بسم رب الشهداء

وصيت نامه بسيجي شهيد سيد ابوالحسن رياضي:

( ربنا انك جامع الناس ليوم لا ريب فيه).( خداوندا تو مردم را در روزي كه ترديدي درآن نيست جمع خواهي كرد).قرآن كريم

با سلام ودرود بر منجي عالم بشريت حضرت مهدي موعود (عج)ونائب برحقش امام خميني وبا سلام ودرود بررزمندگاني كه توان آنان از نيروي ايمان نشأت گرفته وبا سلام ودرود به شهيدان صدر اسلام از آدم تا خاتم وشهيدان انقلاب اسلامي بخصوص شهيدان جنگ تحميلي، وبا سلام ودرود به شما امت حزب ا... وهميشه در صحنه خدا را شكر ميكنم كه مرا هدايت كرده بصراط مستقيم گام بردارم،خدارا شكركه با فداي آن ناقابل جاني كه داشتم توانستم گامي در طريق سرخ شهادت بردارم، تاكنون من مرده بودم واين لحظه هاي آغازجهاد وشهادت است كه احساس ميكنم زنده ام وزندگي آخرين را درپيش روي خويش دارم بايك دنيا مسرت ودلبستگي در سنگر نشسته ام وهرلحظه بهشت زيبا رادر مقابل چشمانم ميبينم نزديك است از خوشحالي پرواز كنم.چرا كه جايي نشسته ام كه سينه آمريكاودست منافقين وصدام را نشانه مي روم شهادت انسان رابه جبهه اعلاي ملكوتي ميرساند. چقدر شهادت درراه خدا زيباست مانند گل محمدي. پروردگارا شهادتم را در راه دين و قرآن كه خاري در چشم دشمن اسلام ميباشد قبول فرما. برادران عزيزم دست شما را از دور مي فشارم ودراين بحرانهاي خطرناك سياسي شما را به خداي واحد وقهار ميسپارم ودرپيوندتان به حبل ا… كه همان امام است تأكيد ميكنم هر چند سخن با شما بسيار دارم ودردها فراوان است ولي بيش ازاين فرصت وتوان نوشتن برايم نيست،تنها چند جمله اي براي برادرانم (وصيت گونه) مينويسم :آنچه تعلق به من دارد در راه خدا بدهيدبه اميد اينكه در اين كار دريغ نشود. برادرم از زبان من در هر جايي وهر مكاني كه هستي بگو كه ابوالحسن وابسته به هيچ حزب وگروهي نبود، ابوالحسن وابسته به حزب ا… بود. خواهران عزيزم در راه خدا وبراي رضاي خدا كوشش كنيد ومردآفرين باشيد ودر تربيت فرزند وتحويل افراد صالح به جامعه كوشا باشيد.مادرم سلام مرا بپذيروحلالم كن.

سيد ابوالحسن رياضي

ب

بسم رب الشهداء

همرزم شهيد سيد ابوالحسن رياضي اقاي عبدالرضا برازجاني:

شهيد رياضي مانند ساير شهدا انساني وارسته پاك و مخلص و دلاور بودند. من با شهيد از زمان ثبت نام در پايگاه خاتم الانبياء با هم آشنا شديم . و با هم دوستان صميمي شديم پس از مدتي كه دوران جنگ شد دوستي ما بحدي شديد و صميمي شد كه هيچ وقت از هم جدا نبوديم هميشه و در همه جا با هم وبديم . ما گروه معبر بوديم و قرار بود موانع را با مواد منفجره منهدم سازيم و گروه قايقرانان بين موانع حركت كنند . لحظات آخر سوار موتور شد و خط مقدم رفت ولي ما خط دوم بوديم عصر بود يك ساعت بعد سيد برگشت. گفتم چرا برگشتي ؟ گفت آمدم لحظه آخر وداع كنم و بروم . گفتم چيزي نيست شما كه در گروه انفجارات هستيد و اين طرف خط هستيدما مي خواهيم برويم آن طرف و اگر هم بخواهد اتفاقي بيفتد براي ما مي افتد. بهر حال خداحافظي كرد و رفت ساعاتي بعد از آن من هم به خط مقدم رفتم . تا مرا ديد به پيش من آمد و گفت بيا برويم با هم دعاي توسل بخوانيم ما رفتيم با بچه هاي گروه غواص دعاي توسل را خوانديم دعاي سوزناكي را خواندند و گريه مي كردنداز سوز دل مصيبتها خوانده مي شد بچه ها داشتند خودشان را سبك مي كردند .از جمله شهيد رياضي بسيار گريه مي كردوقتي دعا تمام شد به من گفت مي خواهم باز دعاي ديگري بخوانم و من هم كنارش نشستم و او هم دعا را خواند تا اينكه دعا تمام شد بعد وارد نهر شديم و آماده عمليات شديم كه شهيد اسدي فرمانده تخريب به پيش سيد ابوالحسن آمد و گفت غواصي بلد هستي و او جواب داد بله گفت لباس غواصي را به تن كن و او هم لباسش را تنش كرد و وارد اروندشد و بعد به شهادت رسيد .

بسم رب الشهداء

خاطره خواهر شهيد سيد ابوالحسن رياضي :

شهيد  ابوالحسن فعاليت خود را از زمان دوران راهنمايي در نواب صفوي و بسيج خاتم الانبياء (ص) با چند نفر از دوستان خودآغاز كرد . او نحوه فعاليت خود را هيچ وقت به خانواده نمي گفت . كه كسي از او خبر داشته باشد. خصوصيتهاي شخصيتي وي بسيار زياد بود. اما هيچ وقت كوچكترين اظهاري نمي كرد. تنها خصوصيتي كه از خود نشان مي دادند از لحاظ رفتار ايشان در خانه بود پند و اندرزهايي كه در خانه به برادر و خواهران خود مخصوصا به پدر ومادرم بود. هميشه تاكيدمي كرد كه بچه هاي خود را درست تربيت كنيم . و به پدرم مي گفت در كارها بين فرزندان فرقي نگذارد. براي رفتن به جبهه فقط با مادرم صحبت مي كرد و او را دلداري مي داد و به او مي گفت كه به فكر من نباش به فكر مادراني باش كه فقط يك فرزند دارند. مادرم عاشق انقلاب  بود. اينكه او را نصحيت مي كرد نه اينكه مخالف رفتن ايشان به جبهه بوداگر جاي تعريف نباشد مادرم خود يك بسيجي بود. شهيد ابوالحسن در سن 18 سالگي با اينكه به مدرسه مي رفتند به جبهه رفتند و در سال 65 در عمليات كربلاي 4 در جزيزه مينو به عنوان بسيجي غواص مفقودالاثر شدند. در اوايل به ما مي گفتند كه اسير شده اما در اسل 76 خبر شهادت ايشان را همراه با يك پلاك آوردند.