![](https://raisali.ir/wp-content/uploads/2024/03/noimg.jpg)
نام غلامرضا
نام خانوادگی فرحي
نام پدر محمد
تاریخ تولد 1340
محل تولد بوشهر - بوشهر
تاریخ شهادت 27/ 7/ 61
محل شهادت كوشك
نوع عضویت پاسدار
شغل پاسدار
تحصیلات پنجم ابتدایی
مدفن كنگان
![](https://raisali.ir/wp-content/themes/raisali/img/zendegi.png)
![](https://raisali.ir/wp-content/themes/raisali/img/vasiatn.png)
![](https://raisali.ir/wp-content/themes/raisali/img/mosahebe.png)
![](https://raisali.ir/wp-content/themes/raisali/img/memories.png)
پاسدار شهيد غلامرضا فرحي در سال 1340 در خانواده اي مذهبي در شهرستان كنگان چشم به جهان گشود . وي از سن هفت سالگي وارد دبستان اختر ( سابق ) كنگان شد و دوره ابتدايي را با موفقيت بسيار به پايان رسانيد . به طوري كه همه دانش آموزان و معلمان از وي به عنوان دانش آموزي زرنگ ، فعال و مؤدب ياد مي كنند . هميشه سعي مي كرد بين دوستان و همكلاسي هايش محبت و دوستي برقرار كند . بطوري كه در ايام تعطيلات همه دوستانش را به منزل خود دعوتمي نمود . بعد از آن كه دوره راهنمايي به پايان رسانيد , وارد حوزه علميه شيراز شد . اما به علت فقر مالي نتوانست تحصيلات حوزوي را به پايان برساند . به شهر كنگان بازگشت و در مقطع متوسطه ثبت نام نمود ، اين دوران مصادف بود با راهپيمايي ها و تظاهرات خياباني بر عليه رژيم طاغوت . شهيد فرحي همگام با ديگر مردم دراين مراسمات حضوري چشمگير و فعال داشت . انقلاب اسلامي كه پيروز گرديد شهيد فرحي نيزبه عضويت بسيج درآمد . در بسيج سرپرستي يك گروه 22 نفري را كه وظيفه نگهباني و دفاع از شهر را داشتند بر عهده داشت . وي فردي متواضع و فروتن بود . هيچگاه با كسي برخورد تندي نمي كرد . تا جايي كه مي توانست مشكلات دوستانش را حل مي نمود . بسيار به معنويات در زندگي شخصي خود معتقد و پايبند بود . در سال 59 به عضويت دائم سپاه پاسداران انقلاب اسلامي كنگان درآمد و از طرف سپاه راهي جبهه هاي نبرد شد . وي در عمليات رمضان كه با هدف آزاد سازي تهديد بصره و حضور در حاشيه شط العرب در منطقه شرق بصره با رمزيا مهدي (عج) ادركني آغاز گشته بود ،شربت شيرين شهادت را نوشيد . روحش شاد و يادش گرامي باد .
ادامه مطلب
حال كه سعادت رفتن به جبهه نصيب بنده گرديده و امر حق بر آن تعلق گرفته تا بار ديگر ما را بيازمايد كه آيا مردان خداييم و در برابر مصائب و گرفتاريها چگونه ايم . آيا در برابر مصائب صبر و بردباري پيشه مي كنيم يا كفران نعمت رحمت الهي مي كنيم . بر خود لازم دانستم كه چند كلمه اي بعنوان وصيت نامه به رشته تحرير درآورم .
