مشخصات شهید

X

"(ضروری)" indicates required fields

شهید غلامحسین شولی

560
  • bale
  • eita
  • gap
  • soroush
  • telegram
  • whatsapp
نام غلامحسين
نام خانوادگی شولي
نام پدر حسين
تاریخ تولد 1337/01/01
محل تولد بوشهر - بوشهر
تاریخ شهادت 1367/04/04
محل شهادت جزيره مجنون
مسئولیت رزمنده
نوع عضویت بسيج
شغل -
تحصیلات دوره ابتدايي
مدفن برمك
  • زندگینامه
  • وصیت نامه
  • خاطرات
  • زندیگنامه شهید

    شهيد غلامحسين شولي فرزند حسين در سال 1337 در خانواده اي مذهبي در روستاي برمك از توابع شهرستان دشتستان ديده به جهان گشود پدرش كشاورز و مادرش خانه دار بود از همان كودكي پسري مومن و شوخ طبع بود خانواده اي كه اگر چه وضعيت اقتصادي آن چندان تأمين زندگي روزمره را نمي كرد ولي صفا و صميميت بر فضاي آن حكمفرما بود و در چنين فضايي انساني شايسته و باوقار رشد مي كند كه در آينده نه چند دور ملائك بر او غبطه مي خورند و بر سجده كردن در مقابلش بر خود مي بالند فرزندي كه در سن جواني به ياري حسين زمان خود مي شتابد تا به كوفيان ترسو بفهماند كه ملت ايران اهل كوفه نيستند كه امام زمان خود را تنها بگذارند . شهيد در شش سالگي پا به مدرسه آيت الله كاشاني برمك مي گذارد و با موفقيت تمام دوره ابتدايي را پشت سر مي گذارد وقتي كه مي خواست در دوره راهنمايي ثبت نام نمايد به علت فقر مالي زياد ناچار به ترك مدرسه گرديد و همدوش با پدر مهربانش به كار كشاورزي كه شغل امامان و پيشوايان شيعه بوده است شتافت وي در سن 15 سالگي در بسيج محل ثبت نام كرد ايشان در هيجده سالگي به خدمت مقدس سربازي رفت . محل خدمتش در كردستان بود . در كردستان همزمان با اغتشاشات عوامل دست نشانده جهانخواران از دست‌اوردهاي انقلاب و جمهوري اسلامي ايران دفاع كرد تا اين كه در يكي از مأموريتها بر اثر تركش خمپاره دشمنان اسلام زخمي شد و به بيمارستان منتقل گرديد اما روح و اراده بلند او را نگذاشت كه در بيمارستان بماند به محض اين كه كمي بهبود يافت دوباره به جبهه برگشت تا عشق و علاقه خود را به دفاع از ناموس مملكت به اثبات برساند بعد از اتمام دوره مقدس سربازي اين بار به عنوان بسيجي مخلص وارد نبرد با دشمنان عراقي شد و به عنوان راننده آمبولانس مسئوليت حمل مجروحان و شهدا را به عقب جبهه گرفت و حدود يك سال به طور مداوم در جبهه ماند از كار و تلاش خسته نمي شد از بي خوابي نمي هراسيد صبر و استقامت او مورد تحسين همگان بود تا اين كه بعد از يك سال در شهرداري سعد آباد مشغول به كار شد تا بتواند قسمتي از هزينه زندگي خود و خانواده اش را تأمين كند ولي روح بلند او در جبهه بود و همنشين رزمندگان اسلام تا اين كه نتوانست طاقت بياورد دوباره به جبهه برگشت و در تاريخ 4/4/67 در هنگامي كه مجروحان را به عقب مي آورد مورد اثابت موشك عراقي قرار گرفت و به فيض عظامي شهادت نائل گشت

