مشخصات شهید

X

"(ضروری)" indicates required fields

شهید محمد انتصار

664
  • bale
  • eita
  • gap
  • soroush
  • telegram
  • whatsapp
نام محمد
نام خانوادگی انتصار
نام پدر رضا
تاریخ تولد 1332/04/03
محل تولد بوشهر - بوشهر
تاریخ شهادت 1359/12/17
محل شهادت ديلم
مسئولیت رزمنده
نوع عضویت بسيج
شغل -
تحصیلات دوره راهنمايي
مدفن ديلم
  • زندگینامه
  • خاطرات
  • زندیگنامه شهید

    شهيد محمدانتصار در تاريخ 3/4/1332 روز جمعه ، ماه ذيعقده در خانواده‌اي به دنيا آمد كه از نظر ديانت و مذهب در سطح بالايي بودند، پدرش مغازه عطاري داشت . از اين راه گذران زندگي مي‌كرد.

    محمد دوران كودكي خود را در كوچه‌هاي خاكي ديلم به بازيهاي محلي مانند : « بِـرَه‌بيو ـ هُوكِلي » و توپ‌بازي گذراند. روزهاي جمعه با دوستان و همسالانش به « تُنوب » براي بازي مي‌رفتند و يا به كنار دريا مي‌رفتند و با قلاب ماهي مي‌گرفتند.

    تحصيلات : محمد از هفت سالگي به مدرسه رفت و تا كلاس ششم قديم درس را در مدرسه قاني ادامه داد. معلمان او در طول اين شش سال آقايان : حاج ابراهيم شفيعي ، سيد مهدي فاطمي و حسين بشيري بودند. محمد به دليل اينكه در ديلم دبيرستان و امكان ادامه تحصيل نبود، ترك تحصيل كرد.
    ادامه مطلب
    ادامه مطلب
    ادامه مطلب
    فعاليتهاي شهيد قبل از انقلاب :

    او در تمام راهپيمائي‌ها و تظاهراتهاي قبل از انقلاب شركت فعال داشت. قبل از سربازي هم كه از راه كويت به عراق و زيارت امام‌حسين (ع) مي‌رود. بعد از زيارت قبور ائمه به ديدار حضرت امام (ره) كه آن زمان در تبعيد بودند مي‌روند. نماز را به جماعت به امامت حضرت امام (ره) مي‌خوانند. محمد مي‌گويد: چون خانه حضرت امام(ره) كوچك بود و مساحت زيادي نداشت من كه رسيدم جايي براي ايستادن نداشتم، يكي از روحانيون جايش را به من داد و من پشت سر امام نمازم را خواندم. محمد چون علاقه زيادي به حضرت امام(ره) داشتند از امام مي‌خواهند كه يك عكس يادگاري به او بدهد، امام رو به محمد مي‌كند و مي‌گويد : « براي من عكس‌ دادن كاري ندارد ولي بخاطر جوانيت مي‌ترسم كه اين عكس براي شما ايجاد دردسر كند.» شهيد مي‌گويد : دردسر را خريدارم و عكسي از امام مي‌اندازند كه هنوز در آلبوم خواهرش است. محمد به حضرت امام خيلي علاقه داشت و مي‌گفت : اگر خداوند عمر مرا سه قسمت كند من دو قسمت آن را به امامم مي‌دهم و يك قسمت را خودم بر‌مي دارم.

    با آغاز جنگ براي شركت در جبهه ثبت نام مي‌كند. مادرش كه خبردار شد خيلي گريه كرد، به نزد مادر آمد و اشكش را پاك كرد و گفت : براي چه گريه مي‌كني؟ مادر كه علت ناراحتيش را رفتن او به جبهه مي‌گويد در جواب مي‌گويد: مادر نه من لايق شهادت هستم و نه شما لياقت اين را داريد كه مادر شهيد بشويد. محمد بعداز رضايت مادرش در حالي كه بليط رفتن به كويت را نيز گرفته بود همه چيز را رها كرد و براي آموزش به منطقه « بندر عَماد » ديلم مي‌رود. در حالت خستگي زياد فرمانده به او مي‌گويد : بلند شو، او مي‌گويد: خسته‌ام و مي‌خواهم كمي استراحت كنم كه فرمانده تيري را رها مي‌كند كه سهواً به سر شهيد اصابت مي‌كند و در همان جا به شهادت مي رسد.

    محمد چون اولين شهيد ديلم بود شوك محكمي بر مردم اين شهر بود، روز تشييع او همه مغازه‌ها را تعطيل كرده بودند، شهادت ، تشييع و دفن شهيد همه در يك صبح تا ظهر بود به طوري كه خانواه‌اش متوجه رفتن او براي آموزش نشده بودند و مادرش و خواهرش وقتي خبر شهادت او را مي‌آورند خيال مي‌كرده‌اند كه او در اتاقش است.

    يادش گرامي و راهش پر رهرو باد.
    ادامه مطلب
    ادامه مطلب
    ادامه مطلب
    اطلاعات مزار
    محل مزارديلم
    تصویر مزار
    موقعیت مکانی مزار
    در صورتی که تصویر، اطلاعات و یا خاطره ای مرتبط با شهید در اختیار دارید با ما به اشتراک بگذارید

    فایل ها را به اینجا بکشید
    Max. file size: 64 MB, Max. files: 10.
      your comments
      guest
      0 دیدگاه ها و دلنوشته ها
      بازخورد (Feedback) های اینلاین
      مشاهده همه دلنوشته ها
      0
      ما را از دلنوشته های خود محروم نکنید ...x