مشخصات شهید

X

"(ضروری)" indicates required fields

شهید رضا حبشی

402
  • bale
  • eita
  • gap
  • soroush
  • telegram
  • whatsapp
نام رضا
نام خانوادگی حبشی
نام پدر حيدر
تاریخ تولد 1345/02/20
محل تولد بوشهر - بوشهر
تاریخ شهادت 1360/07/07
محل شهادت اهرم
مسئولیت رزمنده
نوع عضویت بسيج
شغل دانش آموز
تحصیلات سوم راهنمايی
مدفن اهرم
  • زندگینامه
  • خاطرات
  • رضا در سال ۱۳۴۵ در اهرم در خانواده‌ای مذهبی پا به عرصه حیات گذاشت و در سن یک سالگی بود که پدرش را از دست داد سرپرستی او را مادرش به عهده گرفت تا سن ۷ سالگی که وارد دبستان شد رضا پس از سپری نمودن دوره دبستان وارد دوره راهنمایی گردید تا اینکه جرقه‌ای در ظلمت و نوری در تاریکی توسط رهبری از سلاله پیامبر چون امام خمینی دمید و تظاهرات مردم بر علیه حکومت غاصب پهلوی از قم شروع و روز به روز افزون گرفت و رضا نیز با شوق و هیجانی که با این سن کم در او ایجاد شده بود و با زمینه فکری که در وجودش شعله افکنده بود به طور مداوم در تظاهرات شرکت می‌کرد تا اینکه انقلاب شکوهمند اسلامی‌مان به رهبری امام خمینی به پیروزی رسید. شهید رضا چون شوق و علاقه فراوانی به قرآن و اسلام داشت در نهادهای انقلاب اسلامی شروع به فعالیت نمود که از جمله بسیج سپاه پاسداران کمیته فرهنگی جهاد سازندگی انجمن اسلامی دانش‌آموزان اهرم نهادهایی بودند که رضا نقش فعالی در آنها داشت شهید رضا بعد از ظهرها هنگام فراغت و تعطیلی کلاس درس در کمیته فرهنگی و انجمن اسلامی دانش‌آموزان خدمت می‌کرد و شب‌ها در بسیج نگهبانی می‌داد رضا به شهادت عشق می‌ورزید و بارها می‌گفت که اهرم شهید ندارد و گورستان ما خاموش است. ضمناً در نمایشگاه‌ها علاقه خود را نشان می‌داد و در نقش شهید بازی می‌کرد تا جایی که در اردویی که با برادران کمیته رفته بودند نمایش نامه ای به‌عنوان روحانی مبارز اجرا گردید که رضا به علت علاقه‌ای که به روحانیت داشت نقش روحانی مبارز را به عهده گرفته بود در نوارهایی که از شهید به جامانده است همه از شهادت و مرثیه‌خوانی سخن رفته و آیاتی از قرآن کریم و دعای کمیل در نوارهای یادگاری وی به یادگار مانده است رضا مخلصانه به امام عشق می‌ورزید و همچنین در آن جو مسموم موضع‌گیری وی در برابر منافقین و ملحدین و دفاع از ولایت‌فقیه و خط فکری شهید مظلوم بهشتی شگفت‌انگیز بود رضا همواره به عنوان یک وظیفه شرعی هنگام انتخابات با آن سن و سال کم اسلحه به دوش می‌گرفت و نگهبانی صندوق‌های اخذ رای در روستا را می‌داد.

    آری! خط فکری شهید الهام گرفته از خون شهدای شاهد بود تا اینکه در شب ۷ مهرماه سال ۱۳۶۰ مصادف با وفات حضرت امام محمدباقر (ع) هنگام پاسداری از دست آوردهای انقلاب پر شکوه اسلامی در دل تار شب خون پاکش بر زمین ریخت و شهادت حق را که آرزوی دیرینه او بود لبیک گفت.

