مشخصات شهید

X

"(ضروری)" indicates required fields

شهید رضا دهداریان

279
  • bale
  • eita
  • gap
  • soroush
  • telegram
  • whatsapp
نام رضا
نام خانوادگی دهداريان
نام پدر حاجي
تاریخ تولد 1343/01/01
محل تولد بوشهر - بوشهر
تاریخ شهادت 1363/07/19
محل شهادت زبيدات
مسئولیت رزمنده
نوع عضویت سربازنيروي انتظامي
شغل -
تحصیلات بي سواد
مدفن اهرم
  • زندگینامه
  • وصیت نامه
  • خاطرات
  • شهيد رضا دهداريان فرزند حاجي در سال 1343 در خانواده محروم و مستضعف در محله دهران اهرم به دنيا آمد . او به علت فقر مالي كه بر خانواده اش حاكم بود نتوانست . در مدرسه اي ثبت نام كند در دوران كودكي در كنار پدر و مادر خود مشغول فعاليت دامداري و كشاورزي بود پيوسته با پدر همكاري مي كرد در سنين 15 تا 16 سالگي در   نانوايي هاي  استان مشغول فعاليت شد  او آنچنان پر تلاش بود تا اينكه موفق شد به كارگري ماهر و زبر دست تبديل شود و همه از تلاش هاي او و ماهر بودن او تعريف مي كردند. او در كنار پدر نيز كارباغداري و كشاورزي را انجام  مي داد و پيوسته و در همه حال يار و ياوري مهربان در كنار پدر بود و پدرش نيز به او علاقه مند بود . در سال 1362 به خدمت مقدس سربازي اعزام شد و در ارتش جمهوري اسلامي اسلامي ايران با قدرت و تلاش وافر در اين لباس مقدس با كافران بعثي در ستيز بود دريكي از نامه هايش كه اكنون اثري از آن باقي نمانده و برادرش براي ما توصيف مي كرد مي گفت نوشته بود اي برادر در دنيا چيزي ندارم كه از دست داده باشم و از همه آرزوهاي دور و دراز خود دست كشيده ام كانون گرم خانواده هم ديگر رضايت مرا تامين نمي كند چون دلم جاي ديگر است . اگر از خدمت سربازي نمي آيم دليل آن است كه وقتي مي بينم جوانان و دوستان صديق بسيجي و همشهري آنچنان جان بر كف بر خصم زبون مي تازند در خود احساس مي كنم مگر من چه چيزي از ديگران برتري دارم مگر جان من از ديگران بهتر است پس بگذاريد در همين مكان باشم كه بهترين جايگاه براي ما جوانان است . سرانجام در سال 1363 نداي حق را لبيك گفت و در جبهه شرهاني به درجه رفيع شهادت نائل آمد . پيكر غرق به خون اين جوان نا كام به استان بوشهر شهر اهرم انتقال و با تشييع جنازه با شكوهي در بهشت شهدا اهرم بهشت اكبر به خاك سپرده شد .

    روحش شاد و راهش پر رهرو باد
    ادامه مطلب
    سفارش و وصاياي  شهيد رضا دهداريان

    عشق خدا شور به جانم فكند                  ولوله در روح و روانم فكند

    من رضا دهداريا ن فرزند حاجي ساكن محله دهران اهرم سن قانوني ام اجازه مي داد كه به نداي امام خميني لبيك بگويم و بهمين دليل با عشق و علاقه در خدمت با سلام در آمده ام و خيلي مايلم كه در  همين لباس و در جبهه هاي حق بميرم نه در بستر بيماري و پيري . شنيده ام كه مي گويند شهدا هميشه زنده هستند و ايمان پيدا كرده ام كه اين سخن راست و حقيقي است زيرا ايام عزاداري سيدالشهدا و شب هاي تاسوعا و عاشورا، اين قضيه را خوب روشن      مي كند  امام حسين در كربلا شهيد شد و ما امروز بعد از هزار و چهارصد سال نام و آثار خود و يارانش بر زبان داريم و معلوم مي شود كه زنده اند به همين خاطر به پدر و مادرم سفارش كه شما هم  مثل ياران امام حسين(ع) كه جوانان خود را به نبرد با كفار فرستادند باشيد و اگر من در ميدان نبرد از پا در آمدم شعار اين گل پرپر ماست هديه به رهبر ماست فراموش نكنيد و نگوييد پسرمان كشته شده يا مرده ، بگوييد شهيد شده . پدرو مادرم هر چند كه من سواد و معلوماتي ندارم كه به دلخواه خودم براي شما بنويسم ولي به برادرانم و خواهرانم سلام برسانيد و بگوييد كه اگر رضا در جبهه كشته شد شما پرچم خداپرستي و كمك به رهبرانقلاب اسلامي را بر دوش بگيريد.و از خون من با اين كار و نماز و دعا و حجاب پاسداري كنند مخصوصاً  خواهرانم كه به آنها سفارش پاكدامني و خداپرستي دارم . مادرم در مراسم عزاي من به همه زن ها بگو پسرم شهيد شده و بگو كه من به خاطر شهادت پسرم افتخار مي كنم كه مثل  حضرت زينب (س) كه پسرانش در راه خدا كشته شدند من هم صبر مي كنم . به همسايگان و دوستانم سلام مرا برسانيد و بگوييد راه رضا كه راه شهيدان است را ادامه دهيد.

