مشخصات شهید

X

"(ضروری)" indicates required fields

شهید غلامحسین شورکی

1698
  • bale
  • eita
  • gap
  • soroush
  • telegram
  • whatsapp
نام غلامحسين
نام خانوادگی شوركي
نام پدر نورمحمد
تاریخ تولد 1344/09/22
محل تولد بوشهر - بوشهر
تاریخ شهادت 1367/04/04
محل شهادت جزيره مجنون
مسئولیت روحاني
نوع عضویت روحاني
شغل روحاني
تحصیلات حوزوی
مدفن روستای شورکی
  • زندگینامه
  • وصیت نامه
  • خاطرات
  • پيامبر اسلام به اين شهدا منبر و محراب مباهات مي كند .

    « امام خميني(ره)»

    غلامحسين شوركي فرزند نورمحمد در تاريخ 22/9/1344 در خانواده اي مذهبي و متدين و فقير در روستاي شوركي تنگستان چشم به جهان گشود او در خانواده اي چشم به جهان گشوده بود كه نور قرآن قلب و جان خانواده را منور ساخته بود و صداي دلنشين پدر در قرائت قرآن ، جان فرزندان را نيز با خود عجين ساخته بود .

    او دوران ابتدايي را در زادگاهش به پايان رسانيد و مقطع راهنمائي را در مركز شهرستان تنگستان با مشكلات زيادي كه داشت و وقفه هاي تحصيلي كه برايش پيش آمد در مدرسه شهيد بهشتي اهرم به پايان رسانيد . با مشكلات فقر و بعد مسافت باعث شد كه او به خدمت مقدس سربازي نائل شود بعد از اتمام دوره ي سربازي با علاقه ي وافري كه به علوم ديني و حوزوي داشت  در سال 1365 وارد حوزه علميه شهيد دستغيب شيراز شد .

    او اكنون گم شده خود را يافته بود با صداي خوبي كه در وجودش سراغ داشت از طرف مديريت حوزه مجوز روضه خواني و ذكر مواعظ را كسب نمود و به مداحي و ذكر خصائص اهل بيت عصمت و طهارت مي پرداخت .

    شهيد كه چندين بار در جبهه حق عليه باطل  قدم نهاده بود و در حيات معنوي و جبهه ، ذهن و فكرش را پر كرده بود باز هم در سال 1367 به جبهه ها اعزام گرديد و در مورخ 4/4/1367  در جزيره مجنون مفقودالاثر گرديد پس از سالها مفقودي در مورخ 17/6/77 بدن مطهرش در گلزار شهداي شوركي به خاك سپرده شد و مرغ روحش در جوار ملائك و سالار شهيدان جاي گرفت.

    حديث مظلوميتتان جزيره را مجنون كرد اي خيبر شكنان

    روحش شاد و راهش مستدام باد
    ادامه مطلب
    بسم الله الرحمن الرحيم

    ولا تحسبن الذين قتلوا في سبيل الله امواتا بل احياء عند ربهم يرزقون

    كشته شدگان در راه خدا را  مرده مپنداريد كه آنان  زنده و در نزد خداي خويش روزي مي خورند.

    سلام و درود بي پايان  بر منجي عالم بشريت (عج) و نائب بر حقش امام خميني و درود بر شهيدان اسلام و شهيدان صدر اسلام از هابيل  تاقابيل و از آدم تا خاتم و از كربلاي حسيني تا كربلاي ايران و بازماندگان شهدا . به نام پرودگاري كه رحمت واسعه‌اش سراسر عالم وجود را در بر گرفته است . به نام خداوندي كه رحمن است و رحيم و قهار است و غفور و قوي است و رئوف  ، عليم  و حليم است. به نام خالقي كه به ما توان داد  تا در راه  رضايش دم بر آوريم و دم فرو بريم و به نام خدايي كه اسوه اي از سلاله پاك رسولان را بر انگيخته  تا كاروان در ظلمت فرو رفتگان در وادي ستم را به سر منزل نجات هدايت كند.