    شهیدی که خلاصه‌ای از زندگی او نوشته شد نوجوان ۱۵ ساله‌ای بود که مدت کوتاه عمر خویش را در راه اسلام و قرآن فدا کرد تا همچون دیگر شهیدان گلگون‌کفن روشنی‌بخش محفل عشق عاشقان خدا گردد و خفتگان را از خواب خرگوشی بیدار نماید به امید اینکه ما نیز با خون شهیدان میثاق ببندیم که زینب وار پیام‌آور خونشان باشیم و راهشان را تداوم بخشیم.
    ادامه مطلب
    ادامه مطلب
    ادامه مطلب
    نامه از شهيد به يكي از پاسداران

    خدمت دوست عزيزم پاسدار قهرمان قرآن بهرام قاسمي زاده در جبهه آبادان سلام:

    سلام عليكم

    پس از عرض سلام از خدا خواستار نابودي رژيم صدام هستم و مدت يكماه است كه شما را نديده ام . اميد است كه سلام من را قبول كني و در درگاه الله با جلادان كافر مبارزه كني و عرض ديگرم اين است كه تا تواني در جان و بازوي خويش داري در مقابل كفار بعثي مبارزه كني و ديگر جوياي  حال شما هستيم اميدواريم كه روز به روز پيروزي هايي در مقابل كفار بدست آوريد .

    برادرم ! من مدت زيادي است كه تو را نديده ام و خواستار سلامتي همگي شما در جبهه حق عليه باطل هستم و دوست قهرمان من !  از تو مي خواهم تا جان بر كف داري در برابر دشمن خود از كشورت پاسداري كن و نگذاري يك قدم از خاك كشورمان بدست كافران بيافتد.

    سلام برادران و خواهران و مادرت را مي رسانم. پيام تو را در راديو گوش كردم ديگر عرضي ندارم.

    والسلام عليكم

    برادرت رضا حبشي

     

     

     

     

     

    خاطراتي ازهم رزم شهيد(حاج حسين جمالي)

    در اوايل انقلاب در زماني كه انقلاب نوپاي اسلامي تازه به پيروزي رسيده بود وضعيت اقتصادي و معيشتي مردم بسيار بد بود و كارخانه ها تعطيل و كمبود نفت و ارزاق به خوبي مشاهده مي گرديد.. در اين بين جوانان فداكار و ايثارگر  كه سر از پا نشناخته و خواب را بر خود حرام دانسته و گروه گروه در محله ها پاسداري و نگهباني مي دادند و عده اي هم با تقسيم نفت و روغن خانه به خانه در دل شب جنس و ارزاق را به درب خانه مردم برده و تحويل مي داند يكي از عرشيان و نوجوانان از خود گذشته و ايثارگر شهيد رضا حبشي بود او گرچه كلاس سياسي و درس نظامي نخوانده بود ولي به راستي انگار كه او مدرسه علوم سياسي و علوم استراتژيك نظامي تحصيل كرده بود و با صلابت خاص از مواضع اصل گرايانه  شهيد مظلوم بهشتي دفاع مي كرد و از بني صدر ملعون تنفر و اظهار نا خرسندي خويش را  ابراز نمود او خستگي و ضعف برايش معني نداشت وقتي با او سخن مي گفتيم او سالها از ما جلو بود او خود به درستي مي دانست كه به زودي ارجعي الي ريك خواهد شد. او دائم تكرار مي كرد : سپه سالار پينوشه ايران شيلي نمي‌شه.

    او همواره در صف نماز همواره او از پيشتازان بود در نماز با اخلاص و متواضع بود او   ره  صد ساله را يك شبه طي كرده و خستگي و سستي برايش معني  نداشت . او فرزند كسي بود كه در طول سال به جز ايام حرام بقيه در حال روزه و عبادت بود ، روزها در فعاليت و تلاش و كوشش و جبهه درس بود و شب ها در پاسداري از ارزشها و انقلاب .  براستي اگر امروز او در حيات بود يكي از مسئولين بزرگ بود او با بينش بالا به دفاع از  ولايت و دين و قرآن مي انديشيد در يك روز قبل از شهادت در ديوار و خيابانها مشغول نوشتن و تبليغ بود يادم مي آيد شعار : انقلاب مهم ما انفجار مهم نور بود را كه تمام مي كرد بارها مي گفت معني كل نظام ما همين شعار است او به شهيد حسين فهميده غبطه مي خورد و ناراحت از اينكه او سنش پايين است و او را براي جبهه پذيرش نمي كنند و به هركس متوسل مي شد اما روح او بلند و داراي جسمي ضعيف بود و در راه پاسداري و حراست از كيان اسلام جان شيرين خود را تقديم الله نمود و شهادت كوچكترين حق او بود كه خداوند او را به وجه خود فرا خواند.

