نام امرالله
نام خانوادگی بهادر
نام پدر خضر
تاریخ تولد 1337/01/01
محل تولد بوشهر - بوشهر
تاریخ شهادت 1361/11/20
محل شهادت عين خوش
مسئولیت رزمنده
نوع عضویت بسيج
شغل -
تحصیلات دوره راهنمايي
مدفن محمدجمالي
زندیگنامه شهید
جبهه از نام تو يابد آبرو
مـن المـومنيـن رجـال صدقـوا ماعاهـدوا ... عليـه فمنهـم مـن قضـي نحبـه و منهـم مـن ينظـر ومـا بدلو تبديلا .
برخي از مومنان بزرگ مرداني هستند كه با عهدي كه با خداي خود بستند كاملاً وفا دارند تا شهيد شدند و عدهاي در انتظار شهادت نشستهاند .
شهـدا با شهادت خـود درس عزت ، شهادت ، ايثار ، فداكاري ، گذشت ، سخاوت ، شجاعت و مكتبداري را به ما آموختنـد تـا مـا پويندگان راه سـرخ آنـان باشيـم و بتوانيـم به رسالت انسانـي و اسلامي خود عمل كرده و در راه حاكميت بخشيـدن احكام اسلام كوشا باشيـم . شهيد امرا... بهـادر يكي از بزرگترين مرداني است كه با خداي خود عهد بست و به آن وفا كرد و در راه رهبرش خصوصاً امام حسين (ع) گام نهاد .
او در سـال 1337 در يـك خانوادهاي مكتبي در قريه محمدجمالي متولد شد قبل از اينكه نماز و روزه بر او واجب شود ايـن دو فريضه الهـي را در سن كودكي بجـا ميآورد بعلت دوري از امكانـات و وضعيت زندگي نتوانست به مـدرسه برود . سالها بهمـراه خانواهاش بـه دامداري و كشاورزي مشغول بود و در اين ايام سواد خواندن و نوشتن را يـاد گرفت . سربازي وي در زمـان طاغوت مصـادف بود با دوران پيروزي انقلاب اسلامي به رهبري امام خميني لذا سـال 57 بفرمان امـام از محل خدمت كـه پادگان كازرون بـود فرار كـرد و با مردم در تمام راهپيمائيها و تظاهرات شركت ميكرد .
بعـد از پيروزي انقلاب اسلامـي بفرمان امام امت بـه خدمت بازگشت و بعد از پايان خدمت در سال 58 در پادگان كازرون مشغول خدمت شد . بـا شروع جنگ تحميلـي كفر عليه اسلام بارها داوطلبانه عازم رزم با خصم شد آرزو داشت بـه عضويت سپـاه پاسداران درآيـد تا اينكه در مورخه 17/8/61 به عضويت بسيج پاسداران انقلاب اسلامي بوشهر درآمد و در واحد پدافند تيپ فاطمه زهرا (س) مشغول شد . سرانجام در تاريخ 20/8/61 در عمليات محرم در جبهه عينخوش ، غرب پاسگاه شرهاني عراق ( در خاك عراق ) ، پيمـان مقدسي كه با خداي خود بسته بود با خون سرخش مهر نمود و با پيكر خونآلود ، بديار دوست ( ا... ) شتافت .
خصوصيات اين شهيد عبارت است از حسن اخلاق ، در خط امام بودن ، تقوي و پرهيزكاري كه نماز شب يكي از اين صفات حسنه اين شهيد گلگون كفن بود .
زد گام بـه ميــدان نبــرد امـرا... در راه خدا قـدم نهـاد امرا...
از قدرت رزم و هم زايمان شهيد لاحـول ولا قــوه الا بــالله.
ادامه مطلب
جبهه از نام تو يابد آبرو
مـن المـومنيـن رجـال صدقـوا ماعاهـدوا ... عليـه فمنهـم مـن قضـي نحبـه و منهـم مـن ينظـر ومـا بدلو تبديلا .
برخي از مومنان بزرگ مرداني هستند كه با عهدي كه با خداي خود بستند كاملاً وفا دارند تا شهيد شدند و عدهاي در انتظار شهادت نشستهاند .
شهـدا با شهادت خـود درس عزت ، شهادت ، ايثار ، فداكاري ، گذشت ، سخاوت ، شجاعت و مكتبداري را به ما آموختنـد تـا مـا پويندگان راه سـرخ آنـان باشيـم و بتوانيـم به رسالت انسانـي و اسلامي خود عمل كرده و در راه حاكميت بخشيـدن احكام اسلام كوشا باشيـم . شهيد امرا... بهـادر يكي از بزرگترين مرداني است كه با خداي خود عهد بست و به آن وفا كرد و در راه رهبرش خصوصاً امام حسين (ع) گام نهاد .
