مشخصات شهید

X

"(ضروری)" indicates required fields

شهید عباسعلی بوالخیری

242
  • bale
  • eita
  • gap
  • soroush
  • telegram
  • whatsapp
نام عباسعلي
نام خانوادگی بوالخيري
نام پدر حسن
تاریخ تولد 1340/01/01
محل تولد بوشهر - بوشهر
تاریخ شهادت 1361/07/26
محل شهادت سومار
مسئولیت رزمنده
نوع عضویت كادرزميني ارتش
شغل كادرزميني ارتش
تحصیلات سوم راهنمايي
مدفن بوشهر
  • زندگینامه
  • خاطرات
  • بسمه تعالی

    چون آخر زمان فرا رسد (شهات ) خوبان امت مرا گلچین میکند

    حضرت محمد(ص)

    ما راضی به جنگ نبودیم و نیستیم لیکن اگر کسی تعدی بکند دهان او را خرد میکنیم

    امام خمینی

     

    بار دیگر دست خون آشام شیطان بزرگ در لباس مزدورش صدام سربازی فداکار ورهرو اسلام را از ما ربود و شهیدی دیگر بر خیل شهدایمان افزود و ما را در راه مبارزه و قطع ید آمریکا و اذنابش در منطقه مصمم تر و ایام نابودی واضتحلال خود و نوکران مزدورش را نزدیکتر ساخت در این راه هرچند عزیزانی گرانقدار را از دست   میدهیم اما چه زیبا تر از این که لباس ذلت بتن نمکنیم و حسین گونه میمیریم  تن به سازش و صلح تحمیلی نمیدهیم. شهید عباس بوالخیری همچون دیگر شهدایمان هدیه ای است در راه استقرار همیشه جاوید اسلام در سرتاسر گیتی به رهبری و مرجعیت امام خمینی ، امید است که ادامه دهنده گانی صدیق در اره خونبارشان باشیم.

    شهید عباس بوالخیری در سال 1340 در بوشهر کوی جفره ماهینی در خانواده ای مذهبی و ماهیگیر چشم به جهان گشود ، تحصیلات خود را تا کلاس سوم راهنمائی ادامه داد. در ایام تحصیل بود که مادر خود را از دست داد در این شرایط که خانواده از بی مادری رنج می برد شهید با از خود گذشتگی علاوه بر نقش برادری وظیفه سنگین مادر را در قبال خانواده پدرشگرفت و با اخلاق شیرین و پسندیده خود کمبود مهر و محبت مادر را در خانواده نسبت به برادران کوچکتر وخواهر کوچکش پر میکرد . تا قبل از اعزام بخدمت مقدس سربازی پروانه وار در اطراف خانواده میچرخید. وی به گرفتن روزه عادت داشت  و هنگام سحر اغلب همسایه ها را جهت صرف سحری بیدار مینمود از شوخ طبعی عجیبی برخوردار بود وهمین باعث شده بود که در بین جوانان محل از محبوبیت فراوانی برخوردار شود . ضمناٌ در باشگاه ورزشی سکان بوشهر در رشته فوتبال ورزش می گرد. و از فتوبالیستهای ماهر جوانان بوشهر و باشگاه و سطح شهر بشمار می رفت . در میان ورزش دوستان علاقمندان فراوانی داشت.

    در تاریخ 15/8/59 بخدمت مقدس سربازی اعزام گردید. از آنجا که جنگ تحمیلی شیطان بزرگ بر امت اسلامی تحمیل شده بود شهید پس از طی دوره آموزش جهت نبرد با مزدوران صدامی مشتاقانه گام در حریم دفاع از مکتب و شرف اسلامی وعزت کشور خویش گذارد . و به جبهه حق علیه باطل اعزام گردید. در اکثر عملیات پیروزمند سپاه اسلام شرکت و مسئولیت خطیر تیربار را به عهده داشت از جمله در عملیات پیروزمند بیت المقدس وفتح المبین و آزادسازی سایت 5 (پنج ) و رقابیه که بنا به اظهارات همسنگران تعداد کثیری از مزدوران صدامی را بهلاکت میرساند. و بارها تا مرزشهادت پیش میرود .در موقعیکه به مرخصی می آمد از دلاوریهاو حماسه آفرینیهای لشکر اسلام و ضعف و زبونی صدامیان شرح ، میداد و همیشه از پیروزی نهائی رزمنداگان صحبت میکرد. از پیامهای دلگرم فرمانده کل قوا (امام خمینی) و تاثیرات پیروزی آفرین آن در جبهه سخن میگفت تا اینکه در روزهای اواخر خدمت در تاریخ 3/8/61 در ماه محرم ماه ایثار وپیروزی (هل من ناصر) امامش را لبیک گفت و عباس گونه به شهادت رسید. وبه خیل شهدای همیشه جاوید مان پیوست و با ریختن خون خود دینش را نسبت به انقلاب اسلامیمان و امام ادا کرد. براستی که اینان زندگانند.و ما مردگانی متحرک.