    روح بلندش شاد  و راه مقدسش پر از  رهرو باد

     

     

    خاطراتي  از برادر شهيد(مرتضي حبشي)

    در سال 1345 در شهرستان اهرم متولد شد و در سن يك سالگي بود كه پدرش را از دست داد از كوچكي علاقه زياد به مراسم هاي مذهبي داشت علاقه شديدي به روحانيت داشت هميشه مي گفت مدرسه را كه تمام كردم مي‌خواهم بروم حوزه علميه قم و روحاني شوم . در منزل كه بود اوقات فراغت را بيشتر به مسائل معنوي و روحاني مي پرداخت. مثلا در سن 10 سالگي هميشه از روحانيت مي گفت . در خانه كه بود روي صندلي مي نشست و لباس روحانيت مي پوشيد و سخنراني مي كرد روضه مي خواند صداي خيلي خوبي هم داشت . به من مي گفت : برادر من بايد بروم حوزه درس بخوانم تا روحاني شوم . كوچك كه بود هميشه به برادر بزرگ كه حوزه درس مي خواند مي گفت بايد لباس روحاني براي من هم بياوري برادر بزرگمان كه حوزه بود مي گفت رضا تو بايد درس بخواني بيايي حوزه علميه آن وقت مي تواني لباس روحانيت بپوشي . علاقه شديدي به روحانيت داشت حتي روضه مي خواند و گريه مي كرد.علاقه شديدي به امام داشت هميشه از امام حرف مي زد از شهيد بهشتي زياد حرف مي زد و مي گفت بروم حوزه درس بخوانم بعد با لباس روحانيت بروم پيش شهيد بهشتي . در سن 12 سالگي وارد بسيج شد مرتب در بسيج فعاليت مي كرد مثلا به رضا مي گفتند زياد بسيج نرو به درسهايت لطمه مي زني جواب مي داد اشكالي ندارد درس براي من ديگر اهميت ندارد گفتم براي چه گفت خواب ديده ام كه شهيد مي شوم  گفتم دوست داري شهيد شوي گفت آرزو دارم با لباس روحانيت به شهادت برسم . يك روز به رضا گفتم مي خواهم درسم را رها كنم و بروم سپاه نظرت چيست گفت : اگر من جاي تو بودم همين كار را مي كردم  برو سپاه. من به خاطر رضا درسم را رها كردم و رفتم سپاه.  از آموزشي سپاه كه برگشتم و آمدم بوشهر لباس فرم كه به من دادند آمدم خانه در حياط را كه زدم رضا در حياط را باز كرد و گفت كو لباس سپاهيت ؟ نشانش دادم و آن را بوسيد . علاقه زيادي به سپاه داشت.

     

    خاطراتي از نزديكان و خويشان شهيد

    انتخابات مجلس بود، اوايل انقلاب قرار بر اين بود كه امنيت انتخابات با بسيجيان باشد . از جمله بسيجيان رضا بود . وي هم اسلحه خود را برداشت و هم اسلحه برادرش . هر دو را بر دوش گذاشت و چون لاغر اندام و كم سن و سال بود اسلحه از قدش بالا مي زد . من و مادر هم نگاهش مي كرديم . يكباره مادر به او گفت : رضا جان تو را به خدا كوچه اي كه خلوت است از آن جا عبور كن و به مسجد برو مي ترسم بعضي ها به تو چشم زخم بزنند.

     

    خاطره اي از برادر

    خاطره از خاله رضا كه مادر رضا برايش نقل كرده بود . در هنگامي كه رضا متولد شد پدرش سفر حج مشرف شده بود . مادرم نام او را رضا مي گذارد. چند روز قبل از تولد رضا مادر در خواب مي بيند كه پدر رضا از سفر برگشته و يك كلاه پاسداري در اطاق به ميخي آويزان كرده و مي رود.

    نامه از شهيد به يكي از پاسداران

    خدمت دوست عزيزم پاسدار قهرمان قرآن بهرام قاسمي زاده در جبهه آبادان سلام:

    سلام عليكم

    پس از عرض سلام و طلب موفقيت براي شما از خداوند بزرگ خواهان پيروزي هر چه سريعتر لشكر حزب الله بر كفاران بعثي هستم. من آرزو دارم در كنار شما  در سنگرهايي كه در آن دعا و نماز شب بر پا  مي شود شركت كنم. هميشه صحنه هاي جبهه و مبارزه رزمندگان در ذهنم مجسم مي شود خوشا به حال شما كه بيعت با امام بزرگ رهبر كبير انقلاب اسلامي  را حفظ كرده ايد و به فرمان امام زمان با كافران در مبارزه براي حفظ دين اسلام تلاش مي كنيد نگذاريد كه حتي يك قدماز اين خاك مقدس به دست كافران بعثي بيفتد. آرزوي ما پيروزي شماست كه همان پيروزي حق بر باطل است. سلام مرا به همه هم رزمان و همسنگرانت برسان . به اميد روزي كه همه با هم به زيارت قبر شش گوشه امام حسين (ع) شهيد دشت كربلا برويم.