او در سـال 1337 در يـك خانوادهاي مكتبي در قريه محمدجمالي متولد شد قبل از اينكه نماز و روزه بر او واجب شود ايـن دو فريضه الهـي را در سن كودكي بجـا ميآورد بعلت دوري از امكانـات و وضعيت زندگي نتوانست به مـدرسه برود . سالها بهمـراه خانواهاش بـه دامداري و كشاورزي مشغول بود و در اين ايام سواد خواندن و نوشتن را يـاد گرفت . سربازي وي در زمـان طاغوت مصـادف بود با دوران پيروزي انقلاب اسلامي به رهبري امام خميني لذا سـال 57 بفرمان امـام از محل خدمت كـه پادگان كازرون بـود فرار كـرد و با مردم در تمام راهپيمائيها و تظاهرات شركت ميكرد .
بعـد از پيروزي انقلاب اسلامـي بفرمان امام امت بـه خدمت بازگشت و بعد از پايان خدمت در سال 58 در پادگان كازرون مشغول خدمت شد . بـا شروع جنگ تحميلـي كفر عليه اسلام بارها داوطلبانه عازم رزم با خصم شد آرزو داشت بـه عضويت سپـاه پاسداران درآيـد تا اينكه در مورخه 17/8/61 به عضويت بسيج پاسداران انقلاب اسلامي بوشهر درآمد و در واحد پدافند تيپ فاطمه زهرا (س) مشغول شد . سرانجام در تاريخ 20/8/61 در عمليات محرم در جبهه عينخوش ، غرب پاسگاه شرهاني عراق ( در خاك عراق ) ، پيمـان مقدسي كه با خداي خود بسته بود با خون سرخش مهر نمود و با پيكر خونآلود ، بديار دوست ( ا... ) شتافت .
خصوصيات اين شهيد عبارت است از حسن اخلاق ، در خط امام بودن ، تقوي و پرهيزكاري كه نماز شب يكي از اين صفات حسنه اين شهيد گلگون كفن بود .
زد گام بـه ميــدان نبــرد امـرا... در راه خدا قـدم نهـاد امرا...
از قدرت رزم و هم زايمان شهيد لاحـول ولا قــوه الا بــالله.
خاطرات و خصوصيات شهيد
در سال 1357 ،هنگام پيروزي انقلاب به خدمت سربازي اعزام شد . در آن زمان ارتش از آنها خواست تا با ملت مبارزه كنند آنها يعني شهيد بهادر و ديگر سربازان ميخواستند كه دربرابر ملت در گير نشوند ارتش نيز آنهارا خيلي شكنجه ميداد . در همين هنگام امام خميني دستور داد كه سربازان از پاداگان نظامي فرار كنند سربازان نيز چنين كردند . بـه دستور امام و بـه مدت يك هفته در جايي مثل كوهها پناه بردند . بعداز انقلاب امام دستور داد كه به محل خدمت برگردند . به علتي كه انقلاب شد ه بود مدت خدمت آنها كاهش يافت .
يكسال بعـد از انقلاب دوبـاره امام دستور داد كسانـي كه درتاريخ 1357 خدمت كردهاند دوباره به مدت شش ماه بيايند و خدمت كننـد . آنهـا رفتند و شش ماه خـدمت خود را پايان بردنـد . شهيد بهـادر در همان جا به مدت يكسال ماند . در همان زمان جنگ شـروع شـد و به مدت يك هفته در محاصره ماندند . ايشان در هنگ كازرون خدمت مي كرد .
تمام همرزمان شهيد از بچههاي كازرون و همان قسمتها بودند . از بچههاي منطقه خودمان هيچكس همرزم ايشان نبود . يكسـال و نيم هـم در ارتش بودنـد . هنگامي كه از او خواستنـد درجه بگيرد بخاطر علاقه اي كه به سپاه داشت ، نپذيرفت . مدتي هم محل كـار ش چاههاي نفت گچساران و امام حسـن بود . بعـد از چند سال براي مرخصي به بوشهر آمد . مدت يكماه در بوشهر ماند . سپس بدليل نياز نيرو دوباره برگشت .
ايشان يك هفته اي در خط مقدم بودند . يك روز به دستور فرمانده خود براي ديده باني عازم شد . د رحين انجام مأموريت مورد اصابت تركش خمپاره دشمن قرار گرفت و از قول همرزمانش در حالي كه گلويش خونين بود باز هم شعار الله اكبر سر مي داد .
بالاخره ايشان براثر اصابت همان تركش خمپاره در ماه محرم به درجه رفيع شهادت نائل آمد .
ايشـان فردي بسيار خوش اخلاق بود و به فقرا كمك مي كرد و به خاطر خوش اخلاقي همه را جذب خود نموده بود . علاقه زيادي به نماز داشت وي هنگام حضور در جبههها كمتر به مرخصي ميآمد .
