راز مروارید
مولف
مونس عبدی زاده
ناشر
سوره مهر
سال انتشار
1396
شابک
978-600-03-0632-8
تیراژ
2500 نسخه
تعداد صفحات
224
موضوع
نقش ناوچه پیکان در عملیات مروارید به روایت سعید کیوان شکوهی

راز مروارید

1. وقتی که موشک اول به سمتم شلیک شد فقط به خودم گفتم که یخ نزن، سر جایت بنشین، عضلاتت در اختیار خودت باشه، به موشک زل نزن، یک کاری بکن! و این کار بستگی به شرایطی داشت که در آن قرار گرفته بودم. من در جایی قرار گرفته بودم که می‌توانستم ده متر عقب‌تر بدوم یا یک طبقه پایین‌تر بروم یا پشت یک ستون فولادی سنگر بگیرم، اما توان حرکت نداشتم و مغزم هنگ کرده بود، دچار فلج ذهنی و عضلانی شده بودم، درست مثل زمانی که بختک به رویت می‌افتد، چنین حالتی داشتم. این برای هر سربازی که برای اولین بار در جبهه با خطر مرگ مواجه می‌شود پیش می‌آید. همیشه دوست داشتم این درس را به نیروهای موجود در هر زمانی بدهم و این موضوع را در بعضی از گفتگوها یادآوری می‌کردم.

2. وقتی آماده برای شلیک شدند از او خواستم که فقط به اندازه‌ای به من فرصت بدهد که خودم را به روی پل باز برسانم و شلیک موشک را ببینم. این برای من تجربه خیلی مهمی تلقی می‌شد، چون برای اولین بار بود که شلیک موشک هارپون را به چشم خودم می‌دیدم. همتی این فرصت را داد و رفتم، موشک غرش‌کنان ناوچه را ترک کرد و به داخل برگشتم. ناوچه دوم هم مورد اصابت قرار گرفت و روی صفحه رادار متوقف شد. ناوچه سوم طوری فرار کرد که سرعت آن برای من حیرت‌آور بود، ناوچـه سوم دو پا داشت، دو پای دیگـر هم قرض کرد، از ترسی که به جانش افتاده بود، فقط می‌رفت کـه سریع به ساحل برسد. کم مانده بود خودش را به گل بزند. پیکان هم کاری را که می‌بایست انجام داده بود.