    بار پروردگارا تو را هزاران بار شكر ، كه توانستم دينم را به اسلام و انقلاب ادا كنم و تو را سپاس مي‌گويم كه شهادت را كه بزرگترين آرزوي ديرينه ام بود نصيبم نمودي . خدايا اين نعمت را كه خود به من داده اي از من پذيرا باش.

    خدايا تو را شكر كه توانستم دينم را به اسلام و انقلاب  ادا كنم و تو را سپاس كه توانستم راه شهيدان ميهن اسلامي و راه سالار شهيدان حسين (ع) را ادامه بدهم . تورا شكر كه توانستم با رفتن به جبهه هم رضايت تو را جلب كنم و هم رضايت شهيدان راه تو را .

    پروردگارا تو را شكر و سپاس مي گويم كه گناهانم را ببخشايي و مرا با مولايم علي (ع) و سرورم حسين (ع) محشور گرداني.

    خدايا عجب سعادتي به من عطا كردي كه باورش برايم غير ممكن است چه شيرين است شربت سرخ شهادت و چه شيرين است در راه خدا جهاد كردن .

    پروردگارا شكر نعمتي را كه اولش و منشاش از نور پيغمبر تو و اولياء تو نشات رفته است كه همانا قدم گذاشتن در معركه دين است قدم گذاشتم  تا قدمي راسخ براي پيشبرد اهداف عالي بر دارم . شكر نه يك بار بلكه هزار بار .

    شكر براي آن نعمت والايي كه  در اوان عمرم نصيبم گردانيدي ، و آن اينكه در حوزه علميه قدم گذاشتم آن حوزه اي كه اسم شهيدي از تبار محمد(ص) بر آن است يعني شهيد آيت الله دستغيب كه به آن مفتخرم .

    اين افتخارم به جسمم و مقام شخصي خودم نيست بلكه  به آن است كه طلبه ام ، طلبه علم و دين و طلبه شهيد دستغيب.

    و اما چند جمله با پدر  :

    سلام بر تو اي سرپرست خانواده . و درود بر تو اي پدر عزيز . پدر جان گفتني ها زياد است ولي چند جمله اي را برايتان متذكر مي شوم:

    پدر جان در حال حاضر در مراحل آزمايش ايزد دانا قرار گرفته ايد. شما امتحاني را مي دهيد كه حضرت ابراهيم ، يعقوب و امام حسين (ع) چنين امتحاني داده اند البته من مي دانم كه شما افتخار مي كنيد فرزند  خود را در راه خدا هديه دهيد . اما بدان كه تفكر اسلامي داشتن و در خط الله بودن و در راه اسلام جنگيدن از اين بنده نبود بلكه نعمت هاي پروردگار عالم بود كه به ما ارزاني داشت ، و ارشد اين نعمت ها شهادت حقير بود .پدر و مادرم و برادرانم و خواهرانم ، چه قدر خوب كه شما پيش ملت و امام سربلند و رو سفيد باشيد زيرا امام فرموده: شما خانواده هاي شهدا چشم و چراغ ملت هستيد . و اما پدرم مي دانم فرزند خوبي براي تو نبودم و شما را در زندگي از خود راضي نكرده ام اما من رفتم و در آخرت شما را با دادن خون خود راضي خواهم نمود و دست شما را مي گيرم و در قيامت معرفي خواهم نمود . شما را سفارش به صبر  نخواهم كرد زيرا خودت مرا روانه جنگ كردي و اين نشان دهنده صبر شماست و خداوند در قرآن    مي فرمايد: انا الله مع الصابرين يعني خداوند با صابران است . اي پدر زحمت كشيده دعا كنيد كه به هدف نهايي كه همانا پيروزي مكتب اسلام است  برسم.