خاطراتي از شهيد از زبان برادرش يدالله بهادر :
شهيـد در زمان سـربازي با توجـه به اينكه از نظـر درسي مدرسـه نرفته بود ، ولـي ضمن سربازي توانسته بود سواد خواندن و نوشتن را ياد بگيرد ، پاي سخنرانيها مطالبي را از اسلام بياموزد .
وي از يكـي از روحانيون سـؤال ميكند داستان انقلاب از چه قرار است او در جواب سؤال ميگويد : يك طرف امام حسين (ع) و طرف ديگر يزيد است . شهيـد ميگفت از آن زمـان در فكـر بـودم كه چـه كار بكنم تا در صف لشكر يزيديان نباشم . به همين دليل با فرمان امام (ره) مبني بر فرار سربازان ، اوليـن فردي بـود كه به بهانه مرخصي ساعتي از پادگان كازرون فرار ميكند . وي به منزل آمده و گفت كه هشت روز مرخصـي دارد . گفتيم چرا ميگويي هشت روز ، گفت : اگر بعد از 8 روز دستگير شوم حتماً اعدام خواهم شد . ميخواهـم تا كسي متوجه نشده در فكر جايي باشم . به همين دليل به كوههاي اطراف پناه برد و به مدت 3 ماه بطور مخفـي زندگي مي كرد هنگامي كه انقلاب به پيروزي رسيد ، براي ادامه خدمت سربازي به پادگان برگشت .
خاطرهي ديگري از شهيد :
در شب شهـادت ، در همان منطقه بودم . ولي اطلاع نداشتم شهيد هم به جبهه آمده است . يكي از شهداءكه رابطـه بسيار نزديكـي با هم داشتيـم به خوابم آمد . بعد اينكه شهيد را در آغوش گرفتم در همان منطقه پشت خاكريز نشستيم از شهيد خواستم تا كارهاي خود را بعـد از شهـادت بگويـد گفت : من بعد از شهادت از طرف خدا مأمور بوده كه به خانواده شهداء سركشي كنم. به منزلتـان رفته بودم ولي چون شما نبوديد حالا نزد شما آمدهام. در همين عالم رويا بودم كه براي نگهباني بيدارم كردند .
فرداي آن روز با خود گفتم شايد اين توفيـق ( شهادت ) نصيب من شود . اما بعد از يك هفته باخبر شدم كه برادرم به شهادت رسيـده است . دقيقاً همـان شب جمعه كه شهيد بـه خـواب مـن آمـده بـود ، يعنـي روز پنجشنبـه 24 محـرم ، مصادف با آبان سال 61 برادرم به شهادت رسيده بود .
اي بهادر اي دلير بت شكن اي علمدار لاله خونين كفن
اي عقاب قلة فتح و ظفر اي نهادت تيز بال در سفر
جبهه از نام تو يابد آبرو لاله از خون تو گردد سرخ رو
جسم تو تحليق رضواني گرفت جان تو آهنگ يزداني گرفت
هر كه جانان ديد جان سازد نثار دل به ياد يار ميگيرد قرار
در هواي عشق جانان سينهچاك رفتي اي مرغ بهشتي زير خاك
شب بي ماه فروزان تاختي تا كه دل در كوي جانان باختي
سراينده : خرم پناهي
29/12/1361
ادامه مطلب
در سال 1357 ،هنگام پيروزي انقلاب به خدمت سربازي اعزام شد . در آن زمان ارتش از آنها خواست تا با ملت مبارزه كنند آنها يعني شهيد بهادر و ديگر سربازان ميخواستند كه دربرابر ملت در گير نشوند ارتش نيز آنهارا خيلي شكنجه ميداد . در همين هنگام امام خميني دستور داد كه سربازان از پاداگان نظامي فرار كنند سربازان نيز چنين كردند . بـه دستور امام و بـه مدت يك هفته در جايي مثل كوهها پناه بردند . بعداز انقلاب امام دستور داد كه به محل خدمت برگردند . به علتي كه انقلاب شد ه بود مدت خدمت آنها كاهش يافت .
يكسال بعـد از انقلاب دوبـاره امام دستور داد كسانـي كه درتاريخ 1357 خدمت كردهاند دوباره به مدت شش ماه بيايند و خدمت كننـد . آنهـا رفتند و شش ماه خـدمت خود را پايان بردنـد . شهيد بهـادر در همان جا به مدت يكسال ماند . در همان زمان جنگ شـروع شـد و به مدت يك هفته در محاصره ماندند . ايشان در هنگ كازرون خدمت مي كرد .