بنده به عنوان يك فرد مسلمان و به حكم وظيفه شرعي و الهي داوطلبانه و بدون هيچ گونه اجباري در اين راه گام مي نهم . خداي بزرگ را شكرمي گويم چنين سعادتي نصيب بنده گرديده . با داشتن چنين رهبري در جلوي راهم و ذره اي نور ايمان در وجودمبعث گرديد تا بار ديگر خداي خويش را بشناسم . پدر و مادر عزيز شما در بوته آزمايش قرار گرفته ايد . حالا نوبت اين رسيده است كه چگونه امانت خدا را كه چندي در دستانتان بود پس مي دهيد . بنده امانتي بيش در دست شما نبو ده ام . خداوند اين امانت را به شما داده كه چگونه در برابرش از دادن امانت خود صبوريد . اميدوارم شما همچون يك امانت دار پاك به عهد خود وفا كنيد . اخلاص بورزيد و اين امانت خود را به صاحبش تحويا دهيد .والدين عزيز بدانيد بنده در راهي قدم قدم نهاده ام كه قرن ها پيش امام حسين (ع) فاطمه ( س ) و قاسم بن الحسن و علي اكبر فداي اين راه و هدف شدند . اين جنگ همان راه و هدف را دنبال مي كند، راهي كه ابوالفضل العباس (ع) دستها و چشم هاي خود را فداي آن نمود . راهي كه علي اصغر شش ماهه حسين (ع) گلوي نازك خود را فدا كرد .حضرت زينب (س) ، شير زن كربلا در اين راه اسير وامام سجاد ( ع ) را در بستر بيماري غل و زنجير كردند . آري عزيزانم ، همه اين ها بخاطر دين و مكتب رسول خدا بود . حال كه دين و مكتب رسول خدا مورد تجاوز يزيديان قرن بيستم قرار گرفته , چه جاي تامل است . بنده و امثال بنده اين صحنه هاي ذلت بار را ببينيم و درنگ كنيم ؟مگر نشنيده ايد حسين بن علي (ع ) در كربلا چه فرمود : « ان كان دين محمد لم يستقم الا بقتلي فيا سوف خديني - اگر دين محمد ( ص) بر پا نميگردد الا بقتل من پس اي شمشيرها مرا در يابيد » چه جاي درنگ است اگر دشمنان اسلام به حريم مقدس اسلام تجاوز نمايندو آن را آلوده به فساد و تباهي بكشانند و ما ناظر بر صحنه باشيمفردا در پيشگاه خداوند تبارك تعالي چه جوابي خواهيم داشت . اي امت حزب الله , اي جوانان رشيد و مؤمن اسلام آيا نمي نگريد كه حريم مقدس اسلام آماج گلوله ها و لگد هاي سم اسب هاي ماشيني شده است، مگر داستان 72 تن قيام كننده در كربلا را نشنيده ايد، چگونه با كثرت عده ,كاخ يزيديان را از بيخ بركندند . پس چه شده با اين عده بسيار نشسته ايم. امروز بزرگترين قدرت در دست ماست، قدرتي كه هيچ ابر قدرتي ندارد ، آن قدرت ايمان ماست- پس چرا نشسته ايد و بر نمي خيزيد- مگر چه كسي مي خواهد خونبهاي اين همه شهيد ، معلول ، مجروح را از دشمن بگيرد . بجز شما ! بخدا گناهكار است آن كس كه اين پيام را بشنود و باز ساكت بنشيند . فردا در پيشگاه خدا نمي توانيد عذر و بهانه اي بياوريد . چه عذر و بهانه اي داريد . اي حاميان اسلام و مكتب سرخ تشيع . مگر دوست نداريد خدا عاشقتان شود . تا به كي عاشق مال و منال دنياييد .چه ارزشي دارد دنيا و مقام هاي آن ، در حالي كه برادران و خواهران ما در فلسطين اشغالي ، جنوب لبنان ، افغانستان و عراق … زير شديد ترين حملات جهانخوران شرق , غرب و صيهونيست هاي غاصب و جنايتكار قرار گرفته اند . پس چه جاي درنگ است .
ادامه مطلب
بنده به عنوان يك فرد مسلمان و به حكم وظيفه شرعي و الهي داوطلبانه و بدون هيچ گونه اجباري در اين راه گام مي نهم . خداي بزرگ را شكرمي گويم چنين سعادتي نصيب بنده گرديده . با داشتن چنين رهبري در جلوي راهم و ذره اي نور ايمان در وجودمبعث گرديد تا بار ديگر خداي خويش را بشناسم . پدر و مادر عزيز شما در بوته آزمايش قرار گرفته ايد . حالا نوبت اين رسيده است كه چگونه امانت خدا را كه چندي در دستانتان بود پس مي دهيد . بنده امانتي بيش در دست شما نبو ده ام . خداوند اين امانت را به شما داده كه چگونه در برابرش از دادن امانت خود صبوريد . اميدوارم شما همچون يك امانت دار پاك به عهد خود وفا كنيد . اخلاص بورزيد و اين امانت خود را به صاحبش تحويا دهيد .والدين عزيز بدانيد بنده در راهي قدم قدم نهاده ام كه قرن ها پيش امام حسين (ع) فاطمه ( س ) و قاسم بن الحسن و علي اكبر فداي اين راه و هدف شدند . اين جنگ همان راه و هدف را دنبال مي كند، راهي كه ابوالفضل العباس (ع) دستها و چشم هاي خود را فداي آن نمود . راهي كه علي اصغر شش ماهه حسين (ع) گلوي نازك خود را فدا كرد .