    بيرقي برسر درب حياطمان نصب كنيد. مرا ببخشيد اگر يك وقت شما را اذيت كرده ام يا حرف شما را خوب گوش نكرده ام . مرا حلال كنيد تا در قيامت پيش شهيدان شرمنده نباشم و خدا هم مرا بيامرزد.

    فرزند كوچك شما

    رضا دهداريان
    ادامه مطلب
    ادامه مطلب
    خاطراتي از مادر شهيد

    رضا از كودكي خيلي با ادب بود لحظه اي بدون اجازه مادر حتي قدمي به بيرون نمي نهاد از خانه همسايه گرفته تا اقوام و خويشان با برادران و خواهران خود بسيار صميمي بود به پدرش هم خيلي احترام مي گذاشت و در تمام امور يار و ياوري خوب  براي او بود در كارهاي خانه خيلي به من كمك مي كرد آن سال ها كه گاز نبود هيزم خانه را او تامين مي كرد چه بگويم زبانم ياري نمي كند حرف بزنم آخر او خيلي مهربان و مظلوم بود داغ او و فراق او باعث شد كه پدرش در تنهايي در كپري كه در نخل هاي خود داشت زمزمه كند و شروه گويد و بگريد كه صداي گريه هايش اكثر باغداران  را غمگين و محزون مي كرد آخرالامر هم در فراقش به آرزويش رسيد و به سراي باقي شتافت و اكنون من دل سوخته از اين نگران نيستم كه فرزندم در جواني با همه آرزوهايي كه داشت شهيد شد و به آرزوي خود رسيد خوب مادر است و فرزند مگر يعقوب پيامبر در فراق حضرت يوسف نابينا نشد همه فرزندان من خوبند ولي رضا ميوه شيرين و غريبي بود كه همه اعضاء خانواده هر لحظه اي كه دور هم جمع مي شوند به ياد او هستند چه زيباست بر من روزي كه به رضا برسم و اين آرزوي من بعد از شهادت اوست هر شنبه كه مي شود روز شماري مي كنم كه پنجشنبه آيد و به ديدار رضا بروم و قبر او را در آغوش بگيرم .                                                                                          درود بر همه شهيدان اسلام و سلام بر روح ملكوتي حضرت امام (ره)

     

     

    خواب و رويا از زبان برادر شهيد

    يك روز خواب ديدم پرنده اي در خانه ما خوابيده و حدود پنجاه تا شصت پرنده بالاي سر او پر مي زدند .هنوز شهيد دفن نشده بود كه من چنين خوابي را ديدم و باز هم خواب ديدم شهيد زخمي است كه تيري بر قلب او اثر كرده و پيدا بود و پدرم به او گفت چرا مواظب خود نشدي تا اينكه شهيد شدي گفت پدر  تقدير حق چنين بود و من به اين شهادتم افتخار مي كنم.

    از برادر شهيد وقتي آثار به جامانده را جويا شديم .در جواب به ما گفت نخل هايي كاشته ايم با همكاري اين شهيد گرانقدر كه ثمر مي دهند و هنوز پا بر جا هستند . پوتين شهيد را به جبهه هاي حق عليه باطل هديه كرديم و ملحفه اي از خود شهيد به جا مانده كه مادرم بارها وصيت و سفارش مي كند و چون پيراهن يوسف او را مي بويد و بوسه مي زند و مي گويد  كه در هنگام مردن ملحفه را به دور كفنم كنيد و در قبرم بگذاريد شايد خداوند به من به حرمت شهيد شفاعت كند .

    روحش شاد و راهش مستدام

     

     

    تشيع جنازه شهيد از زبان برادر و مادر ايشان

    محرم بود و ماه عزا همه در مسجد در روز تاسوعا و عاشورا گرد هم جمع بوديم و مراسم عزاداري در مسجد با شكوه خاصي برگزار مي شد . يك نفر از همسايگان به نام برادر علي جمي در كنار من نشسته بود از رضا سؤال مي كرد كه اكنون كجاست و مشغول چه كاري است من توضيحات لازم را دادم هنوز سخنان من كامل نشده بود كه چند نفر از برادران ارتشي درب مسجد آمدندما هنوز هم متوجه چنين امري نبوديم مراسم به پايان رسيد درب حياط كه رسيديم يكي از همسايگان مرحوم عليباش بهادري مرا صدا زد و از من خواست كه به منزلشان بروم چند دقيقه اي در كنار او  نشستم شروع به صحبت از جبهه و جنگ كرد او خبر داشت و كم كم داشت به من مي فهماند كه خبري در كار است خلاصه بگويم به من گفت بيا با هم برويم پاسگاه مي گويند رضا زخمي شده من چنين چيزي را باور نكردم و دانستم اين همه تفره رفتنش جريان ديگري دارد به هر وسيله خود را به آن جا رساندم وقتي به آن جا رفتم به من گفتند كه برادر شما سرباز رضا دهداريان به شهادت رسيده و به ملكوت اعلي پيوسته خوب من بسيار ناراحت شدم همه ناراحت شدند مگر مي شود كمر انسان شكسته شود و نگران نشود درست در روزي بود كه ابوالفضل العباس علمدار دشت كربلا با عمود آهنين كه بر فرقش فرود آورده بودند دعوت حق را لبيك گفته بود و برادر آن بزرگوار حسين ابن علي (ع)  فرمود والله انكسر ظهري  به خدا كه پشتم شكسته شد.

