نام اسماعیل
نام خانوادگی بحرینی پور
نام پدر ابراهیم
تاریخ تولد 1340/08/07
محل تولد بوشهر - بوشهر
تاریخ شهادت 1361/12/21
محل شهادت سرپل دهاب
مسئولیت رزمنده
مدفن کنگان
در سال 1340 در كنگان و خانواده اي مذهبي و متدين ديده به جهان گشود . وي در هفت سالگي به مدرسه رفت . دوران ابتدايي را در دبستان خيام و دوران راهنمايي را در مدرسه شريعتي با موفقيت پشت سر گذراند .بعد از آن با جمعي از دوستان خود براي ادامه تحصيل عازم بوشهر شد . اما در بار اول با ناكامي روبرو شد و به علت شرايط زماني ، عازم خدمت مقدس سربازي شد و ديگر مجال ادامه تحصيل پيدا نكرد . هنوز چند ماه از خدمت مقدس سربازي وي نگذشته بود كه بر اثر تصادفي كه هنگام انجام وظيفه براي ايشان رخ داد از انجام بقيه خدمت مقدس سربازي معاف گرديد و در بنياد مهاجرين جنگ مشغول به كار شد . وي فردي زحمت كش ، فعال و داراي اخلاقي پسنديده بود . از همان اوايل نيز داراي روحيه ايثارگري و شهادت طلبي بود . با دوستان شان كاملا صميمي بود و هيچ وقت كلام يا صحبت نا شايستي بر زبان نمي آورد . عضو فعال بسيج كنگان بود و در بسيج نيز خدمات شايسته اي انجام داد . وي دو مرتبه به جبهه هاي نبرد اعزام شد . سر انجام در مورخه 21 /12 /61 در منطقه سر پل ذهاب بر اثر اصابت تركش خمپاره به درجه رفيع شهادت نايل گرديد . روحش شاد و راهش پر رهرو باد .
ادامه مطلب
اينجانب اسماعيل بحريني پور فرزند ابراهيم متولد سال 1340 داوطلبانه به جبهه رفتم و مي خواستم به دنيا بفهمانم كه انقلاب ما هيچ وقت شكست نمي خورد . از برادران و خواهرانم خواهش مي كنم موقعي كه شهيد شدم به هيچ وجه گريه نكنند . خداوند تبارك تعالي مرا به دنيا آورده و باز پس گرفته است . از برادران گرامي خواهش و تمنا دارم كه رهبر انقلاب را تنها نگذارند كه ابر قدرتهاي فاسد بر ما حكومت بكنند . از پدرم مي خواهم بر مزارم به هيچ وجه گريه نكند كه دشمنان انقلاب خوشحال شوند . برادرانم را به مدرسه بفرستيد تا فرداي آنان يك سرمشق تازه اي بگيرد . پدر عزيزم اگر شهيد شدم افتخار كن كه در راه اسلام و دين شهيد شده ام .خيال كن فرزند تو يك هديه است و به قرآن داده ايد . به اميد پيروزي رزمندگان اسلام بر كفر .
اسماعيل بحريني پور
ادامه مطلب
اسماعيل بحريني پور
شهيد به روايت پدر
شهيد دومين فرزند من مي باشند . هنگام اعزام به جبهه حدود 19 سال و روحيه اي بسيار قوي داشت .بسيار به مسايل مذهبي و اخلاقي مقيد و پايبند بود. روز جمعه در مراسم دعاي ندبه ي در جايگاه نماز بودم كه خيلي به صورت ناگهاني به من اطلاع دادند فرزندم به شهادت رسيده است. پيكر شهيد را يك روز قبل به شهرستان آورده بودند . چاره اي نبود, جزء تسليم رضاي خدا شدن و زبان به ذكر « انا لله انا اليه راجعون » گشودن .جامعه بايد اهداف و راه شهداء را كه بخاطر آن جان خود را نثار نمودند به ديگرا ن بشناسانند . آرمان ها و ارزش هايي كه شهداء بر جاي گذاشته اند را پايمال نكنند و به نسل هاي آينده انتقال دهند .
شهيد به روايت همرزم
من در تاريخ 23/ 11/ 1361 در منطقه قصر شيرين به همراه و همسنگر شهيد بحريني پور بودم . علاقه زيادي به امام و اسلام داشت و دوست داشت كه در اين راه شهيد شود . عاقبت به آرزوي خود رسيد.
