مشخصات شهید

X

"(ضروری)" indicates required fields

شهید علی دیودل

885
  • bale
  • eita
  • gap
  • soroush
  • telegram
  • whatsapp
نام علي
نام خانوادگی ديودل
نام پدر محمد
تاریخ تولد 1347/11/23
محل تولد بوشهر - بوشهر
تاریخ شهادت 1366/12/28
محل شهادت سومار
مسئولیت رزمنده
نوع عضویت سرباززميني ارتش
شغل -
تحصیلات دوره دبيرستان
مدفن برازجان
  • زندگینامه
  • مصاحبه
  • خاطرات
  • زندیگنامه شهید

    من المومنين رجال صدقوما عاهدوا والله عليه فمنهم .من قضي نحبه ومنهم من ينظروما بدلوا تبدبلا .

    شهيد علي ديودل سرباز پاك باخته انقلاب اسلامي فرزند محمد متولد 1347  كه در روستاي جم تنگ در خانواده اي مذهبي ديده به جهان گشود. وي در همان كودكي با فقري كه داشتند با سختي ومشكلات زندگي آشنا شد و در سن 6 سالگي تحصيلات خود را آغاز كرد وتوانست در همان روستا دوره ابتدايي خود را با موفقيت به پايان برساند وبه دوره راهنمايي راه يابد واز آنجا ئيكه دوره راهنمايي در روستاي خود نبود با تلاش  وكوشش خودش به روستاي دشتي شبانكاره وكره بند رفت تا بتواند اين دوره را به پايان برساند ولي چون نتوانست اين دوره را به اتمام برساند ودر كنار پدر پير وسالخورده اش به كار وكوشش مشغول شد تا بتواند زندگي ساده خود وخانواده اش را تامين نمايد . از همين سنين نورايمان در اعمال كودكانه ونوجوانيش بخوبي روستا دل مي سوزاند وهمكاري لازم را با تمام افراد روستا داشت .وهركس به او فرماني مي داد يا كاري محول مي كرد بطور احسنت آنرا به اتمام مي رساند وهميشه در چهره او جز صفا وصميميت چيز ديگري نبود وبا همين رفتار نيكو واعمال صالح همه را مجذوب خود كرده بود تا اينكه توانست  به سني برسد كه به فطرت پاك خويش رجوع كند واز عقل خويش كمال استفاده مثبت را نمايد وحقانيت هاي زمان را به چشم خود ببيند وراه جديد ونوين خود راآغاز كند ونسبت وبه تمام پديده هاي اطرافش احساس مسئوليت نمايد اينجا بود كه به تمام مسائل مادي ودنيوي پشت پا زد واجازه به خود داد كه به هر اين موقع حساس با پدر رنجديده وزحمت كشيده خود مسئله بزرگي چون شهادت را مطرح كند كه اي پدر عزيز ومهربان دراين شرايط احساس زماني كه من با تمام وجودم وضعيت تو را درك مي كنم كه تو احتياج زيادي به من داري مي خواهم دين خود را نسبت به اسلام واين انقلاب كه نجات دهنده اسلام وناجي مردم است ادا كنم وبا خون خود اين نهال اسلام را آبياري كنم .وخط سرخ سالار شهيدان حضرت ابا عبدالله الحسين (ع) را ادامه بدهم وزندگي با سعادت و شرافتمندانه را انتخاب كنم تا اينكه با اجازه پدرش  عازم جبهه حق عليه باطل شد واز آنجائيكه دوره آموزشي بسيج را به مدت يك ماه در پادگان آموزشي قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامي دشتستان ديده بود توانست با كمال شجاعت وشهامت همكاري لازم را با رزمندگان اسلام بكند وبا موفقيت كامل برگردد وهر وقت بر مي گشت با دنيايي از اخلاص وتواضع به سوي روستا مي شتافت وبا سخنان دلپذيريش دوستانش را تشويق مي كرد تا در تمام صحنه ها حاضر باشند واجازه به دشمن ندهند كه بخواهد كوچكترين حركتي عليه نهال اسلامي انجام دهند تا اينكه دوره مقدس سربازي فرا رسيد وبا يك عشق وعلاقه خاصي در روز 18/5/66 بسوي اين دوره مقدس حركت كرد و دوران آموزشي خود را در پادگان صفر پنج كرمان به اتمام رسانيد وبعد از پايان اين دوره به منطقه سومار عازم شد وبه مدت چند ماه با متجاوزين بعثي به نبرد پرادخت تا اينكه در عمليات بيت المقدس 4 در تاريخ 28/12/66 بدست بعثي ونوكران شرق وغرب به درجه رفيع شهادت نائل آمد. روحش شادوراه خونين مستدام باد.
    ادامه مطلب
    ادامه مطلب
    مصاحبه با مادر شهيد علي ديودل :