    اوليا الله فرموده اند : دعاي والدين همچون دعاي انبياست . آري پدرم چه رنج هايي كه در زندگي برايم لازم بود   كشيده‌اي تمام اين رنج ها را به دوش گرفتيد تا افتخارت شوم . شما درجه افتخاري را بر دوشت نصب كرديد . پدرم اگر شما نبوديد من هم نبودم و اگر سرپرستي شما نبود من هم در مكتب حسين (ع) درس نمي آموختم . خوشا به حال شما پدر و مادرم كه استاد و معلم فرزند شما حسين (ع) و همدستش قاسم و علي اكبر بود پدر جان من مدت 10 روز روزه بدهكارم و همچنين مدت دو هفته هم نماز بدهكار مي باشم.

    چند جمله با مادرم:

    خدمت مادر گرامي و مهربان سلام . درود جاودانه بر شما مادراني كه نونهالان  و گلهايتان را به انقلاب هديه كرديد سلام بر شما مادراني كه چشم و چراغ  شما را دشمنان اسلام اينگونه خاموش مي كنند . صبر عالم براي شما باد كه اينگونه جوانانتان را در قبر قرار مي دهيد و اما اي مادرم ! من هم رفتم خدا حافظ . مادر مهربانم من امروز تكليفي در خود احساس مي كنم و مي روم تا به ياري دادن اسلام اداي وظيفه كنم ولي مادرم من به جنگي كه انتقام شهداي عزيزمان را بگيريم  نرفتم . نه نه  اين نيست  مي روم تا دين محمد را ياري كنم گرچه خونم مقدارش كم است و ارزش ندارد . مكتب محمد مكتبي است كه صدام و ديگر جنايتكاران نمي توانند آن را از بين ببرند.

    مادر جان مي دانم كه فرزند خوبي برايتان نبودم شما را در زندگي از خود راضي  نساختم . اما من رفتم و در آخرت با دادن خون خود شما را راضي خواهم ساخت در ضمن خودت مي گفتي كه لياقت مادر شهيد بودن را ندارم حالا سرت را بلند كن و بنگر كه اين لياقت به سويت آمده و آن را در ياب و برايش احترام بگذار . مي دانم كه در زندگي آرزوهايي داشتي كه به آنها نرسيدي و چيزهايي ديگري كه هرگز انتظارش را نداشتي .برايت هديه آوردم و اما نصيحت ، مادر عزيزم  نمي‌گويم برايم گريه نكن . گريه براي شهيد ثواب است . مادرم و خواهرم ما بايد براي آن شهيدي گريه و ناله كنيم  كه نه مادر دارد و نه خواهر . به مادر بزرگوارم و پدر عزيزم و برادر و خواهرانم مي گويم كه اگر چه رفتن من از ميان شما براي شما سخت و ناگوار است ولي مپنداريد كه چه اجري پيش خدا داريد.

    هيچ وقت براي من احساس  دلتنگي نكنيد و هميشه در هر مجالس مذهبي و در وقت نمازها و دعاهاي كميل و … جاي مرا  خالي نگذاريد رهبر انقلاب را دعا كنيد و امام مهدي را صدا كنيد .

    چند جمله اي با برادرانم:

    سلام ، برادرانم شما همچون برادران ديگر شهدا در مجمع عمومي صابر و ثابت قدم باشيد و نگذاريد كسي  دست شما را بگيرد.

    گرچه به من سفارش مي كرديد درس بخوان و شما در سنگر مدرسه هستيد ولي چون تابستان فرا رسيد لازم دانستم كه با برادران رزمنده باشم تا با گلوله هاي اسلحه تك تك آيات قرآن را در قلب آنها تفسير كنيم كه به حال چنين تفسيري نديده باشند و شما هم در خانه نمانيد و به جبهه برويد . برادرانم فكر نكنيد كه من به خاطر فرار از جهنم و يا طمع بهشت به جبهه رفتم بلكه فقط براي حفظ اسلام و عشق به الله بود. من رفتم تا حقانيت انقلاب و اسلام را كه تائيد شده قرآن است به آنها بگويم و پيام خون شهدا را برسانم.