    روحش شاد ، راهش جاوید  ، خانواده شهید عباس بوالخیری

     

    والسلام
    ادامه مطلب
    ادامه مطلب
    ادامه مطلب
    «ايثار»

    پدر ، مرد دريا ، مرد رنج كشيده اي كه داغ فرزند وهمسر هنوز در گوشه قلبش مانده از عشق پسرش به خانواده مي گويد :

    «عباس پاك و سربه راه  بود .  بعد از فوت مادرش، او كارهاي منزل را انجام مي داد. تمام آن مدت ، هم درس مي خواند هم براي كمك به من به دريا مي آمد وهم نمي گذاشت خواهران وبرادرانش، جاي خالي مادر شان را احساس كنند. در دوران سربازي هم مرتب با ما تماس مي گرفت چرا كه نگران اوضاع خانه وخانواده بود».

     

    «آقاي گل»

    عباس ، در كنار درس وكار ، به ورزش نيز مي پرداخت ويكي از بازيكنان بنام «بوشهر»در زمان خود محسوب مي شد.

    برادرش از افتخارات عباس ياد مي كند:-« عباس عضوتيم« سكان جفره ماهيني» بود وباعث شد چند سال پي در پي ، اين تيم قهرمان دسته اول مسابقات فوتبال « بوشهر» شود .خود عباس هم در يك دوره ، به مقام آقاي گل مسابقات دست يافت .او به دليل مهارت در بازي فوتبال  ، به عنوان بازيكن در تيم« منتخب جوانان بوشهر» ، انتخاب شد و به مسابقات بين استاني ، راه يافت.

    ولي با وجود تمام اين موفقيت ها ، هيچ گاه نسبت به ديگران احساس برتري نكرد وشايد به واسطه همين فروتني بود كه دوستان زيادي داشت و همه به او احترام مي گذاشتند ».

     

    «چاووش گوي سحر هاي ماه رمضان»

    آن زماني كه در كوچه هاي شهر ، طبل بيدار باش مي نواختي و مردم شهر را به روزه داري دعوت مي كردي ، فرشته ها به دور دستهاي تو حلقه زده بودند و با هر نفسي كه از طبل بيرون مي آمد ، به تو سلام مي دادند و روز شهادتت فرشته ها به سجده افتادند در برابر تو !

    برادر شهيد از آن دوران مي گويد:« عباس ارادت خاصي به اسلام داشت و در ايام عزاداري، در مراسم تعزيه كه طبق سنت محله برگزار مي شد، شركت مي كرد . او از كودكي با مراسم عزاداري كه توسط « مرحوم جهانبخش كردي زاده» ( بخشو ) اجرا مي شد ، آشنا بود و به اين قبيل، مراسم ، علاقه زيادي داشت . او در ماه مبارك رمضان هم هنگام سحر ، با طبل و چاووش وبا صوت دلنشين خود مردم را به روزه داري فرا مي خواند.»

     

    «محاصره دشمن»

    برادر شهيد چنين مي گويد:

    « در سال 59 ، بعد از آغاز جنگ تحميلي ، عباس بارها براي اعزام به جبهه ، نام نويسي مي كرد . ولي هر بار به دليلي موفق به حضور در جبهه نشد. تا اينكه همان سال (1359) داوطلبانه ، به خدمت سر بازي اعزام شد . يگان خدمتي‌اش ، تي 55 هوابرد « شيراز» بود . ولي به منطقه عملياتي فرستاده شد و در عملياتهاي« فتح المبين» و « بيت المقدس » شركت كرد . در يكي از همين عملياتها، او و همرزمانش در محاصره دشمن قرار گرفتند كه با مقاومت و از خود گذشتگي آنها، حلقه محاصره شكسته شد و آنها رهايي يا فتند.

     

    «يكي از هزاران گل پر پر شده»  

    عشق به وطن و اسلام ،او را به مردي مبدل كرده بود كه نه تنها از مرگ نمي هراسيد،بلكه به استقبال آن مي رفت.

    پدر عباس از فرزندش مي گويد:-« روزهاي آخرخدمت سربازي اش بود كه با ما تماس گرفت.بعد از احوال پرسي به من گفت: « اگر اتفاقي براي من افتاد،شما ناراحت نشويد و برايم اشك نريزيد و به خدا توكل كنيد.به خدا قسم وقتي پر پر شدن جوانان را هر روز جلوي چشمانم مي بينم ،خيلي غصه مي‌خورم. شما فكر كن اصلاً فرزندي به نام عباس نداشتي».گاهي با خود فكر مي‌كنم كه عباس براي ماندن در اين دنيا و براي ما ساخته نشده بود.بعد از شهادتش ،به محل شهادتش رفتم ،آنجا را از نزديك ديدم و خاك مقدس آنجا را بوسيدم».

