مشخصات شهید

X

"(ضروری)" indicates required fields

شهید عبدالحسن قاسمی

702
  • bale
  • eita
  • gap
  • soroush
  • telegram
  • whatsapp
نام عبدالحسن
نام خانوادگی قاسمی
تاریخ تولد 1346
محل تولد بوشهر - بوشهر
تاریخ شهادت 63/12/3
نوع عضویت سپاهی
شغل پاسدار
  • زندگینامه
  • وصیت نامه
  • خاطرات
  • زندگی نامه شهید:

    بسم رب الشهداء

    شهيد عبدالحسن قاسمي در سال 1346 در خانواده اي مذهبي و فقير در محله خضر برازجان چشم به جهان گشود با تولد و قدم گذاشتن وي به محيط خانواده رزق و روزي بيشتري به خانواده اش روي آورد شهيد قاسمي تحصيلات ابتدايي خود را در دبستان خضر به پايان رساند وي استعداد خوبي كه داشت توانست دوره ابتدايي را با موفقيت بگذارند همينطور  نيز كلاسهاي اول و دوم راهنمايي را با موفقيت اتمام نمود دوره دانش اموزي وي همزمان با پيروزي انقلاب شكوهمند اسلامي بود كه زندگي ايشان وارد مرحله جديدي گرديد شهيد قاسمي در صف همرزمانش براي بدست آوردن اسلام اصيل كه خواسته او بود به صف تظاهر كنندگان پيوست تا اينكه انقلاب اسلامي به پيروزي رسيد و ايشان دوباره راهي سنگر مدرسه شدند در همين زمان مصادف بود با برخورد منافقين كه وي در سنگر مدرسه با شجاعتي بي نظير در برابر اين كافران از خدا بي خبر ايستادگي كرد و به فرمان مقدس رهبر انقلاب براي تشكيل ارتش 20 ميليوني وارد بسيج مركزي برازجان شد و در انجا به فعاليت خود ادامه داد در اين ميان به علت شروع جنگ تحميلي عليه جمهوري اسلامي ايران به جبهه نور عليه ظلمت شتافت كه در اينجا زندگي او وارد مرحله جديدي مي شود. كه قلم از گوياي ان قاصر و زبان الكن است از بيان آن شهيد قاسمي پس از چندين بار حضور فعال در ميدان مبارزه در عمليات محرم بر اثر تركش خمپاره به پايش وموج انفجار مجروح مي شود كه در اين مدت خانواده شهيد هيچگونه اطلاعاتي از وي نداشتند تا اينكه ايشان در بيمارستان تنكابن تحت معالجه قرار مي گيرد پس از بهبودي سطحي مجددا به جبهه اعزام مي گردد شهيد پس از پايان ماموريت فعاليتش را در سنگر هميشگي خود پايگاه طريق القدس آغاز مي كند و در شهريور سال 62 به عضو نيروي ويژه سپاه پاسداران انقلاب اسلامي برازجان در مي آيد وي شخصي متين بردبار و اخلاقي كه سر زبان هاي عامه بود شهيد قاسمي بالاخره در تاريخ 3/12/63 هنگام خواندن نماز صبح بر اثر حمله مغزي كه در عمليات محرم بر اثر موج انفجار عايدش شده بود به درجه رفيع شهادت نائل گشت .
    ادامه مطلب
    بسم رب الشهداء

    وصيت  نامه  شهيد عبدالحسين قاسمي :