    روزها فكر من اين است و همه شب سخنم

    كه چرا غافل از احوال دل خويشتنم

    از كجا آمده ام آمدنم بهر چه بود

    به كجا مي روم آخر ننمايي وطنم؟

    مرغ باغ ملكوتم نيم از عالم خاك

    دو سه روزي قفسي ساخته اند از بدنم

    سوگند به خون شهيدان اگر از آسمان تير ببارد از خون سيل بيايد و مرا تكه تكه كنند ، سرم را جدا سازند ، باجان و دل فرياد مي زنم كه الله اكبر خميني رهبر، اي صداميان !شهادت عشق است و حال شما ما را از آن مي ترسانيد .

    چند جمله اي با خواهرم :

    اي خواهران مهربانم ! برادر شما مي ديد كه ظالمان عالم مي خواهند ريسمان وحدت ملت اسلام را قطع كنند و ملت مستضعف و محروم ما را به بند كشند . از اين جهت تصميم گرفتم براي تحكيم وحدت و سر بلندي ملت و اسلام روانه جبهه شوم . براي شما جز حفظ حجاب ، عفت سفارشي بزرگتر نمي كنم  اين  سفارش بزرگ و عظيمي است .

    خواهرانم سربلند باشيد  وارزش خود را  بدانيد و اين دريچه افتخار را قبول كنيد و از خداي بزرگ راضي باشيد  نه از خود و ديگران و براي پيروزي جبهه اسلام و مسلمين دست دعا بلند كنيد  مي دانم كه علاقه زيادي به من داشتيدآرزوي شما خوشبختي من بود و خوشبختي من شهادت است وصيتم به همه خواهران اين است كه حجابشان را هميشه و در همه حال رعايت كنند و به آن  ابر قدرت ها نشان دهند كه دنبال فداكاري هاي حضرت زينب و بي بي پهلو شكسته فاطمه زهرا(س) هستند .

    چند جمله اي با برادران عضو پايگاه مقاومت و انجمن اسلامي و شوراي اسلامي روستاي شوركي :

    اي همدردانم اسلام بر شما باد درود بر شما كه جواني  خود را براي معرفي الله در جامعه صرف مي كنيد  . درود انبيا بر شما كه جواني  پاك بودن را شيوه خود ساختيدبا آيات قرآن و احاديث پيامبر ائمه اطهار گناهان خود  را پاك سازيد خوشا به حال شما كه امثال من حقير از شما بودم. مي دانم در دل تك تك شما خاطرات من مي باشد گرچه نبودن من براي شما مشكل است ولي رفتم.             خداحافظتان

    سفارش مي كنم كوشش كنيد كه افكار بچه ها و نوجوانان را در حيطه نفوذ افكار اسلامي سوق دهيد . سعي نماييد خواهران را با فرهنگ زينب و نو جوانان را با فرهنگ علي اكبر حسين (ع) و مردان را با روش علي (ع) و زنان را با عفت فاطمه (س) آشنا سازيد . تا شيوه نبي اكرم (ص) و اهل بيتش  جانشين فرهنگ طاغوت شود . برادران حزب الله بايد خود را آماده كنيم تا انباشتن اجساد خود شد دفاع ايجاد و با خون خويش سيلي جاري كنيم كه مزدوران آمريكا در آن غرق شوند خدا نكند در رختخواب ذلت بميرند كه امام حسين در ميدان نبرد شهيد شد و مبادا در حال بي‌تفاوتي بميرند كه علي اكبر (ع) در راه هدف شهيد شد . بايد از تفرقه بپرهيزيد پشت و داخل جبهه را خالي نگذاريد . هرگز دشمنان اسلام بين شما تفرقه نياندازند و از روحيات متعهد جدا نكنند كه اگر چنين كردند روز بدبختي مسلمين و روز جشن ابر قدرت ها  و جهان خواران است . پس حضورتان را در جبهه هاي حق عليه باطل صدام و هم پيمانان او ثابت نگه داريد زيرا كه اسلام به شما احتياج دارد .