    روحش شاد و يادش گرامي باد
    ادامه مطلب
    شهيد غلامحسين شولي فرزند حسين در سال 1337 در خانواده اي مذهبي در روستاي برمك از توابع شهرستان دشتستان ديده به جهان گشود پدرش كشاورز و مادرش خانه دار بود از همان كودكي پسري مومن و شوخ طبع بود خانواده اي كه اگر چه وضعيت اقتصادي آن چندان تأمين زندگي روزمره را نمي كرد ولي صفا و صميميت بر فضاي آن حكمفرما بود و در چنين فضايي انساني شايسته و باوقار رشد مي كند كه در آينده نه چند دور ملائك بر او غبطه مي خورند و بر سجده كردن در مقابلش بر خود مي بالند فرزندي كه در سن جواني به ياري حسين زمان خود مي شتابد تا به كوفيان ترسو بفهماند كه ملت ايران اهل كوفه نيستند كه امام زمان خود را تنها بگذارند . شهيد در شش سالگي پا به مدرسه آيت الله كاشاني برمك مي گذارد و با موفقيت تمام دوره ابتدايي را پشت سر مي گذارد وقتي كه مي خواست در دوره راهنمايي ثبت نام نمايد به علت فقر مالي زياد ناچار به ترك مدرسه گرديد و همدوش با پدر مهربانش به كار كشاورزي كه شغل امامان و پيشوايان شيعه بوده است شتافت وي در سن 15 سالگي در بسيج محل ثبت نام كرد ايشان در هيجده سالگي به خدمت مقدس سربازي رفت . محل خدمتش در كردستان بود . در كردستان همزمان با اغتشاشات عوامل دست نشانده جهانخواران از دست‌اوردهاي انقلاب و جمهوري اسلامي ايران دفاع كرد تا اين كه در يكي از مأموريتها بر اثر تركش خمپاره دشمنان اسلام زخمي شد و به بيمارستان منتقل گرديد اما روح و اراده بلند او را نگذاشت كه در بيمارستان بماند به محض اين كه كمي بهبود يافت دوباره به جبهه برگشت تا عشق و علاقه خود را به دفاع از ناموس مملكت به اثبات برساند بعد از اتمام دوره مقدس سربازي اين بار به عنوان بسيجي مخلص وارد نبرد با دشمنان عراقي شد و به عنوان راننده آمبولانس مسئوليت حمل مجروحان و شهدا را به عقب جبهه گرفت و حدود يك سال به طور مداوم در جبهه ماند از كار و تلاش خسته نمي شد از بي خوابي نمي هراسيد صبر و استقامت او مورد تحسين همگان بود تا اين كه بعد از يك سال در شهرداري سعد آباد مشغول به كار شد تا بتواند قسمتي از هزينه زندگي خود و خانواده اش را تأمين كند ولي روح بلند او در جبهه بود و همنشين رزمندگان اسلام تا اين كه نتوانست طاقت بياورد دوباره به جبهه برگشت و در تاريخ 4/4/67 در هنگامي كه مجروحان را به عقب مي آورد مورد اثابت موشك عراقي قرار گرفت و به فيض عظامي شهادت نائل گشت

    روحش شاد و يادش گرامي باد
    ادامه مطلب
    ادامه مطلب
    ويژگيهاي شهيد از زبان والدين شهيد

    دو ماه قبل از تولد او يك شب يك پيرمرد خيلي نوراني به خوابم آمد و مرا صدا كرد و گفت يك پسر به دنيا مي آوري واقعاً قدرش را بدان ، از خواب بيدار شدم حالت عجيبي داشتم بدنم سبك شده بود مي خواستم پرواز كنم شكر خداي را به جاي آوردم دو ركعت نماز شكر خواندم در تمام دوران بارداري سعي مي كردم از سفره خودم تناول كنم ادعيه ها و ذكرهاي وارده را مرتب تكرار مي كردم تا اين كه زمان تولد نوزاد فرا رسيد كه مصادف شد با روز خانواده خداوند نوزادي خوش سيما و سالم به ما عطا كرد در نامگذاري او پدرش با من مشورت كرد و با توجه به عشق و علاقه اي كه به امام حسين ( ع ) داشتيم او را غلامحسين نام نهاديم در دوران كودكي فردي آرام و متين بود به ما احترام مي گذاشت مردم دوست بود در كارهاي خانه بيشتر از بقيه فرزندانم به ما كمك مي كرد در انجام تكاليف درسي سعي و تلاش زيادي مي كرد كمتر استراحت مي كرد در دوران ابتدايي به ما كمك مي كرد درسش خوب بود ولي در دوره راهنمايي به علت فقر خانوادگي و هزينه زياد تحصيلي نتوانستيم او را به مدرسه بگذاريم مجبور شديم كه در كارهاي منزل و امرار معاش به پدرش كمك نمايد با دوستان و همسايگان مهربان بود خانواده را به صبر و استقامت در برابر ناملايمات سفارش مي كرد به مسائل اجتماعي و سياسي روز توجه داشت در نماز و دعاهايش با خداوند راز و نياز مي كرد آرزوي شهادت داشت بارها تكرار مي كرد كه اي كاش در زمان مولايش امام حسين ( ع ) مي بود تا به نداي هل من ناصر ينصرني او پاسخ مثبت دهد او عاشق اهل بيت بود . دوران سربازي را در كردستان سپري مي كرد در خاطراتش از درگيري با اشرار مي گفت كه چگونه اموال مردم را به غارت مي برند به همسرش علاقه داشت وقتي شهيد شد هيچ نداشت اموالش را مخفيانه بين مستمندان تقسيم مي كرد

    :::::::::::::::::::::::::               :::::::::::::::::::::::::::

    ويژه خواهران و برادران شهيد

    شهيد از دوره نوجواني و جواني بسيار متين و بزرگ طبع بود با همسالان خود تفوت داشت به ياد ندارم كه حتي يك بار كسي از رفتار و اعمال او شكايت كرده باشد رفتارش با پدر و مادرم و ما بسيار آرام و از روي احترام بود زندگي و رفتار او براي همه ما سرمشق بود ، توصيه مي كرد كه نماز را به جمعت و در مسجد به جاي آوريم پيرو ولايت باشيم روحانيت را عامل اصلي حفظ نظام مي دانست و به آنان علاقه خاصي داشت هميشه آرزوي جبهه را داشت و اينكه در راه اسلام و انقلاب به شهادت برسد اطرافيان را به شركت در جبهه تشويق مي كرد ايام را مانند زمان امام حسين (ع) مي دانست زمانيكه خود مي خواست به جبهه برود بسيار خوشحال بود . زماني كه از جبهه به مرخصي مي آمد از شور و شوق رزمندگان صحبت مي كرد حال و هواي جبهه را توصيف مي كرد .