تمام همرزمان شهيد از بچههاي كازرون و همان قسمتها بودند . از بچههاي منطقه خودمان هيچكس همرزم ايشان نبود . يكسـال و نيم هـم در ارتش بودنـد . هنگامي كه از او خواستنـد درجه بگيرد بخاطر علاقه اي كه به سپاه داشت ، نپذيرفت . مدتي هم محل كـار ش چاههاي نفت گچساران و امام حسـن بود . بعـد از چند سال براي مرخصي به بوشهر آمد . مدت يكماه در بوشهر ماند . سپس بدليل نياز نيرو دوباره برگشت .
ايشان يك هفته اي در خط مقدم بودند . يك روز به دستور فرمانده خود براي ديده باني عازم شد . د رحين انجام مأموريت مورد اصابت تركش خمپاره دشمن قرار گرفت و از قول همرزمانش در حالي كه گلويش خونين بود باز هم شعار الله اكبر سر مي داد .
بالاخره ايشان براثر اصابت همان تركش خمپاره در ماه محرم به درجه رفيع شهادت نائل آمد .
ايشـان فردي بسيار خوش اخلاق بود و به فقرا كمك مي كرد و به خاطر خوش اخلاقي همه را جذب خود نموده بود . علاقه زيادي به نماز داشت وي هنگام حضور در جبههها كمتر به مرخصي ميآمد .
خاطراتي از شهيد از زبان برادرش يدالله بهادر :
شهيـد در زمان سـربازي با توجـه به اينكه از نظـر درسي مدرسـه نرفته بود ، ولـي ضمن سربازي توانسته بود سواد خواندن و نوشتن را ياد بگيرد ، پاي سخنرانيها مطالبي را از اسلام بياموزد .
وي از يكـي از روحانيون سـؤال ميكند داستان انقلاب از چه قرار است او در جواب سؤال ميگويد : يك طرف امام حسين (ع) و طرف ديگر يزيد است . شهيـد ميگفت از آن زمـان در فكـر بـودم كه چـه كار بكنم تا در صف لشكر يزيديان نباشم . به همين دليل با فرمان امام (ره) مبني بر فرار سربازان ، اوليـن فردي بـود كه به بهانه مرخصي ساعتي از پادگان كازرون فرار ميكند . وي به منزل آمده و گفت كه هشت روز مرخصـي دارد . گفتيم چرا ميگويي هشت روز ، گفت : اگر بعد از 8 روز دستگير شوم حتماً اعدام خواهم شد . ميخواهـم تا كسي متوجه نشده در فكر جايي باشم . به همين دليل به كوههاي اطراف پناه برد و به مدت 3 ماه بطور مخفـي زندگي مي كرد هنگامي كه انقلاب به پيروزي رسيد ، براي ادامه خدمت سربازي به پادگان برگشت .
خاطرهي ديگري از شهيد :
در شب شهـادت ، در همان منطقه بودم . ولي اطلاع نداشتم شهيد هم به جبهه آمده است . يكي از شهداءكه رابطـه بسيار نزديكـي با هم داشتيـم به خوابم آمد . بعد اينكه شهيد را در آغوش گرفتم در همان منطقه پشت خاكريز نشستيم از شهيد خواستم تا كارهاي خود را بعـد از شهـادت بگويـد گفت : من بعد از شهادت از طرف خدا مأمور بوده كه به خانواده شهداء سركشي كنم. به منزلتـان رفته بودم ولي چون شما نبوديد حالا نزد شما آمدهام. در همين عالم رويا بودم كه براي نگهباني بيدارم كردند .
فرداي آن روز با خود گفتم شايد اين توفيـق ( شهادت ) نصيب من شود . اما بعد از يك هفته باخبر شدم كه برادرم به شهادت رسيـده است . دقيقاً همـان شب جمعه كه شهيد بـه خـواب مـن آمـده بـود ، يعنـي روز پنجشنبـه 24 محـرم ، مصادف با آبان سال 61 برادرم به شهادت رسيده بود .
اي بهادر اي دلير بت شكن اي علمدار لاله خونين كفن
اي عقاب قلة فتح و ظفر اي نهادت تيز بال در سفر
جبهه از نام تو يابد آبرو لاله از خون تو گردد سرخ رو
جسم تو تحليق رضواني گرفت جان تو آهنگ يزداني گرفت
هر كه جانان ديد جان سازد نثار دل به ياد يار ميگيرد قرار
در هواي عشق جانان سينهچاك رفتي اي مرغ بهشتي زير خاك
شب بي ماه فروزان تاختي تا كه دل در كوي جانان باختي
سراينده : خرم پناهي
29/12/1361
اطلاعات مزار
محل مزارمحمدجمالي
تصویر مزار
موقعیت مکانی مزار
در صورتی که تصویر، اطلاعات و یا خاطره ای مرتبط با شهید در اختیار دارید با ما به اشتراک بگذارید
0 دیدگاه ها و دلنوشته ها