    به پدران و مادران مي گويم  كه مبادا از رفتن فرزندانتان به جبهه براي ياري  اسلام جلوگيري و ممانعتي به عمل آوريد كه بي شك فردا در محضر خداي سبحان نمي‌توانيد جواب دهيد و جواب زينب را كه در كربلا تحمل هفتاد و دو تن شهيد را نمود .

    برادران عزيزم، استغفار كنيد و دعا را از ياد نبريد كه بهترين درمانها براي سنگين ترين دردهاست لذا هميشه به ياد خدا باشيد و در راه او قدم بر داريد. مساجد را پر كنيد و در مراسم مذهبي خوب شركت كنيد در فرمايشات امام بيشتر دقيق شويد و سعي كنيد عظمت او را دريابيد. و خود را تسليم اوامر او سازيد .

    صداقت و اخلاص خود را همچنان حفظ كنيد  در نمازهاي جماعت و دعاي كميل و توسل شركت كنيد و دعا به امام و رزمندگان را فراموش نكنيد پيروزي آنها را از خدا بخواهيد و از يادشان هرگز غافل نشويد . سلام مرا به رهبر كبير انقلاب برسانيد و بگوييد تا آخرين قطره خون ، سنگر اسلام را ترك نكردم و با خداي متعال پيمان بستم كه در تمام عاشوراها و كربلاها با امام حسين (ع) همراه باشم و سنگر او را خالي نكنم تا هنگامي كه همه احكام اسلام در زير پرچم اسلامي امام زمان (عج) به اجرا در آيد مي دانم كه لايق نيستم كه شهادت ،اين فيض عظمي نصيبم گردد ولي از خداي بزرگ مي خواهم كه آرزوي اين بنده حقير را بر آورده كند  مي دانم كه اگر خدا قبول كند يكي از اين چند چيز را در پيش دارم يا زيارت كربلا نصيبم مي‌شود يا شهيد و يا اسير و يا مفقود و يا مجروح و معلول .

    اگر شهادت نصيبم شد آنان كه پيرو خط امام خميني نيستند و به ولايت او اعتقاد ندارند بر من نگريند و بر جنازه من حاضر نشوند .

    اميد است كه دما، شهدا آنان را متحول سازد و به رحمت الهي نزديك گرداند دلم مي‌خواهد كه ششمين شهيد روستا باشم در اين صورت مرا كنار قبر شهيد شوركي در گلستان شهيد محمدي دفن كنيد . شب هاي جمعه بر مزار ما بياييد و فاتحه بخوانيد.

    در پايان دلم مي‌خواهد هركس وصيت نامه مرا مي خواند حتما با لبخند بخواند و سفارش مي كنم اين چند جمله آخر را با صداي بلند و زيبا بخواند:

    افسوس كه روح در بدن نيست مرا

    آن بلبل مست در چمن نيست مرا

    ياران و برادران مرا ياد كنيد

    رفتم سفري كه آمدن نيست مرا

    اي زنده هميشه تاريخ اي شهيد

    اي مشعل هدايت و اي مظهر اميد

    اي آنكه قطره قطره خون تو در مصاف

    صد جوي ورود به سيل خروشان بيافريد

    اي آن كه هست سعي تو در پهنه نبرد

    بس پرده هاي مكر و فريب و ريا دريد

    اي مظهر فضيلت و تقوا درخت بلند

    از خون پاك توست كه سر بر فلك كشيد

    ارزاني تو باد شهادت از آن كه حق

    اين جامه را به قامت آزادگان گزيد

    اي سرخ روي هر دو جهان و اي شهيد حق

    بنگر چه لاله ها كه از خاك تو بردميد

    اي پرچم رسالت پيغمبران به دوش

    و اي از ديار فتح و ظفر داده صد نويد

    اي قهر انقلابي تو همچو آذرخش

    آتش زده به خرمن اهريمن پليد

    ما را چه جاي سوگ بود اي شهيد حق

    زان رو كه هست مردن تو زادني  جديد

    شايسته ملتي كه بنازد به مرگ سرخ

    بايسته امتي كه به عالم بود شهيد

     