     

    «شهادت»

    عباس در روزهاي آخر خدمت به سر مي برد ،آما تقدير الهي بر اين بود كه اين مرد خدايي ،با شهادت از اين دنياي فاني بگذرد و عاشقانه به سوي معبود پر بكشد.او در تاريخ 21 مهرماه سال 1361 بر اثر اصابت تركش ناشي از انفجارخمپاره به شهادت رسيد.

    برادر شهيد مي گويد:- « 10 روز بعد از شهادت عباس – زماني كه ما هنوز مطلع نشده بوديم- تلگرافي ازطرف يكي از دوستان عباس از «لاهيجان» به دست ما رسيدبه اين مضمون كه «عباس جان! خبر سلامتي ات را هر چه سريعتر به ما برسان!» اين موضوع ما را بسيار نگران كرد.مخصوصاً كه در آن زمان هيچ اطلاعي از عباس نداشتيم.زماني كه خبر شهادتش را آوردند، فهميديم كه براي رساندن آذوقه و مهمات به وسيله خودرو ،عازم خط مقدم بود.در بين راه، به كمين نيروهاي دشمن بر مي خورد و هدف خمپاره ي دشمن قرار مي گيرد.دراين حادثه عباس از ناحيه پهلو و كليه به شدت مجروح مي شود و بعد از انتقال به بيمارستان ،در آنجا به شهادت مي رسد.ما بعداًمتوجه شديم فردي كه تلگراف را فرستاده بود در حادثه اي ديگر به خيل شهدا پيوسته است.

     

    «تاسوعاي 1361 » 

    پدر از تاسوعا،از شهادت،از عشق مي گويد:

    «تاسوعاي سال 61 بود.زماني كه براي شركت در مراسم سينه زني ، به حسينيه محل رفته بودم ،رفتار دوستان عباس،به نظرم مشكوك آمد.آنها بيشتر از هر سال گريه مي كردندوبا ديدن من،بيش از پيش،اشك ريختند.من آن شب كاملاً گيج شده بودم.فرداي آن روز (عاشورا) ،خبر شهادت عباس را آوردندو اين در حالي بود كه عباس سه روز قبل با ما تماس تلفني داشت. شبي كه با ما تماس گرفت هوا ابري بود و باران شديدي مي باريد.ما به سختي ،صداي يكديگر را مي شنيديم ودر نهايت،مكالمه ، بدون خداحافظي عباس قطع شد.فرداي همان شب عباس،به شهادت رسید.

    «خواب پدر»

    پدر شهيد در خواب مي بيند:

    « سه روز بعد از اينكه از شهادت عباس با خبر شديم ؛ مادر ش به خوابم آمد و به من گفت :« عباس ،تنها فرزند تو نيست.فرزند من هم هست و حالانزد من است.تو نگران او نباش!عباس اينجا تنها نيست.دوستان و هم سن و سالان خودش ،اينجا،بسيار زيادند».بله عباس افتخاري شد براي من و مادرش.»

     

    «كلام الهي به خون عباس رنگين است»

    برادر عباس از آخرين نامه و آيه هاي رنگين خدا مي گويد:   

    -« بعد از شهادت، محتويات جيب او را براي ما آوردند ،تكه هايي از آخرين نامه هايي كه من برايش فرستاده بودم ،يك فيش كمك نقدي به جبهه (در حالي كه عباس خود سرباز بود و حقوق يك سرباز ،آن زمان،بسيار ناچيز بود ولي او بخشي از همان حقوق را به جبهه مي داد) و يك قرآن جيبي كوچك كه آيه هاي آن، آغشته به خون عباس بود،تنها چيزهايي بود كه هنوزبراي ما به يادگار مانده است.

    -« تي 55 هوابرد به ياد شهدا ،بناي يادبودي در مناطق «سومار» و « نفت شهر» ساخته است و اسامي تعدادي از شهدا را در سنگ يابود آن قيد كرده است.نام عباس در آن جمع،همچون ساير شهدا مي درخشد».

     
    ادامه مطلب
    ادامه مطلب
    ادامه مطلب
    اطلاعات مزار
    محل مزاربوشهر
    تصویر مزار
    موقعیت مکانی مزار
    در صورتی که تصویر، اطلاعات و یا خاطره ای مرتبط با شهید در اختیار دارید با ما به اشتراک بگذارید

    فایل ها را به اینجا بکشید
    Max. file size: 64 MB, Max. files: 10.
      your comments
      guest
      0 دیدگاه ها و دلنوشته ها
      بازخورد (Feedback) های اینلاین
      مشاهده همه دلنوشته ها
      0
      ما را از دلنوشته های خود محروم نکنید ...x