حضرت زينب (س) ، شير زن كربلا در اين راه اسير وامام سجاد ( ع ) را در بستر بيماري غل و زنجير كردند . آري عزيزانم ، همه اين ها بخاطر دين و مكتب رسول خدا بود . حال كه دين و مكتب رسول خدا مورد تجاوز يزيديان قرن بيستم قرار گرفته , چه جاي تامل است . بنده و امثال بنده اين صحنه هاي ذلت بار را ببينيم و درنگ كنيم ؟مگر نشنيده ايد حسين بن علي (ع ) در كربلا چه فرمود : « ان كان دين محمد لم يستقم الا بقتلي فيا سوف خديني - اگر دين محمد ( ص) بر پا نميگردد الا بقتل من پس اي شمشيرها مرا در يابيد » چه جاي درنگ است اگر دشمنان اسلام به حريم مقدس اسلام تجاوز نمايندو آن را آلوده به فساد و تباهي بكشانند و ما ناظر بر صحنه باشيمفردا در پيشگاه خداوند تبارك تعالي چه جوابي خواهيم داشت . اي امت حزب الله , اي جوانان رشيد و مؤمن اسلام آيا نمي نگريد كه حريم مقدس اسلام آماج گلوله ها و لگد هاي سم اسب هاي ماشيني شده است، مگر داستان 72 تن قيام كننده در كربلا را نشنيده ايد، چگونه با كثرت عده ,كاخ يزيديان را از بيخ بركندند . پس چه شده با اين عده بسيار نشسته ايم. امروز بزرگترين قدرت در دست ماست، قدرتي كه هيچ ابر قدرتي ندارد ، آن قدرت ايمان ماست- پس چرا نشسته ايد و بر نمي خيزيد- مگر چه كسي مي خواهد خونبهاي اين همه شهيد ، معلول ، مجروح را از دشمن بگيرد . بجز شما ! بخدا گناهكار است آن كس كه اين پيام را بشنود و باز ساكت بنشيند . فردا در پيشگاه خدا نمي توانيد عذر و بهانه اي بياوريد . چه عذر و بهانه اي داريد . اي حاميان اسلام و مكتب سرخ تشيع . مگر دوست نداريد خدا عاشقتان شود . تا به كي عاشق مال و منال دنياييد .چه ارزشي دارد دنيا و مقام هاي آن ، در حالي كه برادران و خواهران ما در فلسطين اشغالي ، جنوب لبنان ، افغانستان و عراق … زير شديد ترين حملات جهانخوران شرق , غرب و صيهونيست هاي غاصب و جنايتكار قرار گرفته اند . پس چه جاي درنگ است .
غلامرضا فرزند ششم خانواده است . بسيار باا خلاق و مهربان بود . به نماز خيلي اهميت مي داد . قرآن خواندن از عادات ترك نشدني وي بود . هروقت مي خواست جايي برود از من ( مادر شهيد ) اجازه مي گرفت . قبل از به شهادت رسيدن هميشه دعاي كميل و توسل را در منازل شهدا برگزار مي كرد . دانش آموزان را بسيار دوست داشت . هميشه سعي مي كرد به آنان قرآن خواندن بياموزد . به همين جهت براي دانش آموزان كلاس هاي قرآن برگزار مي نمود . هنگام رفتن به جبهه بسيار خوشحال بود . هنگام شهادتش در دلم احساس مي كردم كه پسرم به شهادت رسيده , اما دوستان و اطرافيان نمي خواستند من مطلع شوم . بالاخره دوست و يار هميشگي اش حميد ارجمند من را مطلع كرد . بعد از شهادت غلامرضا همه نوار ها و كتاب هايش را در مساجد توزيع كردم .
مادر شهيد : فضه سيراب
پدر شهيد : محمد فرحي
ادامه مطلب
مادر شهيد : فضه سيراب
پدر شهيد : محمد فرحي
بين سالهاي 53 الي 54 غلامرضا به اتفاق بچه هاي محل يك تيم فوتبال تشكيل داده بود و سرپرستي آن را به عهده داشت . عصر ها بچه هاي محل جمع مي شدند و تا غروب بازي مي كردند و بعد براي نظافت همه به دريا مي رفتند . شب با وجود خستگي زياد باز هم عده ي زيادي از بچه ها براي شب نشيني به خانه غلامرضا مي رفتند و تا نيمه هاي شب پاي قصه هاي مرحوم پدر غلامرضا مي نشستند . غلامرضا براي اينكه در تابستان بچه ها از هم جدا نشوند كلاس هاي نهج البلاغه و قرآن تشكيل مي داد .
( سيد عباس حقيقت )
ادامه مطلب
( سيد عباس حقيقت )
![](https://raisali.ir/wp-content/themes/raisali/img/icc.png)
محل مزاركنگان
![](https://raisali.ir/wp-content/themes/raisali/img/icb.png)
![](https://raisali.ir/wp-content/uploads/2024/03/grave_alternative-300x224.png)
![](https://raisali.ir/wp-content/themes/raisali/img/icd.png)
در صورتی که تصویر، اطلاعات و یا خاطره ای مرتبط با شهید در اختیار دارید با ما به اشتراک بگذارید
![your comments](https://raisali.ir/wp-content/themes/raisali/img/your-comments.png)
0 دیدگاه ها و دلنوشته ها