    :::::::::::::::::::::::::::::::::::

    ويژه فرزند شهيد

    من حدود 6 تا 7 ساله بودم كه پدرم به شهادت رسيد او فرد امانت دار و با وفايي بود رابطه اش با ما بسيار خوب بود به مادرم احترام مي گذاشت و در كارهاي خانه به او كمك مي كرد . از طريق بنياد شهيد دشتستان خبر شهادت پدرم را به ما دادند در اول شهادت او بسيار متأثر شدم احساس بي كسي مي كردم ناراحت بودم چون پدرم را كه زياداو را نديده بودم با صحبتهايش ننشسته بودم از دست داده ام ولي بعدها اوضاع عادي شد البته جاي خالي او را هنوز احساس مي كنم و گاهگاهي با عكس او زمزمه مي كنم درد دلهايم را به او مي گويم و به او مي گويم پدر جان هنوز هم دوستت دارم و در قلب من جايي داري . از مسئولين مي خواهم كه نگذارند خون شهدا پايمال شود .

    :::::::::::::::::::::::::::::

    ويژه همسر شهيد ما دختر عمو و پسر عمو بوديم و از كودكي همديگر را مي شناختيم به هم علاقه داشتيم و براساس عشق به يكديگر زندگي خود را شروع كرديم او فرزند خود را دوست مي داشت و او را عامل دلگرمي بيشتر به زندگي و عشق دوطرفه مي دانست دوست داشت كه فرزندش در آينده فردي مفيد براي جامعه باشد و راهش را ادامه دهد توصيه مي كرد كه قرآن را بياموزد فردي اجتماعي  و مذهبي و پيرو ولايت باشد . زندگي ما در اول بسيار ساده بود با پدر و مادرش زندگي مي كرديم ول كم كم يك خانه ديگري خريديم و زندگي ما جدا شد اما مرتباً از پدر و مادرش ديدن مي كرديم اگر مشكلي داشتند آن را بر طرف مي كرد ما حدود هشت سال زندگي مشترك داشتيم در اين مدت حتي يك بار هم مرا اذيت نكرد اخلاق و رفتار منحصر به فردي داشت در كارها منظم بود او به پدر و مادر من هم مانند پدر و مادر خود احترام مي گذاشت مرتباً جوياي حال آنان بود . به جبهه عشق مي ورزيد و عاشق امام خميني بود . خوشبختي در عشق به امام و روحانيت مي دانست . زمانيكه در جبهه بود نامه مي نوشت و ما را به صبر و استقامت دعوت مي كرد سفارش فرزند را مي نمود كه در تربيت او غافل نباشم .

    ::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::

    خلاصه اي از زندگي نامه شهيد غلامحسين شولي از روستاي برمك شهيد غلامحسين شولي در مورخه 1/1پ/1337 در روستاي برمك متولد شد و نام پدر ايشان حسين و نام مادرش ماه نو شهيد غلامحسين شولي كه فرزند ارشد خانواده اشان بود در خانواده اي بسيار فقير و تنگدست متولد شد بعلت فقر و نداري پدر نتوانست به مدرسه برود . پدر ايشان كه خود فردي متين مي باشد از روستاي شول به روستاي برمك مهاجرت كردند چون در آن زمان كه ايشان مهاجرت كردند در روستاي شول هيسچگونه درآمدي نداشتند با آمدن به روستاي برمك و باغباني و كارگري و چوپاني در نزد بزرگان روستاي برمك از قبيل كدخداها زندگي را به سختي مي گذراندند تا اينكه شهيد شولي كه بزرگ شد توانست به ايشان در كارها و درآمد خانه در شركت هايي كه در زمان طاغوت شروع بكار كرده بودند كار كرد سپس بعد از پيروزي انقلب و شروع جنگ تحميلي چند بار به جبهه اعزام گرديد و بعد از مدتي را در شهرداري سعدآباد بعنوان راننده كار مي كرد سپس با اعزام به جبهه در مورخه 4/4/67 در اواخر جنگ تحميلي در جزيره مجنون به درجه رفيع شهادت نائل گرديد .

    روحش شاد و يادش گرامي باد
    ادامه مطلب
    ادامه مطلب
    ادامه مطلب
    اطلاعات مزار
    محل مزاربرمك
    تصویر مزار
    موقعیت مکانی مزار
    در صورتی که تصویر، اطلاعات و یا خاطره ای مرتبط با شهید در اختیار دارید با ما به اشتراک بگذارید

    فایل ها را به اینجا بکشید
    Max. file size: 64 MB, Max. files: 10.
      your comments
      guest
      0 دیدگاه ها و دلنوشته ها
      بازخورد (Feedback) های اینلاین
      مشاهده همه دلنوشته ها
      0
      ما را از دلنوشته های خود محروم نکنید ...x