مشخصات شهید

X

"(ضروری)" indicates required fields

شهید عبدالرسول سلیمانی

720
  • bale
  • eita
  • gap
  • soroush
  • telegram
  • whatsapp
نام عبدالرسول
نام خانوادگی سليماني
نام پدر حاجي
تاریخ تولد 1333/03/05
محل تولد بوشهر - بوشهر
تاریخ شهادت 1361/08/16
محل شهادت موسيان
مسئولیت رزمنده
نوع عضویت بسيج
شغل -
تحصیلات دوره ابتدايي
مدفن خورموج
  • زندگینامه
  • وصیت نامه
  • مصاحبه
  • خاطرات
  • زندیگنامه شهید

    اينك نهال سرسبز و لطيفي كه در معرض شديد ترين طوفانها و سيلابها قرار داشت به درخت تنومندي مبدل شده كه در روياروئي با رنجها و تلخيها وسرديها و گرميها وشدايد و ناملايمات روز بروز آبديده تر گشته و سر سختانه با اضداد وجودشان به مبارزه مي پردازد ولي اين درخت عظيم هنوز نيازمند آن است كه با خون شهيدان همچنان آبياري شود تا بــتواند استوار تر از گذشته در برابر دشمنان ايستادگي كند و اين ممكن نيست مگر با تقديم شهيداني پاك ومؤمن و ايثارگر و از خود گذشته جانبازان متعددي چون كلاهدوزها و چمران ها ، جهان آراها و غفاريها و… و ايثار و ايمان شهيداني چون يوسف زينبي ، مسعود حسين پور سليماني ، شهيداني گمنام چون حسين موسوي و شهيدي چون عبدرالرسول سليماني جان خود را نثار كردند تا نهال انقلاب اسلامي را بارور ساختند .

    شهيد عبدالرسول سليماني در سال 1333 در يك خانواده مستضعف و مذهبي در روستاي زيزار چشم به دنيا گشود ، در سن 16سالگي براي امرار معاش به كويت رفت .چند سالي  در آن كشور به كارگري  پرداخت .  فردي ساده و با ايمان و خوش قلب و مهربان بوده و علاقه زيادي به خاندان نبوت و ائمه اطهار داشت.

    هنگامي كه از امام ياد مي كرد مي گفت : جانم فدايش . با اينكه خواندن و نوشتن نمي دانست ولي از نظر آگاهي ديني فرد فوق العاده اي بود و مدتي در كويت عمرش  را به كارگري گذراند  . در سن 19 سالگي به ايران مراجعت كرد . در اين زمان با همسري كه مورد علاقه اش بود  ازدواج كرد و در آن زمان حكومت پهلوي ايشان را به خدمت سربازي فرا خواند . براي دوران سربازي به كرمان رفت . چون از همان ايام جواني دل خوشي به رژيم شاهي نداشت بعد از مدت 15 روز از پادگان فرار كرد و شب هنگام به نزد خانواده اش بازگشت .

    سالها تحت تعقيب رژيم بود . رژيم آخرين فعاليت خود را بوسيله افراد مزدورش جهت دستگيري ايشان به كار برد ولي هيچ نتيجه اي نداشت  . بالاخره شهيد سليماني خدمت زير پرچم شاهي را انجام نداد . ايشان دوباره ناگزير شد به كويت برود و در آنجا مدت چند سالي ماند و در سال 1356 به ايران بازگشت . تا اينكه انقلاب به حق امت مسلمان ايران به رهبـري امام عزيز خميني بت شكن به وقوع پيوست و نيز چون ديگر روستاييان كار را تعطيل مي كرد و براي راهپيمايي عليه رژيم خون خوار گذشته شركت مي كرد .

    شهيد سليماني سرپرست گروه مقاومت شهيد زينبي را به عهده گرفت و فعاليتهاي خود را در اين روستا انجام داد . از آنجايي كه محيط روستا جواب گوي خواسته هاي معنوي او نبود در سوم ماه رمضان به شيراز اعزام و پس از دوره نظامي راهي جبهه هاي سر پل ذهاب شد . پس از نبرد چشمگيري همراه با همرزمان خود براي فتح قله هاي بازي دراز عازم شد و در عمليات بازي دراز شركت كرد . پس از چند ماه به خانه آمد ولي طاقت در خانه ماندن نداشت و دوباره در تاريخ 16/8/1360 راهي جبهه هاي جنوب شد . مدت زيادي به نبرد با بعثيون پرداخت و در حمله اي كه از سوي عراق به تنگه چزابه شد در تاريخ 23/11/1360 از ناحيه سر مجروح و به بيمارستان شيراز منتقل گرديد .

