مشخصات شهید

X

"(ضروری)" indicates required fields

شهید ضرغام ابراهیمی زاده

662
  • bale
  • eita
  • gap
  • soroush
  • telegram
  • whatsapp
نام ضرغام
نام خانوادگی ابراهيمي زاده
نام پدر احمد
تاریخ تولد 1345/08/25
محل تولد بوشهر - بوشهر
تاریخ شهادت 1365/01/08
محل شهادت فاو
مسئولیت رزمنده
نوع عضویت بسيج
شغل دانش آموز
تحصیلات دوره دبيرستان
مدفن روستاي حصار
  • زندگینامه
  • وصیت نامه
  • خاطرات
  • زندیگنامه شهید

    زندگينامه :

    شهيد ضرغام ابراهيمي زاده در حصار يكي از روستاهاي توابع ديلم در تاريخ25/8/1345 به دنيا آمد.پدرشان از راه كشاورزي امرار معاش مي كرد و از حاصل دسترنج خود روز گار مي گذرانيد و رزق و روزي خود را از راه حلال به دست مــــي آوردو با توكل بر خداوند بزرگ روزگارش را سپري مي كرد.شهيد در ميان خانواده اي متدين و باتحمل  مشكلات ما لي زياد گذراندو زندگي بسيار ساده اي داشت.
    ادامه مطلب
    وصيتنامه :

    اسلام احتياج به ما داشت و من به جبهه اعزام شدم تا بتوانم به كمك رزمندگان بشتابم و از اسلام دفاع كنم و انقلاب اسلامي را به كشور هاي ديگر صادر نمايم .

    مصاحبه با نزديكان شهيد :

    پسرعموي شهيد :

    بر سر مزار شهيد حاج عيسي باقري نشسته بودم كه پسرخاله ام آمد و خبر شهادت ضرغام را به من داد ، واقعاً نمي توانم احساسي را كه آن لحظه هنگام شنيدن خبر شهادت ضرغام به من دست داد برايتان بازگو كنم . شبانه رفتيم گناوه دنبال پيكر شهيد در بسيج و سپاه ، اما آن را نيافتيم.

    گفتند كه هنوز بوشهر هستند . خودمان شهيد را مي آوريم و شما صبح بيائيد آن را تحويل بگيريد . اما در اين بين هنوز خانواده شهيد را خبردار نكرده بوديم . وقتي مطمئن شديم كه آن را آورده اند گناوه ، به آنها خبر شهادتش را داديم و صبح همگي رفتيم پيكر شهيد را آورديم و در كنار مزار شهيد باقري به خاك سپرديم .

    روحش شاد و راهش پر رهرو باد .
    ادامه مطلب
    ادامه مطلب
    جبهه:

    ضرغام در كلاس سوم دبيرستان مشغو ل به تحصيل بود كه داوطلبانه به جبهه عزام شد ،اگر چه هم در دوران تحصيل فعاليتهاي مهمي در بسيج داشت و همراه با دوستانش شبها به عنوان نگهبان از روستا و هموطنان خود محافظت مي كرد .اوبا اين كه محصل بود  هيچ گاه فراموش نمي كرد كه يك بسيجي و يك رزمنده است و از وظيفه اصلي خود دور نمي ماند.اولين عزام اودر جبهه خوزستان اهواز بود و سومين مرحله در تاريخ 16/11/64 با كاروان راهيان كربلا عزام شد و در آنجا مسئوليت بي سيم چي را بر عهده داشت.در طي سه ماهي كه جبهه بود فقط يك بار به مرخصي آمد اما زماني كه در جبهه بود دو بار براي خانواده و آشنايان نامه نوشت و سر انجام در تاريخ 8/1/65 در عمليات والفجر 8 در ساحل اروند (فاو)بعد از طي 68 روز نبرد با دشمن به درجه رفيع شهادت نائل گرديد.

    دوستان وهمرزمان شهيد در اين عمليات جواد خليفه ليراوي وهاب ليراوي- سيداسماعيل موسوي- سيد يوسف موسوي نيا-سيد عبدالله موسوي بودند.