هميشه دوست داشت كه يك خادم اسلام باشد و در جبهه در همه مراسمات مذهبي جبهه حضوري فعال داشت . بر خورد ش با همسنگرانش اينقدر خوب و آرام بود كه همسنگرانش دوست داشتند از اخلاق وي استفاده كنند . در ماموريت هاي محوله هميشه دوست داشت كه ماموريت خود را به نحو احسن انجام دهد . هيچ وقت از ماموريت فرار نمي كرد .هنگام شهادت شهيد من در سنگر بودم كه يكدفعه صداي خمپاره آمد و تركش خمپاره به وي اصابت كرد و به درجه رفيع شهادت نايل گرديد . يوسف بحريني
خاطره هايي از دوستان و خويشاوندان شهيد:
شهيد در وقت تقسيم كردن غذا هميشه مي گفت : بايد اول غذا را به برادران عزيزم بدهم و بعد براي خودم بگيرم. وقتي من غذا مي گرفتم به وي مي گفتم : براي خودت چي مي گفت : اول برادران عزيز . در سنگر هميشه انساني شوخ طبع بود . ما به وي مي گفتيم : تو يكي از شهيدان ما هستي و او خوشحال مي شد .يك روز ما سنگر خود را درست مي كرديم كه ناگهان خمپاره اي كنار ما اصابت كرد و اسماعيل شهيد شد .
( يوسف بحريني _همرزم شهيد )
ادامه مطلب
شهيد دومين فرزند من مي باشند . هنگام اعزام به جبهه حدود 19 سال و روحيه اي بسيار قوي داشت .بسيار به مسايل مذهبي و اخلاقي مقيد و پايبند بود. روز جمعه در مراسم دعاي ندبه ي در جايگاه نماز بودم كه خيلي به صورت ناگهاني به من اطلاع دادند فرزندم به شهادت رسيده است. پيكر شهيد را يك روز قبل به شهرستان آورده بودند . چاره اي نبود, جزء تسليم رضاي خدا شدن و زبان به ذكر « انا لله انا اليه راجعون » گشودن .جامعه بايد اهداف و راه شهداء را كه بخاطر آن جان خود را نثار نمودند به ديگرا ن بشناسانند . آرمان ها و ارزش هايي كه شهداء بر جاي گذاشته اند را پايمال نكنند و به نسل هاي آينده انتقال دهند .
شهيد به روايت همرزم
من در تاريخ 23/ 11/ 1361 در منطقه قصر شيرين به همراه و همسنگر شهيد بحريني پور بودم . علاقه زيادي به امام و اسلام داشت و دوست داشت كه در اين راه شهيد شود . عاقبت به آرزوي خود رسيد.
هميشه دوست داشت كه يك خادم اسلام باشد و در جبهه در همه مراسمات مذهبي جبهه حضوري فعال داشت . بر خورد ش با همسنگرانش اينقدر خوب و آرام بود كه همسنگرانش دوست داشتند از اخلاق وي استفاده كنند . در ماموريت هاي محوله هميشه دوست داشت كه ماموريت خود را به نحو احسن انجام دهد . هيچ وقت از ماموريت فرار نمي كرد .هنگام شهادت شهيد من در سنگر بودم كه يكدفعه صداي خمپاره آمد و تركش خمپاره به وي اصابت كرد و به درجه رفيع شهادت نايل گرديد . يوسف بحريني
خاطره هايي از دوستان و خويشاوندان شهيد:
شهيد در وقت تقسيم كردن غذا هميشه مي گفت : بايد اول غذا را به برادران عزيزم بدهم و بعد براي خودم بگيرم. وقتي من غذا مي گرفتم به وي مي گفتم : براي خودت چي مي گفت : اول برادران عزيز . در سنگر هميشه انساني شوخ طبع بود . ما به وي مي گفتيم : تو يكي از شهيدان ما هستي و او خوشحال مي شد .يك روز ما سنگر خود را درست مي كرديم كه ناگهان خمپاره اي كنار ما اصابت كرد و اسماعيل شهيد شد .
( يوسف بحريني _همرزم شهيد )
گالری تصاویر
مشاهده سایر تصاویر
در صورتی که تصویر، اطلاعات و یا خاطره ای مرتبط با شهید در اختیار دارید با ما به اشتراک بگذارید
0 دیدگاه ها و دلنوشته ها