    چند هفته اي پس از بهبودي   چون طاقت ماندن در خانه را نداشت و خيلي زياد به جبهه علاقه مند بود  دوباره در تاريخ 20/3/1361 به جبهه اعزام شد و چند مدت با بعثيون به نبرد پرداخت و پس از چند ماه به خانه برگشت .ولي روح سر كش و مملو از عشق به الله چنان به او قوت داد كه بي تابانه انتظار بازگشت به جبهه را مي كشيد .

    لذا پس از مدتي  عاقبت در تاريخ 6/6/1361 راهي جبهه هاي جنوب شد   در آخرين نامه خود   به خانواده اش نوشته بود كه اگر من به توفيق شهادت نائل گشتم اگر همسرم فرزندي به دنيا آورد   پسر بود نام او را حسين بگذاريد و اگر دختر بود نام او را زينب بگذاريد  و بالاخره بعد از نامه اش در تاريخ 16/8/1361 در حين نبرد با بعثيون در حمله محرم كه با رمز يا زينب (س) شروع شد ، در جبهه موسيان بر اثر تركش خمپاره به درجه رفيع شهادت نائل شد .

     

    سجاياي اخلاقي شهيد از زبان  برادران و خواهران شهيد

    شهيد سليماني از لحاظ محبوبيت و جاذبه در خانواده بهتر از همة ما بوده   همچنين از لحاظ  تواضع و فروتني ، حجب وحيا ، امانت داري و حفظ اسرار ، سعه صدر ، اخلاق در عمل ، صداقت ، صفا و صميميت و گشاده رويي ، صبر و استقامت ، وقت شناسي ، نظم و انظباط ، وفاي به عهد  در ميان خويشان و اقوام و خانواده زبانزد همه بوده است.

    حتي شهيد در خصوص رعايت حقوق ديگران ( حق الناس ) چنان كه در نامه هايي كه براي همسرش مي نوشت ، يادداشت مي كرد كه هر نوع قرض و دين گرچه بسيار ناچيز بود تأكيد مي كرد كه حتماً پرداخت نماييد و حق و حقوقي بر گردن كسي نداشته باشم.

    شهيد با قرآن و دعا و نيايش ، ارادت و معرفت به اهل بيت (ع) همراه با ولايت پذيري و انجام واجبات و ترك محرمات پايبندي خاصي داشت.

    شهيد با نهادهاي انقلاب اسلامي بويژه بسيج همكاري و علاقه بسيار داشت چنان كه همين علاقه بود كه باعث شد در چند مرحله اعزام به جبهه شود.

    ما از شهيد جز  خوبي و نيكوكاري چيز ديگري نديديم . او در روستا شخصيت مثال زدني بوده است. مراسم تشيع و تدفين شهيد در روستا با ازدحام بيش از حدي در گلزار شهداء امام زاده سلطان پير هاشم روستا برگزار گرديد. اكنون با گذشت سالها ياد و خاطره و نام شهيد همچنان در روستا مي پيچد .

    همه خويشان ، اقوام و دوستان و همسايگان هميشه از شهيد به خوبي و نيكوكاري ياد مي كـــنند و مي گويند شهيد آنچه آرزوي قلبي داشت به آن رسيد. زبان ما قاصر از آن است كه بتوانيم فضايل شهيد را بر زبان آوريم و بنويسيم. از اين كه خانواده شهيد هستيم بسيار افتخار مي كنيم و از مسؤلين و مردم مي خواهيم كه ادامه دهنده واقعي خون شهدا باشند و فرهنگ جهاد ، شهادت و رشادت را با برنامه ريزي سنجيده به نسلهاي آينده انقلاب انتقال دهند.
    ادامه مطلب
    بسم الله الرحمن الرحيم

    محمد رسول الله والذين معه اشداء علي الكفار

    سلام و درود بر شهيدان تمام عصرها از هابيل تا شهيدان بدر و احد و كربلاي حسين (ع) و شهداي انقلاب راستين و مكتبي ها و سلام به رهبر عظيم الشأن و مرجع و ولايت فقيه امام خميني و سلام بر مجاهدان حقيقي اسلام ، قلم به دستها تا سلاح به دستها در خط ا… و اسلام راستين و سلام بر ملت شهيد پرور ايران كه طاغوتهاي زمان را به لرزه در آورده است .