    مادر شهيد درباره آخرين باري كه فرزندش به جبهه رفت مـــي گويد :

    حالاتي عجيب در چهره ضرغام مي ديدم و همان شب كه براي بار سوم به جبهه مــــي رفت با تمام فاميل در روستا وداعي عجيب داشت مــن به او گفتم :عزيزم چرا با ما اين با راين گونه رفتار مي كني ،مثل كسي بود كه مي خواست برود و ديگر بر نگردد اوگفت:مادر آيا تو مرا حلال مي كني ؟و باز به پدر مرحومش هم همين جمله را گفت .گفتم : مادر برو خدا نگهدارت  فردا صبح او را بدرقه كرديم تمام خواهران و برادرانش و همه دوستان وآشنايان براي بدرقة ضر غام آمده بودند.بلاخره به جبهه اهواز اعزام شد وقتي به اهواز رسيده بود به يكي از همرزمانش مي گويد كه ما امروز به خط نمي رويم و از فرمانده اجازه مي گيردو به  جراحي منزل يكي از بستگانش مي‌رود و شب را آن جا مي مانددر آن شب خواب مي بيندكه يك شخص نوراني آمده و يك پيشاني بند سبز به پيشانيش مي بندد و مي رود و ضرغام صبح از خواب بيدار شد خواب را براي بستگانش تعريف كرد و مي گويدديگر انتظار مرا نكشيد و منتظر بر گشت من نباشيد چون مي دانم كه اين بار اگر خدا بخواهد شهيد مي شوم بلاخره آن روز با سلام و صلوات وگذشتن از زير قرآن از اقوام خويش خدا حافظي كرد و عازم جبهه شد.يك شبانه روز در عمليات والفجر 8 با نيرو هاي بعثي نبرد كرد و فرداي آن روز در همين عمليات زخمي شد و به بيمارستان تهران منتقل شد و بعد از چند روز بستري به درجه رفيع شهادت نائل گرديد.قسمتي از وصيت نامه شهيد بر روي سنگ مزارش حك شده است كه:((استغفار و دعا را از ياد نبريد كه بهترين درمان ها براي تسكين دردهاست ))

    در روز تشيييع جنازه ضرغام  همة همرزمان ،دوستان و آشنايان آمده بودند تا با اين عزيز براي آخرين با ر وداع كنند .پدر و مادرش خداوند را در آن روز بر اين نعمت شاكر  بودند كه اين امانت را به نحو احسن به پروردگار خود اهدا كردند.

    ويژ گيهاي مديريت و فرماندهي:

    ايشان فردي مسئو ليت پذير بود تا آنجا كه مي توانست كارهايي را كه به او مــحول مي شد به نحو احسن انجام مي دادو حساسيتي عجيب در انجام كار ها داشت و طوري آنها را انجام مي داد كه همه از او راضي بودند و خدمتي به ديگران باشد.و در انجام كارها و برنامه هاي خود تدبيرهاي واقع بينانه داشت و با قاطعيت به انجام و ظايف مــي پرداخت و هميشه در انجام كارها يش موفق بود چون از نظم و انظباط وپژه اي بر خوردار بود .

    بطوري كه كتابخانه اي در روستا با كتابهاي مذهبي و عقيدتي داير كرده بود و مسئوليت اصلي آن را خود برعهده داشت  وجوانان را از آن بهره مند مي كرد ودر حفظ و نگهداري بيت المال بسيار مي كوشيدو ساده زيست بود.واين ساده زيستي و دوري از آلايشهاي دنيوي را از مولاو مقتدايش حضرت علي ابن ابي طالب در س گرفته بود.

     

    از زبان مادر شهيد :

    در مراسم چهلم شهيد حاج عيسي باقري و شب جمعه كه دعاي كميل نيز برگزار بود ، خبر شهادت پسرم را آوردند . سه روز بعد از شهادت خواب ديدم كه سوار ماشين قرمزي است و به خانة ما آمد ، احوال پرسي كرد ، گفتم بيا داخل مادر ، گفت كه نه ، مي خواهم بروم مدرسه و درسم را ادامه دهم .

