مشخصات شهید

X

"(ضروری)" indicates required fields

شهید نصرالله فخرزاد

700
  • bale
  • eita
  • gap
  • soroush
  • telegram
  • whatsapp
نام نصرالله
نام خانوادگی فخرزاد
نام پدر محمدحسين
تاریخ تولد 1340/01/20
محل تولد بوشهر - بوشهر
تاریخ شهادت 1361/04/22
محل شهادت خرمشهر
مسئولیت رزمنده
نوع عضویت سربازدريايي ارتش
شغل -
تحصیلات ديپلم
مدفن برازجان
  • زندگینامه
  • خاطرات
  • زندیگنامه شهید

    نامش نصرالله بود.در تاريخ 20/1/40 چشم به جهان گشود تا ياريگر حق شود.محيط خانه آكنده از مهر و محبت نسبت به او بود.خانه اي كه در آن اعتقادات و مسائل مذهبي از جايگاه خاصي برخوردار بود .

    سعي و تلاش نصرالله در درس باعث شد تا دوران ابتدايي وراهنمايي را با موفقيت به پايان برساند.همزمان با دوران دبيرستان وي بود كه شور وهيجان مردم در سرنگون كردن رژيم منحوس پهلوي در شهر برازجان هم چون  ساير نقاط كشور اوج گرفت . نصرالله چون مردان راستين تاريخ در مبارزه با ظلم وبيداد از پاي ننشست و از خود رشادتهايي در شهر برازجان و بوشهر نشان داد.تا اين كه از طريق ساواك ايشان را دستگير كردند و در دژ برازجان زنداني نمودند . آن قدر وي را مورد شكنجه و آزار و اذيت قرار دادند كه از ناحيه گوش صدمه ديد . ولي او ميدان را خالي نكرد و به مبارزه خويش ادامه داد تا اين كه انقلاب پيروز شد.نصرالله بعد از پيروزي انقلاب نيز لحظه اي  از حضور در صحنه فرو گذار نكرد و همواره در بسيج و پايگاه هاي آن در شهر فعاليت مي نمود تا اين كه جنگ تحميلي عراق عليه ايران آغاز گرديد و ايشان اولين بار به عنوان امدادگر عازم جبهه هاي حق عليه باطل گرديد.در عمليات آزادسازي خرمشهر شركت نمود و در بمباران هوايي زخمي شد و به پشت جبهه برگردانده شد و تحت مداوا قرار گرفت.ولي نصرا... كسي نبود كه با اين مسائل از ميدان به در شود و ميدان جنگ را خالي گذارد.ايشان بعد از مداوا نتوانست در بستر بماند و در جبهه  نبرد حق عليه باطل حاضر شد و به ياري دين اسلام شتافت . اين بار به بهانه خدمت، از طريق نيروي زميني ارتش جمهوري اسلامي ايران به سربازي اعزام شد و در خرمشهر مشغول خدمت شد . سرانجام در تاريخ23/4/60  بر اثر اصابت تركش به فيض عظماي شهادت نائل آمد.

    من نمي دانم او كجا كوچيد                   يك شبي از كنار ما كوچيد

    آن كه با من كنار آتش بود                      آب شد سوي ابرها كوچيد
    ادامه مطلب
    ادامه مطلب
    ادامه مطلب
    «لبيك به جهاد»

    شور و اشتياقي وجودش را فرا گرفته بود زيرا دوران راهنمايي را به پايان برده بود.تصميم گرفت در آموزشگاه بهياري ادامه تحصيل دهد.پس به سوي بوشهر رفت و در آن جا با اشتياق فراوان به خواندن درس مشغول شد.سال آخر تحصيلش بود كه امام خميني(ره) دستور مبارزه با رژيم شاهنشاهي را اعلام كردند.واو نيز به پيام رهبرش لبيك گفت و در تظاهراتي كه در بوشهر و برازجان صورت مي گرفت حضور پيدا كرد.با اتمام دوران تحصيلش فعاليت خويش را در مبارزه با طاغوت بيشتر نمود تا اين كه از طرف ساواك شناسايي شد و وي را دستگير و به دژ برازجان منتقل كردند.در آن جا او را مورد شكنجه و آزار قرار دادند  به طوري كه بر اثر شكنجه هاي ساواك گوشش دچار خونريزي شده و از ناحيه گوش صدمه ديد.