    آري معبودا تو را حمد و سپاس كه مرا به صراط مستقيم هدايت فرمودي و مرا جزء سربازان امام زمان قرار دادي و هر زمان از عمل خويشتن غافل بودم و نمي دانستم كه چه عملهايي مي كنم . اما خداي بــــزرگ مي خواهم كه گناهان مرا كه موجب فرود بلاها مي شود بيامرزي اي صاحب اختيار مؤمنان ، اي فرياد رس فرياد خواهان به فرياد ما محرومان برس و گناهان مان را ببخش . اي برادران عزيز و خواهران عزيز ، پدر و همسر من ، آدمي خوبي نبودم و   شما را  خيلي اذيت  كردم . از شما مي خواهم كه مرا ببخشيد و براي من گريه نكنيد براي مظلوميت امام گريه كنيد ، براي مظلوميت دولت گريه كنيد. براي مظلوميت سپاه گريه كنيد ، براي مظلوميت حزب ا…  گريه كنيد ، براي مظلوميت شهيدان گريه كنيد و بعد از آنكه شهيد شدم و جسدم را آوردند مرا در قبرستان زيزار كنار قبر مادرم بخاك بسپاريد .

    تو اي   ، پدر و خواهرم و برادرم و همسرم تا مي توانيد در تربيت اسلامي فرزندم كوشش كنيد و از او يك انسان مبارز و جهادگر بسازيد و پدران و مادران و خواهران عزيز اگر از اين فرزند حقيرتان خطايي يا اذيتي ديده ايد مرا ببخشيد و از شما مي خواهم كه هميشه در راه خدا گام برداريد يعني حتي قدمي كـه بر مي داريد براي خدا باشد تا هميشه دين خود را به خدا ادا كرده باشيد و همسرم چون در خانه من بودي و صاحب يك پسر شده ايم و در اين خانه رنجها و اذيتها شده اي مرا ببخشيد و حلالم كن .

     

    كاروان رفت و تو در خواب وبيابان در پيش

    كي روي ره زكه پرسي و چرا چون باشي

     

    (( والسلام عبدالرسول سليماني )) 6/6/1361

     

     
    ادامه مطلب
    مـــــصاحبه

    همسر شهيد

    ايــن حقير كبري سليماني همسر شهيد عبدالرسول سليماني هستم .من و شهيد سليماني چون هر دو در يك روستا بوديم لذا از همان دوران كودكي تا جواني همديگر را كاملاً مي شناختيم به همين دليل اين شناخت ازدواج مارا آسانتر مي كرد و چون من در رفتار و كردار شهيد سليماني صداقت ، امانت داري ، پاكدامني ، و همه صفات نيك انساني ديدم لذا او را به همسري خود برگزيدم .

    شهيد حدود 22 سال سن داشت و من در حدود 23 سال سن داشتم كه ازدواج كرديم . مراسم عقد و عروسي آنچنان ساده و بي آلايش بود كه حد نداشت و مراسم عقد ما دقيقاً بيست و نهم فروردين يكهزار و سيصدو  پنجاه و چهار شمسي بود. و ما در حدود 15 سال بيشتر يا كمتر زندگي سرشار از صفا و صميميت و همراه با معنويت داشتيم . البته متأسفانه بعد از گذشت سالها هر چند كه ياد و خاطرة او همچنان در ذهن و جانم زنده است ولي چون سوادي ندارم لذا تاريخ و سال آن زمان آنچنان يادم نيست . روح لطيفِ ايشان سرشار از مهرباني و صفا و صميميت بود.

    اكنون با گذشت زمان   ياد و خاطر او در زندگي مان زده است و حضور معنوي او را در زندگي حساس مي كنيم .   از اين كه همسر شهيدي داشتم كه ادامه دهنده راه خميني و نهضت حسيني بوده است بسيار خوشحالم هرچند كه واقعاً زندگي برايمان سخت و دشوار مي گذشت ولي آنچه خواست خدا بوده همان شده است.

    پيام آنچناني به مسؤلين ندارم   مسؤلين خود ، بهتر مي دانند كه بايد ادامه دهنده راه خون شهدا باشند و نگذارند كه خون شهيدان پايمال شود ،  و تا جان دارند براي اسلام و قرآن دفاع كنند.

