شهريار ارجمند در روستاي مال محمود ديده به جهان گشود در يك خانواده فقير و روستايي تا سن شش سالگي پدرش او را به مدرسه گذاشت و در روستاي چهار محال دوره پنجم ابتدايي را به پايان رسانيد و براي سال ششم دبستان به گناوه رفت و بر اثر فقر و تنگدستي نتوانست تحصيل خود را ادامه دهد و مجبور شد كه شروع به كار كند ، اولين روز و سال كار شهيد شهريار ارجمند در سن 13 سالگي شروع شد و در جزيره خارگ به مدت 3 سال كار كرد تا بتواند خرجي زندگي خود و خانوادهاش را به حد امكان برساند و بعد از برگشت از جزيره خارگ ازدواج كرد كه ثمره آن 2 پسر و 3 دختر ميباشد و بعد از ازدواج به جزيره خارگ جهت كار عزيمت كردو به مدت يك سال كار در جزيره خارگ به استان بوشهر آمد و در شركت آلماني به مدت 2 سال كار كرد كه انقلاب شروع شد و ايشان تنها كسي بودند كه در تظاهرات بر عليه رژيم منحوس پهلوي شركت مينمود و شعارهاي ضد طاغوت را با جمعي از دوستان خود كه همفكر او بودند ميداد تا زماني كه اين شركت تعطيل شد و شهيد خود را به انقلاب وقف داد تا بتواند خدمتي به اسلام عزيز نمايد و تنها عقيده شهيد همين بود و هميشه در راه خير پيشقدم بود تا زماني كه فرمان امام صادر شد كه بايد همه ملت بسيج شوند ودر جبهههاي نبرد عليه ضد عليه باطل اسلام را ياري كنند او اولين كسي بود كه توانست دوستان خود را جهت اين كار آماده سازد و با يك گروه چند نفري به برازجان حركت نمودند و تشكيل پرونده دادند و او در اين موقعيت خلق عاشق بود كه هر چه زودتر پرونده تشكيل و به جبهه اعزام شوند بعد مدتي پروندههاي ايشان تكميل و به گناوه آورده شدند و از سپاه گناوه خواسته شد كه هر چه زودتر براي آماده شدن و نشان دادن دورههاي نظامي به اين روستا بيايند و برادران را آشنا به اسلحه و دورههاي نظامي نمايند و دورههاي نظامي هم توسط يكي از برادران شهيد ( نصرالله خزائي) ياد داده شد و بعد از يادگيري اسلحه از طرف سپاه گناوه براي اولين بار ارجمند و بهرام تافته به جبهه اعزام شدند و بازگشتند و از طرف بسيج به نگهباني در گمرك بكار مشغول شد و پس از مدتي تصميم به جبهه رفتن را گرفت و راهي را انتخاب نمود كه راه تمام افراد مومن و متعهد به اسلام بود تا اينكه بعد از 40 روز در جبهه شوش در حمله شب عيد 1/1/1361 آنها يك گروه فدايي تشكيل دادند و جلو رفتند و بنام صف شكن در اين نوبت دوم كه عازم جبهه شدند شهيد شهريار ارجمند و شهيد مرادي و بهرام تافته همسفر شدند تا اينكه در حمله فتحالمبين شركت كردند و ارجمند و مرادي شهيد شدند و تافته همسفر آنها زخمي شد وقتي سوال ميشود از پدر و مادر شهيد كه شما راضي بوديد فرزندتان به جبهه برود در جواب ميگفتند كه باعث افتخار ماست كه چنين فرزندي را تحويل جامعه اسلامي داديم و براي ما كمال افتخار و سعادتمند است و به قول امام كه فرمود ملتي كه شهادت براي او سعادت است و پيروز است ، و هيچ وقت نگران آن نيستم كه چرا فرزند عزيزم را از دست دادهام و اين براي ما ننگ است كه بگوييم چرا فرزندمان شهيد شد خودش اين راه و هدف را مشخص كرده بود و خودش اين راه را انتخاب كرد رفت تا به لقاء الله پيوست تا براي ما بسي افتخار و كمال و سعادتمندي است كه فرزند عزيزي را در اين راه هديه دادهايم . اين راهي است كه همه كس موفق به رفتنش نميشوند چون براي امتي اسلام و حفاظت از انقلاب اسلامي بود و اين شهيد براي دوستان و اقوام خاطراتي بس فراموش نشدني دارد چون تا اين شهيد زنده بود اخلاق او اسلامي و رفتارش همچون استادش حسين (ع) بود چون او اين را در مكتب اسلام آموخته بود و هميشه كلمه شهيد بر زبان او جاري بود و بالاخره هم به آرزويش رسيد
«والسلام علي عباد الله الصالحين و السلام علي من التبع المهدي »
«روحش شاد يادش گرامي باد»
ادامه مطلب
بسم الله الرحمن الرحيم
سلام ودرود به رهبركبيرانقلاب خمينى بت شكن وشهيدان گلگون كفن اسلام .
ما مسلمانان جـهاد در راه خـدا را پيـشه ميكنيم چرا؟ زيرا همانطوريكه ميدانيد خداوند متعال جهاد در راه خـدا را به صورت فريضه لازم برهرمسلمان واجب نموده وحقيقت آنان را چنان مورد تاكيد قرار داده كه از آن هـيچگونه گـريز و گـريزى نيـست و درمـورد آنـان (شهيـدان) بزرگترين تشويقها را نموده و ثواب مجـاهدين و شهيـدان را از ثواب ساير عبـادات بالاتر قرار داده است و اما هيچـكس نميتواند مقام و پاداش مـجـاهـديـن را بـدست آورد. مـا بسيج كنـندگـان راه خـدا قـاطـعانه و دليـرانه و على گـونه ميجنگيم و شـهادت را پيشه كردهايم و آن را افتخارى بزرگ ميدانيم چرا كه هدف داريم ، هـدف رسيدن بـه الله و پـيـام مـن شهيـد بـه ملـت شريـف ايران ايـن است كه رهبر عزيز و گرانقـيمت را تنها نگذارند و به نداى پيامبرگونه آن لبيگ گويند و باضد انقلاب و جهانخواران شرق و غرب قاطعانه مبارزه كنند.
برادر حقير شما شهريارارجمند از مال محمود
ادامه مطلب