    و سرانجام با حضور مردم انقلاب اسلامي به پيروزي رسيد در حالي كه اين شير مرد جوان نقش به سزايي را در اين پيروزي در شهرش  ايفا نمود.19 سالش بود كه  به عنوان امدادگر راهي جبهه شد.حالت خاصي داشت و از خوشحالي در پوست خود نمي گنجيد زيرا براي اولين بار بود كه به جبهه مي رفت.در لشكر رزمي 92 اهواز تازه كار خود را به عنوان امدادگر شروع كرده بود كه با حمله هوايي دشمن 30% از بدنش سوخت در همين حال خمپاره‌اي هم به پاي او اصابت كرد و او را مجروح ساخت . لذا بعد از آزادسازي خرمشهر جهت معالجه به تهران رفت و در آن جا بستري شد.

    «عمليات رمضان»

    دو روز به حمله رمضان مانده است.رو به پزشك مي كند و مي گويد:خواهش مي كنم مرا مرخص كنيد.مي خواهم به ديدن خانواده ام بروم.با گفتن اين جمله پزشك برگ ترخيص را به دستش مي دهد.با شتاب از بيمارستان خارج مي شود.ده دقيقه به حركت اتوبوس مانده است كه از راه مي رسد.با اتوبوس خود را به قرارگاه عمليات مي رساند تا بار ديگر عشقش را به اسلام نشان دهد.

    «طعم شهادت»

    حمله رمضان شروع شده است و او سوار بر آمبولانس است . قصد دارد خود را به جلو برساند كه با زخمي شدن دو نفر از رزمندگان آمبولانس را به آنها مي‌دهد و خود باماشين فرماندهي به خط حمله مي‌رود.ناگهان در بين راه بمبي به ماشين آنها اصابت مي‌كند و نصرالله -  اين سرباز و امدادگر با ارزش و فداكار و ياور مجروحين در جبهه‌ هاي جنگ حق عليه باطل -  با فرياد يا مهدي(عج)ادركني به نداي حق لبيك مي گويد و سعادت ابدي رانصيب خود مي سازد.وي در ساعت 8 صبح به آرزوي ديرينه‌اش رسيد.

    «به تماشاي ايمان بيا»

    برادرم اخلاق بسيار خوبي داشت.نماز و درس برايش اهميت زيادي  داشت. احترام به والدين او را در بين خانواده از محبوبيت خاصي برخوردار كرده بود.در دعاها و نماز جماعت و نماز جمعه حضور فعالانه داشت.اخبار را گوش مي‌كرد.و در پايگاه طريق‌ القدس به انجام فعاليت هاي فرهنگي مي پرداخت.در نامه‌هايي كه از جبهه براي خانواده مي‌فرستاد از خاطراتش مي‌نوشت.از قرآن و نماز مي‌نوشت و اين كه به ياد محرومين و مستضعفين باشيم . برادرم عاشق جهاد بود و در آخرين وداع لبخند زيبايي  بر لب  داشت .خبر شهادت ايشان را يكي از دوستانش به نام آقاي مظفري  ( اهل خورموج) به خانواده رساند.هفت روز بعد از شهادتش پيكر پاكش را به برازجان آوردند. در مراسم تشييع تعداد زيادي از همرزمانش و مردم شركت داشتند . اين سرباز جوان حدود 20 ماه در جبهه نبرد حق عليه باطل ياور مجروحين جنگي بود تا اين كه  ساعت 8 صبح  روز بيست و سوم تير ماه سال 1360 به شهادت رسيد
    ادامه مطلب
    ادامه مطلب
    ادامه مطلب
    اطلاعات مزار
    محل مزاربرازجان
    تصویر مزار
    موقعیت مکانی مزار
    در صورتی که تصویر، اطلاعات و یا خاطره ای مرتبط با شهید در اختیار دارید با ما به اشتراک بگذارید

    فایل ها را به اینجا بکشید
    Max. file size: 64 MB, Max. files: 10.
      your comments
      guest
      0 دیدگاه ها و دلنوشته ها
      بازخورد (Feedback) های اینلاین
      مشاهده همه دلنوشته ها
      0
      ما را از دلنوشته های خود محروم نکنید ...x