                 كـي رفتـه اي زدل كـه تمنـا كنـم تـو را

    كي بوده اي نهفته كه پيدا كنم تو را

    با صد هزار جلوه  برون آمدي كه من

    با صد هـزار ديـده تمـاشا كنـم تو را

    فرزندان شهيد

    هــنگام شهادت پدرم من ( مجتبي سليماني )‌يك و نيم سال داشتم و خواهرم (زينب ) هنوز متولد نشده بود . در آن زمان كه پدرم به جبهه مي رفت چون ما كوچك بوديم لذا خاطرات آنچناني نداريم و سايه پدر را كمتر احساس كرديم.

    از لحاظ ويژگيهاي اخلاقي و از لحاظ پايبندي ايشان ( پدرم ) به انجام فرائض ديني و هــمچنين ارادت و توسل به ائمه طاهرين و اهل بيت آنطوري كه از مادرم و دوستان و خويشان شنيده ام شهرة خاص و عام در روستا بوده است.

    همچنين در فعاليتهاي اجتماعي ، پدرم   در همه مراسمات مذهبي ، اعم از   نمازهاي جمعه و جماعت و تظاهرات ضد شاهنشاهي شركت مي كرد . آنطوري كه از مادرم شنيده ام آرزوي پدرم براي آيندة ما اين بوده است كه ما ادامه دهنده راه خون شهيدان و پيروي از خط امام و ولايت فقيه بوده است. رابطه پدرم با پدر بزرگها و مادربزرگها و برادران و خواهران و بستگان بسيار صميمي و دوست داشتني بوده است. متأسفانه چون در زمان شهادت پدرمان چنان سني نداشتيم لذا ياد و خاطرات آنچناني بياد ما نمانده است.

    ما بعنوان فرزند شهيد از ساير خانواده هاي شهداء و مسؤلين و جامعه انتظار داريم كه ادامه دهنده راه خون شهداء و پيرو خط امام و ولايت باشند و با زنده نگه داشتن ياد و خاطره شهداء فرهنگ جهاد و شهادت را براي هميشه و براي نسلهاي خاص و آينده انتقال دهند  و حرمت خون شهدا را حفظ كنند. و از اينكه فرزندان شهيد هستيم بسيار خوشحاليم چرا كه شهيد و شهادت در اين دنيا و آن دنيا افتخار بزرگي است كه يك خانواده دارد لذا چون پدرمان ادامه دهنده راه نهضت خميني و حسيني بوده است بسيار خرسنديم.
    ادامه مطلب

    خاطره[1]


    ايشان اخلاق   خوبي داشته و بسيار با ايمان بودند .هيچ گاه لباس نو نمي خريد و هميشه لباس وصله دار به تن مي كرد ايشان به نماز اول وقت و نماز جمعه اهميت زيادي مي داد به طوري كه هر وقت از جبهه بر مي گشت با آنكه ما در روستاي زيزار زندگي مي كرديم روزهاي جمعه به خورموج مي آمد و در نماز جمعه شركت مي كرد .ايشان بار اولي كه به جبهه رفتند هشت ماه طول كشيد و وقتي كه برگشتند به من گفتند كه بايد به زيارت شاهچراغ برويم چون من هر چه زودتر بايد نذرم را ادا كنم . ما هم به اتفاق ايشان به شاهچراغ رفتيم و بعد از برگشتن ايشان  دوباره به جبهه رفتند كه در همين مرحله زخمي مي شوند و بعد از انتقال به بيمارستان به شهادت مي رسند .

     1- به نقل ازهمسرشهيد
    ادامه مطلب
    ادامه مطلب
    ادامه مطلب
    اطلاعات مزار
    محل مزارخورموج
    تصویر مزار
    موقعیت مکانی مزار
    در صورتی که تصویر، اطلاعات و یا خاطره ای مرتبط با شهید در اختیار دارید با ما به اشتراک بگذارید

    فایل ها را به اینجا بکشید
    Max. file size: 64 MB, Max. files: 10.
      your comments
      guest
      0 دیدگاه ها و دلنوشته ها
      بازخورد (Feedback) های اینلاین
      مشاهده همه دلنوشته ها
      0
      ما را از دلنوشته های خود محروم نکنید ...x