    هرموقع كه مي آمد تا من مشغول طبخ غذا هستم به من كمك مي كرد حتي گاهي اوقات مي گفت برو خودم آشپزي مي كنم حتي اگر مي ديد حياط يا اتاقها نياز به جارو كردن دارد بدون اينكه به او بگوييم شروع به جارو كردن مي كرد شهيد بسيار مهربان و فداكار بود سال 65 كه سيل چند روستا را فرا گرفته بود چند نفر از از دوستانش را جمع كرد و دسته جمعي كمك سيل زدگان شتافتند . و با قايق مردم و اموالشان را نجات مي داد يادم است وقتي مي خواست برود جبهه به علت نگراني كه داشتم سعي نمودم مانع رفتن او شوم به شهيد گفتم چرا ديگر دوستان تو نمي ر وند خطرناك است مي ترسم سعي كن نروي در جوابم گفت مادر جان من براي دفاع از ناموس و كشورم مي روم من بايد با دشمن بجنگم تا پا به خاك كشورم نگذارند . و وطنم را نتوانند از ما بگيرنددفعه آخري كه به جبهه رفت عجيب بود از همه رفته بود خداحافظي كرده بود حتي به  همسايگان گفته  من مي روم به جبهه ديگر بر نمي گردم و مرا حلال كنيد و تا مي توانيد از مادرم مواظبت كنيد.
    ادامه مطلب
    بسم رب الشهداء

    خاطره ای از همرزم  شهيد علي ديو دل :

    در جبهه سومار با عراق درگير شديم علي تيربار چي بود .يك گروهان 300 نفري بوديم آنقدر جنگديم تا اينكه مهمات تمام كرديم دشمن كم كم ما را در محاصره خود قرار داد و ما هم نمي توانستيم از خاكريز بيرون بياييم در همين علي كمي سرش را بلند تا از پشت خاكريز موقعيت را ببيند ولي ناگهان گلوله اي به چشمش خورد و علي نقش برزمين گشت چند ساعتي هم شهيد زنده بود ودر خون خودش مي غلطيتد و چون ما نمي توانسيتم به عقب برگرديم جسد شهيد هم تا دو روز در خاكريز ماند تا اينكه از محاصره دشمن آزاد شديم و شهداء را به پشت خط مقدم منتقل كرديم .
    ادامه مطلب
    ادامه مطلب
    ادامه مطلب
    اطلاعات مزار
    محل مزاربرازجان
    تصویر مزار
    موقعیت مکانی مزار
    در صورتی که تصویر، اطلاعات و یا خاطره ای مرتبط با شهید در اختیار دارید با ما به اشتراک بگذارید

    فایل ها را به اینجا بکشید
    Max. file size: 64 MB, Max. files: 10.
      your comments
      guest
      0 دیدگاه ها و دلنوشته ها
      بازخورد (Feedback) های اینلاین
      مشاهده همه دلنوشته ها
      0
      ما را از دلنوشته های خود محروم نکنید ...x