    نامه اي از شهيد به دوست خود :

    خدمت برادرم جواد خليفه ليراوي

    پس از عرض سلام و سلامتي شما و خانواده ات از درگاه خداوند متعال خواهان و خواستارم و اميد وارم كه حالت خوب باشد و هيچگونه ناراحتي و كسالتي نداشته باشي و هميشه شاد و خرم باشي . برادر جان اگر جوياي حال اينجـانب باشي سلامتي برقرار مي باشد و هيچگونه ناراحتي و ملالي در پيش نيست به جز دوري شما عزيزان و اميدوارم كه ديدارها تازه گردد . برادر جان الان شب 26/2/63 مي باشد و فرمانده گردان ساعت 8 سخنراني كرد و الان ساعت 10 است و گفت كه احتمال دارد كه نيرو چند روز طول بدهد تا بيايد اينجا بر حسب دلايلي كه شما نبايد بدانيد و احتمال دارد ما 5 تا 10 روز اضافه از 45 روز بمانيم و شما در فكر نباشيد . سلام همه دوستان را ميرسانم ديگر وقت ندارم و مي خواهم بروم نگهباني ساعت 30/10 خداحافظ .

    از زبان مادر شهيد :

    در مراسم چهلم شهيد حاج عيسي باقري و شب جمعه كه دعاي كميل نيز برگزار بود ، خبر شهادت پسرم را آوردند . سه روز بعد از شهادت خواب ديدم كه سوار ماشين قرمزي است و به خانة ما آمد ، احوال پرسي كرد ، گفتم بيا داخل مادر ، گفت كه نه ، مي خواهم بروم مدرسه و درسم را ادامه دهم .

    نامه اي از شهيد به دوست خود :

    خدمت برادرم جواد خليفه ليراوي

    پس از عرض سلام و سلامتي شما و خانواده ات از درگاه خداوند متعال خواهان و خواستارم و اميد وارم كه حالت خوب باشد و هيچگونه ناراحتي و كسالتي نداشته باشي و هميشه شاد و خرم باشي . برادر جان اگر جوياي حال اينجـانب باشي سلامتي برقرار مي باشد و هيچگونه ناراحتي و ملالي در پيش نيست به جز دوري شما عزيزان و اميدوارم كه ديدارها تازه گردد . برادر جان الان شب 26/2/63 مي باشد و فرمانده گردان ساعت 8 سخنراني كرد و الان ساعت 10 است و گفت كه احتمال دارد كه نيرو چند روز طول بدهد تا بيايد اينجا بر حسب دلايلي كه شما نبايد بدانيد و احتمال دارد ما 5 تا 10 روز اضافه از 45 روز بمانيم و شما در فكر نباشيد . سلام همه دوستان را ميرسانم ديگر وقت ندارم و مي خواهم بروم نگهباني ساعت 30/10 خداحافظ .

    برادر جان اين نامه دستي مي باشد و شما جواب ندهيد كه معلوم نيست كي ما بيائيم ممكن است همين امشب يا فرداشب و يا دو سه شب ديگر .

     
    ادامه مطلب
    ادامه مطلب
    ادامه مطلب
    اطلاعات مزار
    محل مزارروستاي حصار
    تصویر مزار
    موقعیت مکانی مزار
    گالری فیلم
    مشاهده سایر ویدیو ها
    در صورتی که تصویر، اطلاعات و یا خاطره ای مرتبط با شهید در اختیار دارید با ما به اشتراک بگذارید

    فایل ها را به اینجا بکشید
    Max. file size: 64 MB, Max. files: 10.
      your comments
      guest
      0 دیدگاه ها و دلنوشته ها
      بازخورد (Feedback) های اینلاین
      مشاهده همه دلنوشته ها
      0
      ما را از دلنوشته های خود محروم نکنید ...x