    به هر وسيله آماده شديم براي تشييع روح و روانمان چه قدر سخت است كه جنازه برادر جوان بر دوشت باشد خود به خاكش بسپاري اٌف بر اين دنيا. ما نگران شهادت رضا نبوديم . مظلوميت ، محروميت ، فقر و تنگدستي باعث شده بود عقده چون كوه بر قلبمان مستولي شد پيكرش بر دوش انبوه سربازان پاسداران و بسيجيان و جميع اهالي شهر با مادرش و طبل و عزا  خانه ابديش منتقل شد و در بهشت اكبر اهرم آرميد مردم و نهادها از هيچ كوششي در برگزاري مراسم عزايش دريغ نكردند و با شركت در منزل و مسجد و برگزاري دعاها باعث تسكين قلوب شكسته  خانواده ما شدند .

    خدايا اين قرباني را از ما بپذير

     

    سجاياي اخلاقي  شهيد رضا دهداريان

    شهيد از دوران طفوليت  در كنار پدر و مادر بود چهره اي خنده رو داشت و مهرباني در نگاه پر محبت او موج مي زد در همان اوان پرتلاش بود و از هر گونه همكاري  با خانواده دريغ نمي نمود در كار باغ و مزرعه ياوري خوب براي پدرش بود او به واسطه فقر مالي عظيمي كه بر جميع خانواده ها حاكم بود موفق به تحصيل نشد علاقه زيادي به دامداري همراه با دايي اش و پسر دايي اش داشت و در سالهاي متمادي مشغول به اين كار بود بعدها به كار در  نانوايي پرداخت كه برخوردهاي اجتماعي او رضايت همه شهروندان را فراهم مي كرد . در خانه هيچ گاه كج خلق نبود و مورد علاقه زياد خواهران و برادران خود در خانه بود . دوستان به واسطه مهرباني او علاقه وافري به او داشتند او دوچرخه سواري را خيلي دوست داشت . همچنين به پرندگان علاقه زيادي داشت . او به پدر و مادر احترام زيادي مي گذاشت اين  را نه به عنوان اعضاي خانوادهبلكه تمام دوستان و خويشان و آشنايان مي گويند و توقع بالاي والدين چنين امري را به وضوح نشان مي داد خواهران و برادران مي گويند رضا آنچنان مظلوم  بود كه با تمام سختي ها هرگز از خانواده نگران نمي شد.

    اهل مسجد بود و نماز . در مراسمات عزاداري اباعبدالله الحسين (ع) در ايام محرم و صفر در مراسم روضه خواني و سينه زني و زنجير زني با ديگر جوانان اهرمي حضور فعال و گسترده داشت ساده زيستي و ساده پوشي در او نمايان بود جواني رعنا و خوشرو وزيبا بود قدي كشيده و قوي و تنومند داشت در كمك به همسايگان  از هيچ كوششي دريغ    نمي داشت علي الخصوص به يتيمان نيز كمك فراواني مي كرد در كارهاي كشاورزي به همسايگان و آشنايان كمك زيادي مي كرد.

     

     

    شعر

    نخلها  ايستاده مي ميرند

    دل بر آتش نهاده مي ميرند

    در هواي بهار آزادي

    بر فضا پرگشاده مي ميرند

    حسرت آلاله ها باغ مراد

    كه زمادر نزاده مي ميرند

    عاشقان در ميان سنگر خون

    به نماز ايستاده مي ميرند

    جرعه نوش مي الستي عشق

    نه به سوداي باده مي ميرند

    اين خدا باوران به بام شرف

    پا به عزت نهاده مي ميرند

    آري اين راست قامتان جهان

    كي زپا اوفتاده مي ميرند

     

    محمد علي مرداني
    ادامه مطلب
    ادامه مطلب
    ادامه مطلب
    اطلاعات مزار
    محل مزاراهرم
    تصویر مزار
    موقعیت مکانی مزار
    در صورتی که تصویر، اطلاعات و یا خاطره ای مرتبط با شهید در اختیار دارید با ما به اشتراک بگذارید

    فایل ها را به اینجا بکشید
    Max. file size: 64 MB, Max. files: 10.
      your comments
      guest
      0 دیدگاه ها و دلنوشته ها
      بازخورد (Feedback) های اینلاین
      مشاهده همه دلنوشته ها
      0
      ما را از دلنوشته های خود محروم نکنید ...x