    اينجانب عبدالحسين قاسمي كه اكنون عازم جبهه حق عليه باطل و نور عليه ظلمت هستم چند كلمه اي راجع به جبهه جنگ در اين كاغذ به عنوان وصيت مي نويسم خداوند تبارك وتعالي را شكر و سپاس مي كنم كه ما را در اين برهه از زمان قرار داد تا شعارهاي قبلي پدران و اجدادمان را كه روز عاشورا مي دادند و مي گفتند كاش ما با امام حسين بوديم به اثبات برسانيم اينك برادران و همشهريان عزيز من امام خميني فرزند امام حسين و نماينده و نائب امام زمان بر ما رهبري و فرماندهي مي كند او مانند جدش امام حسين هل من ناصر ينصرني مي گويد ولي در آن زمان جدش را مردم بي وفاي كوفه تنها گذاشتند اما ما مردم ايران مانند مردم كوفه بي وفا نبستيم كه حضرت مسلم را در كوفه و امام حسين را در صحراي كربلا تنها گذاشتند از وابستگان خود تقاضا مي كنم كه اگر در اين راه پر فيض به درجه رفيع شهادت رسيدم اصلاً برايم گريه نكنيد چون ما روزي از اين دنياي فاني مي رويم و به دنياي جاويد و هميشه مي رسيم  كه در آن دنيا هر كس كار نيك كرده باشد به بهشت مي رود و هر كس كا بد به جهنم . پس چه بهتر كه اين مرگ ما با افتخار و در راه اسلام باشد از برادران و خواهران خواهش مي كنم گوش به فرمان امام باشندحتي يك لحظه از امام جدا نشوند ما توكل به خدا و رهنمودهاي امام بزرگوارمان .تا آخرين نفر با آمريكا مي جنگيم در ضمن برادران و خواهران بايد بدانند كه اين جنگ ما نه تنها با عراق نيست بلكه دست آمريكا و شوروي هست كه از آستين عراق بيرون آمده و جوانان مملكت ما را با جوانان مملكت عراق بجان همديگر انداخته اند من متاسفم كه در اين مدت عمر حتي نتوانسته ام يكبار نزد امام بروم و از نزديك دست رنج ديده و شكنجه ديده  امام را ببوسم و بعد دعا بريا رزمندگان دعا براي امام و فرج امام زمان را هميشه سر نماز فراموش نكنيد چون ما هر چه داريم از همين دعا هاست از پدر و مسئولين  عزيز خواهش مي كنم من را در قطعه شهدا برازجان به خاك بسپارند از پدرم و مادرم مي خواهم در اين مدت عمر اگر ناراحتي از من ديده اند به بزرگي خودشان مرا حلال كنند .
    ادامه مطلب
    ادامه مطلب


    بسم رب الشهدا ء
    خاطره شهيد عبدالحسين قاسمي  :

    پدر:

    شهيد فرزند چهارم خانواده بود و كوچكترين فرزندم نيز بود و او خيلي خوب وخوش اخلاق و متدين بود و با همه خويشان با ادب رفتار مي كرد و از كازرون با حسين سليمي به جبهه رفت من آنها را نديدم .

     

    مادر :

    فرزند خيلي خوبي بودئ خيلي با خدا بود وقتي كوچك بود واوايل انقلاب بود و اطلاعيه بخش مي كرد و شعار مي داد و خود و رفقا خيلاي براي انقلاب زحمت كشيد .تا اينكه برادرش را به سربازي به مريوان بردند. يك روز صبح او را اعزام كردند برا يجبههو رفتم توي ماشين و به او گفتم من رضايت نمي دهم كه ما را تنها بگذاري بگذار برادرت بيايد و و بعد برو گفت بر خدا توكل كن و رفت و خود و حسين سليمي با همديگر بودند شهيد از ناحيه زانو مجروح شده بود و حسينت سليمي تركش زير چشمش خورده بود و بعد از ان بود كه خبر آوردند كه پسرت و حسين سليمي با هم شهيد شده اند. حسين سليمي شيراز بود از او سوال كرديم گفت من بيهوش بوده ام و نمدانم او را كجا برده اند 70-80روز دنبال او گشتيم و هر جا كه تلفن زديم خبري از او پيدا نگرديم ت اينكه يكي از اقوام كه سرباز بود گفت كه عبدالحسين قاسمي هم مداوا شده و دوباره رفته جبهه و ما تا اهواز رفتيم و جلوتر نگذاشتند برويم خودش آمد اما خودش نبود. 8 تا تركش توي شانه اش بود وموج او را زده بود و مرحله آخري در بسيج و مسجد خيلي خدمت مي كرد .به خواهرش هم مي رسيد چون شوهر خواهرش معلول بود . يك مرتبه خواب ديدم هر چه پنج توماني صدقه داده ام آنها را جمع كرده بود و گذاشت كنارم و گفت اين پول را براي چه اين گذاشته اي گفت و قتي من تنكابن بودم يكي به من خون داده است و اين پول را بدهكارم و اين پولها مال دوستم  و دوستم زودتر از من شهيد شده است . ودر خانه كناري صبح كه هميشه صداي قرآنش بلند بود . صبح زود كه داشتم گاو را مي دوشيدم كه صدايي از داخل اتاق آمد رفتم تا موج او را گرفته و خورده به كتري كه بالاي چراغ خورده بود و بعد از بردن به بيمارستان به شهادت رسيد. روحش شاد وراهش پررهرو باد.
    ادامه مطلب
    ادامه مطلب
    ادامه مطلب
    اطلاعات مزار
    تصویر مزار
    موقعیت مکانی مزار
    در صورتی که تصویر، اطلاعات و یا خاطره ای مرتبط با شهید در اختیار دارید با ما به اشتراک بگذارید

    فایل ها را به اینجا بکشید
    Max. file size: 64 MB, Max. files: 10.
      your comments
      guest
      0 دیدگاه ها و دلنوشته ها
      بازخورد (Feedback) های اینلاین
      مشاهده همه دلنوشته ها
      0
      ما را از دلنوشته های خود محروم نکنید ...x