ثوابي هم دارد وقتي خودت را به كشتن بدهي ؟ با اين حرف من اندكي فكر كرد و بعد گفت اگر پاهايم را عمل كنم اجازه مي دهي گفتم باعث افتخار من است كه تو به جبهه بروي با گفتن اين حرف من او مصمم و با روحيه اي قوي به تهران رفت و ترتيبت عمل پاي او با آن وضع آن روزها تعداد زياد مجروحين كه بيشتر به يك امداد غيبي مي ماند داده شد پزشكان احتمال موفقيت عمل را كم مي دانستند به هر حال عمل انجام شد ايشان بعد از عمل به محض به هوش آمدن اولين چيزي كه سوال كرد اين بود كه وقت نماز شده است و يا نه بعد از آن مشغول نماز شدند. قرار شد كه عبدالرضا را بوسيله هواپيما به بوشهر منتقل كنند وبعد به برازجان در هماپيما يكي از آشنايان كه همراه او بود گفت اگر از تو در مورد وضعيت تو سوال كردند بگو كه مجروح جنگي هستي او در جواب گفت من دروغ نمي گويم من مجروح نيستم ودر ضمن مجروح هم نمي شوم بلكه شهيد مي شوم .با گفتن اين حرف او آينده را به من اعلام كرد در حالي كه ما متوجه نشديم به هرحال او به خانه منتقل شد يك ماه در خانه بستري بود در طي اين يك ماه ايشان قرآن را ختم نمودند وباز در طي همين يك ماه به خواهر خود نيز قرآن آموختند بعد از آن براي معاينه با پسر خاله خود به تهران رفت در آنجا آن طوري كه پسر خاله او تعريف مي كند پس از باز نمودن پانسمان پا پزشكان متذكر شدند كه عبدالرضا بايد مدت دوهفته نيز  استراحت كامل كند و بعد از آن براي فيزيوتراپي مراجعه كند.عبدالرضا  كه هواي جبهه در سر داشت به دنبال ميانبري بود براي رسيدن به معشوق بدون توجه به تذكر پزشكان به جاي مراجعه به فيزيوتراپي ودرمان كامل دردپا به سرزمين عشق سفر كرد و درمان خود را عشق به معبود يافت پس از مدتي با نامه خانواده را از مكان خود آگاه نمود ايشان پس از مدت يك ماه ونيم براي ديدن خانواده خود از جبهه به برازجان مراجعه كرد . در طي  اين زمان اندك به تمام فاميا دوستان و حتي آنهايي كه در شهرهاي همجوار بودند هم سرزد و خداحافظي نمود در حالي كه يك هفته از مرخصي تنها يك روز را در خانه مانده بود.تا اينكه در تاريخ 28/8/62 به ديدار حق شتافت و به آرامش رسيد روحش شاد .
    ادامه مطلب
    ادامه مطلب
    ادامه مطلب
    اطلاعات مزار
    محل مزارآبادان
    تصویر مزار
    موقعیت مکانی مزار
    در صورتی که تصویر، اطلاعات و یا خاطره ای مرتبط با شهید در اختیار دارید با ما به اشتراک بگذارید

    فایل ها را به اینجا بکشید
    Max. file size: 64 MB, Max. files: 10.
      your comments
      guest
      0 دیدگاه ها و دلنوشته ها
      بازخورد (Feedback) های اینلاین
      مشاهده همه دلنوشته ها
      0
      ما را از دلنوشته های خود محروم نکنید ...x