    والسلام عليكم و رحمته الله و بركاته
    ادامه مطلب
    ادامه مطلب
    خاطره اي از  برادر و همرزم  او  عبدالرسول شوركي

    خرداد و تير ماه سال 1367 بود كه به جزيره مجنون اعزام شدم و در گردان ابوالفضل قرار گرفتم بعد از چند روز عده اي از روحانيون استان بوشهر  از حوزه علميه شهيد دستغيب شيراز به جمع گردان ما پيوستند كه برادران ميرزايي ، ابراهيمي و فريدوني از منطقه ساحلي تنگستان بودند و برادرم غلامحسين شوركي نيز در جمع آن ها بود. اين روحانيون علاوه بر كارهاي تبليغي، فرهنگي و مذهبي در كارهاي نظامي و نگهباني نيز به ديگر رزمنده ها كمك مي كردند . آن ها در اوقات نماز به دعا و  بعد از آن به روضه خواني مي پرداختند . در يكي از شب ها كه دشمن نيرو هاي ايراني را به شدت و سنگيني زير آتش گرفته بود و گلوله خمپاره مانند باران به روي بچه ها مي ريخت  بعد از آن ديدم كه دشمن به كمك نيروهاي سپاه اقدام به پيشروي مي كند و نيروي هوايي عراق اقدام به هلي برد نيرو مي كند گردان ابوالفضل شجاعانه جلوي پيشروي آن ها را گرفتند و از جمله كساني كه بسيارفعال عمل مي كرد شهيد غلامحسين شوركي بود كه موشك هاي آر پي جي را به آر پي جي زن ها مي رساند و موشك ها را در بغل مي گرفت و با حالت دويدن به سوي بچه ها مي آمد . رزمنده ها صدا ميزدند شوركي، شوركي موشك بياور . من كه بي سيم چي بودم مشغول بر قراري ارتباط با پشت خط بودم بلكه نيروهاي كمكي برسد. اما هوا كه روشن شد دشمن آتش سنگين خود را قطع نمود و اقدام به ريختن گازهاي شيميايي نمود. اكثر نيروها  از  ناحيه ريه ها و چشم ها شيميايي شده بودند . ديدم غلامحسين به طرف من آمد و به من كه مشغول بي سيم بودم نگاهي عميق و خيره كننده كرد . متوجه شدم نگاهش آخرين نگاه است زيرا نگاهش بسيار پر معنا و مفهوم بود  اين نگاه يعني برادر خداحافظ ، برادر چه كار كنم، برادر مرا حلال كن ، برادر سلام مرا به پدر و مادر برسان، انگار بغض گلويم گرفته بود من نيز نتوانستم از او چيزي بپرسم او به سمت قايق ها رفت اما دشمن كه كمين كرده بود از ناحيه قلب او را نشانه گرفته بود و در تاريخ 4/4/67 به درجه رفيع شهادت نائل گشت و ما را با كوله باري از خاطره  تنها نهاد.

     

    خاطره اي از مادر شهيد خيري محمدي

    يادم هست زماني كه متولد شد دو قلو بود. جفت او كه دختري بود مرد . از پرستاران خواستم  به كودكم آب دهند اما آن ها امتناع مي كردند . علت را از آن ها پرسيدم .آن ها به مزاح گفتند: مي خواهيم كاري كنيم كه در سربازي بتواند سختي ها را تحمل كند.

    خاطره ديگر كه از ايشان يادم هست اين است كه شهيد بزرگوار به من كه مادرش بودم گفت:  مي‌خواهم در آينده مادر شهيد باشي. من ناراحت مي شدم و به او مي‌گفتم : پسرم اين حرف ها را نزن. او در پاسخ گفت : مادر جان افتخار كن كه مادر شهيد باشي وبه صراحت گفت: اگر برادرم رسول شهيد نشود من شهيد خواهم شد. طولي نكشيد كه ايشان به آرزوي ديرينه اش شهادت رسيد و در  وصيت نامه‌اش نوشته بود مادرم تو را پيش حضرت زينب و بي بي فاطمه زهرا رو سفيد كردم و افتخار كم كه مادر شهيد شدي .