    خدايا  خدايا  تا انقلاب مهدي خميني را نگهدار

     

     

    سجاياي اخلاقي  شهيد

    هميشه چهره اي متبسم و معصوم داشت كه ديدار او با دوستان و ديدار دوستان با او باعث خوش حالي و آرامش آنان مي شد. او در دوران تحصيل ضمن توجه به درس و مطالعه علاقه زيادي به فعاليت هاي فوق برنامه داشت به همين خاطر فعاليت ها  برنامه هاي مدرسه را تدارك مي ديد همچون اردوها و نمايشنامه و سرودها و قرائت قرآن  او هميشه جلودار همه همكلاسي هاي خود و دانش آموزان آموزشگاه بود .به  بسيج  و روحانيت و فعاليت هاي اجتماعي و معنوي و فرهنگي علاقه اي آن چناني داشت مثلا در نمايشنامه هايي كه در مدرسه اجرا  مي شداو سعي مي كرد نقش يك رزمنده كه در پايان منتهي به شهادتش مي شد بازي كند . يا اينكه در منزل سعي مي كرد نقش يك روحاني يا طلبه بازي كند به اين خاطر براي خود عمامه و عبايي درست مي كرد و روي صندلي مي نشست و اعضاي خانواده را نصيحت مي كرد يا روضه خواني مي كرد. او كشته شدن و شهادت در راه خدا را براي خود افتخار مي دانست.هميشه مي گفت من در آينده شهيد مي شوم. از نكات ديگر اخلاقي او علاقه زياد او به حضرت امام خميني (ره) بود و به امام عشق مي ورزيد.  هرجا عكس امام مي ديد آن را مي بوسيدو براي سلامتي امام دعا مي كرد و علاقه زياد او  به نماز و مسجد اين قدر بود كه زبانزد اعضا خانواده و دوستان شده بود. در  حالي كه سن كمي داشت روزه مي گرفت.  و در رابطه با اثبات حقانيت انقلاب با دوستان و مخالفان بحث مي كرد. اميد است خداوند او را با شهداي صدر اسلام و شهداي كربلا محشور فرمايد.

     

     

    سلام

    سلام اي جنگجويان دلاور                    نهنگان به خاك و خون شناور

    سلام اي صخره هاي صف كشيده             به پيش تانك هاي كوه پيكر

    صف جنگ و جهاد صدر اسلام             صف عمار، ياسر ،  مالك اشتر

    به قرآن وصف او «بنيان مرصوص»         صف مولا علي ، سردار صفدر

    صفي كان جا به فرمان نيست گوشي         مگر گوشي كه با فرمان رهبر

    صفي كان جا ميان آتش و دود                  در آويزد دل  از دادار  داور

    در آن عرصه كه نه چشم است و نه گوش   نبيند چشم دل جز روي دلبر

    شما را با لقاء الله پيوست                    سر دست است و هر آني ميسر

    هنيئاً  لك، كه در يك طرفه العين         به طوبا مي چمي و حوض كوثر

    شهادت برترين معراج عشق است           گهش پرواززي از جبريل برتر

     

     

     

     
    ادامه مطلب
    ادامه مطلب
    ادامه مطلب
    اطلاعات مزار
    محل مزاراهرم
    تصویر مزار
    موقعیت مکانی مزار
    گالری تصاویر   
    مشاهده سایر تصاویر
    اسناد و مدارک   
    مشاهده سایر اسناد
    در صورتی که تصویر، اطلاعات و یا خاطره ای مرتبط با شهید در اختیار دارید با ما به اشتراک بگذارید

    فایل ها را به اینجا بکشید
    Max. file size: 64 MB, Max. files: 10.
      your comments
      guest
      0 دیدگاه ها و دلنوشته ها
      بازخورد (Feedback) های اینلاین
      مشاهده همه دلنوشته ها
      0
      ما را از دلنوشته های خود محروم نکنید ...x