     

     

    سجاياي اخلاقي شهيد غلامحسين شوركي

    در همان كودكي هر گاه صداي اذان را مي شنيد با سرعت به طرف مسجد روانه مي‌شد  و اگر دور از مسجد بود در همان جا شروع به اذان گفتن مي نمود و اطرافيان همه شگفت زده مي شدند كه غلامحسين در كوچه يا باغ متوجه مي شد موقع اذان است به گفتن اذان مي پرداخت .

    او علاقه زيادي به يادگيري علوم و معارف ديني داشت به همين خاطر اصرار داشت به حوزه علميه وارد شود و با همكاري آشنايان به حوزه علميه شهيد دستغيب شيراز وارد شد.

    در مسجد اتاقي خاص داشت كه كتاب هاي ادعيه و ساير وسايل مذهبي را در آن گرد آورده بود و برنامه هاي مذهبي و فرهنگي را در مسجدپياده مي كرد.

    او قرائت قرآن  را نزد پدر ياد گرفت و با صداي خوب و خوشي كه داشت دعاها و قرآن و  وعظ هايي را در مسجد به مردم مي نمود.

    او هرگاه به مسافرت مي رفت محال بود بدون هديه و سوغات باز گردد.

    هرگاه با پدر و مادر يا برادر و بستگان شوخي مي نمود و متوجه مي شد كه آن ها از او رنجيده اند دست در گردن آن ها مي نمود و بدين وسيله مي خواست آن ها را خشنود سازد  . چون هم نام پدر بزرگش بود عمه ها و عموها او را بسيار دوست داشتند. خوش رو و متواضع بود و اين باعث مي شد ديگران به او توجه زيادي كنند.

     

    شعري در وصف شهيد

    نامحرمان چه دانند اسرار جان نثاران

    بي دل نمي توان شد از كوي راز ياران

    جان بر كفان برنا خنيا گران عشقند

    با جنگ خون نوازند آهنگ سربداران

    با داس مه درو شد هر خرمن از سياهي

    صبح ظفر بر آمد از تيغ شب شكاران

    جان را به كف سپرديم در پاي بيد اشراق

    بر او اقامه بستيم از مرد و زن هزارن

    در يك زمان دو موسم از انطباق ما شد

    خصمي كه در خزان شد در دست نو بهاران

    غمديدگان عالم غم را چه جاي ماندن

    آن كه غم سر آيد در پاي غمگساران

    آري اثر نماند از يك جاي پاي ماندن

    ماندن دوا نباشد بر درد بيقراران

    آيينه سپهري اين خاك پرستاره است

    در سير كهكشانند اختر ز جان شماران

    شد مهر روي ياران گلگون ز پرده داري

    تن پوش جان مانند رخسار پرده داران

    ماييم و هجرت گل هرجا كه گل نشيند

    در بزم گل نشينيم بر خاك لاله زاران

    جانا گرت هوايي در سر ز بي قراريست

    پا در ركاب دل زن همراه تك سواران

     

    بر گرفته از كتاب بذر خون به تاليف رهرو
    ادامه مطلب
    ادامه مطلب
    ادامه مطلب
    اطلاعات مزار
    محل مزارروستای شورکی
    وضعیت پیکرمشخص
    تصویر مزار
    موقعیت مکانی مزار
    گالری تصاویر   
    مشاهده سایر تصاویر
    اسناد و مدارک   
    مشاهده سایر اسناد
    کتابخانه
  • شقایق های خونین
  • مشاهده سایر کتاب ها
    در صورتی که تصویر، اطلاعات و یا خاطره ای مرتبط با شهید در اختیار دارید با ما به اشتراک بگذارید

    فایل ها را به اینجا بکشید
    Max. file size: 64 MB, Max. files: 10.
      your comments
      guest
      0 دیدگاه ها و دلنوشته ها
      بازخورد (Feedback) های اینلاین
      مشاهده همه دلنوشته ها
      0
      ما را از دلنوشته های خود محروم نکنید ...x