مشخصات شهید

X

"(ضروری)" indicates required fields

شهید حبیب حاجی زاده

699
  • bale
  • eita
  • gap
  • soroush
  • telegram
  • whatsapp
نام حبيب
نام خانوادگی حاجي زاده
نام پدر عباس
تاریخ تولد 1346/01/09
محل تولد بوشهر - بوشهر
تاریخ شهادت 1362/05/29
محل شهادت زبيدات
مسئولیت رزمنده
نوع عضویت بسيج
شغل دانش آموز
تحصیلات سوم راهنمايي
مدفن زيارت
  • زندگینامه
  • وصیت نامه
  • خاطرات
  • زندیگنامه شهید

    شهيدحبيب حاجي زاده فرزند عباس در سال 1349 در روستاي زيارت ساحلي ديده به جهان گشود . وي از خانواده اي متدين  ،  مومن و مردم دوست بود . شغل پدرايشان دعانويسي بود بطوريكه ازخواهران شهيد شنيده مي شد كه خود او در متن زندگينامه اي كه نوشته بود به اين عنوان اشاره كرده بود كه پدرم دعانويس بود و ما از خط و قلم ايشان زندگي را مي گذرانديم .

    وي در سن 6 سالگي  به  مدرسه رفت تا  كسب علم  و دانش  كند  و دوران ابتدايي را در مدرسه  امام مهدي روستاي زيارت به پايان رساند  .  سپس  براي ادامه تحصيل  ،  مقطع راهنمايي  را  در  مدرسه  راهنمايي  كردوان  سفلي  گذراند .

    در طول دوران تحصيل دانش آموزي متين  و درس خوان بود و با همه مهربان بود وهمچنين درخانه نيز داراي اخلاقي نيكو وپسنديده بودند بطوري كه پدرش چندين سال مريض وخانه نشين بود و قدرت راه رفتن نداشت  ، وي در تمام كارها به او كمك مي نمود و واقعا حق پدري را  به درستي به جاي آورد .

    ايشان ثابت نمودند كه شهادت لايق  و زيبنده وي  بوده  است چرا  كه هميشه با خدا بود وذكرخدا را هيچ وقت  فراموش نمي كرد و از همان  سن 13 سالگي نماز خواندن و روزه گرفتن  را  شروع كرد  .  و اعتقاد خاصي نسبت  به اهل بيت عصمت  و طهارت داشت  و به گفته  بازماندگان  اين شهيد  ،  هميشه اشعار و نوشته هايي كه مربوط به محرم وصفر ويا بطور كلي مربوط به اهل بيت مي شد جمع آوري مي كرد . به قرآن علاقه وافري داشت بطوري كه در كودكي قرآن را نزد پدرش ياد گرفت و با  قرآن مانوس گشت  و  در زمينه هاي  قرآني  و اسلامي مطالعات  زيادي  داشت. به طوري كه در كودكي قرآن را نزد پدرش فرا گرفت و با قرآن مأنوس گشت و در زمينه هاي قرآني و اسلامي مطالعات زيادي داشت .

    زماني كه مادر ايشان در قيد حيات بودند  ،  تعريف  مي كردند  كه  او مي گفت : حبيب علاقه زيادي  به جبهه نشان مي داد اما من مخالف  اين  قضيه بودم و او چندين  بار اين  مساله  را  تكرار كرده  بود ولي هر بار از طرف من با مخالفت روبرو مي شد و اين عشق وعلاقه ايشان  به شهادت بود كه اصرار هاي  وي مرا قانع كرد وهرباركه مانع مي شدم از اوچنين جوابي مي شنيدم كه مگرمن ازجوانهاي مردم بهترم ويا خون من رنگين تر ازخون آنهاست تا اينكه بلاخره او با چندتن ازدوستانش ، داوطلبانه از طرف بسيج عازم جبهه حق عليه  باطل  شد تا  اينكه  در تاريخ  29/5/62  در جبهه  زبيدات  به  درجه  رفيع  شهادت  نائل آمدند .

    پدر شهيد عباس نام دارد  .  وي قبل  از تولد  شهيد به مدت يكسال در كشور عراق  و در  كربلاي  معلي  سكونت داشت و بعد  از  مدتي  به  ايران  اسلامي بازگشت  . وي  دعانويسي  ماهر بود  كه  اهل  خانه  از  اين  راه  امرار  معاش     مي كردند  .  اهالي  روستاي  زيارت ساحلي  از دعاي اين مرد شريف بهره مند بودند . ايشان سالهاي سال موذن يكي از مساجد روستاي خود  بود . مادر شهيد زينب نام دارد كه  از زنان با ايمان و متدين مي باشد .

    شهيد حبيب حاجي زاده داراي اخلاقي  وارسته بود و در انجام فرائض ديني و واجبات كوتاهي نمي كردند ونسبت به آنها بسيار ارزش قائل بودند . در طول زندگي ، خداوند را فراموش نمي كردند و هميشه دركارهايش نام خداوند را زمزمه مي كردند .

    وي در سنين پايين  واجبات  خود مثل  نماز و روزه گرفتن  را  شروع كردند و نسبت به اهل بيت عصمت وطهارت بخصوص سرور  و سالار شهيدان ارادتي خالصانه داشتند  . وي قرآن را با علاقه تلاوت مي كردند . و به پدر بيمار خود بسيار كمك كرد  وحق فرزند  بر پدر را  به خوبي  بجاي  آورد  موقعي كه پدرش خانه نشين بودند وقدرت و توانايي راه رفتن را نداشتند  او تمام كارهاي پدر از قبيل جابجا كردن وي و در انجام فرائض ديني او را ياري مي نمودند .

    ايشان با وجود اينكه علاقه وافري به جبهه نشان مي دادند ازسوي مادر خود با مخالفت روبرو مي شد وجوان رعناي مادر درجواب مي گفت مگر خون من از خون ديگر جوانان رنگين تر است يا  از آنها بهتر هستم .

    او موقع رفتن به جبهه خيلي خوشحال بود  و به صورت  داوطلبانه  از سوي  بسيج  به  جبهه حق عليه  باطل  اعزام  شدند  تا با نثار جان و خون خود انقلاب و اسلام را زنده نگه دارد .

    ايشان براي اينكه در راه خدا به فيض شهادت نائل  آيد بارها دست  به دعا برداشته بود و از خداوند بزرگ درخواست شهادت نموده بود و خداوند نيز دعاي  وي  را  استجابت نمود  و او را در صفوف  شهيدان  قرار داد  .  پاكي  و اخلاص اين جوان بود كه خداوند ايشان را  مورد رحمت خود قرار داد  و  وي  را مقامي عطا فرمود كه هر كسي آرزوي چنين مقامي را دارد  .  اميدواريم كه ما  از ادامه دهندگان راه آنها باشيم .
    ادامه مطلب
    كسي كه در بلوغ با خواهشهاي نفساني خويش مجاهده نكرده باشد ، در  بزرگي به مقام و فضل و شايستگي نائل نمي شود .

    حضرت امام علي (ع)

    درود بر تمامي مستضعفين روي زمين  كه  رهبرشان خميني  بت شكن است  و سلام  بر تمامي پيروان خط امام  ، سلام بر تمام خواهران و برادراني كه برادران خود را در راه تداوم بخشيدن انقلاب از دست داده اند  . ما وظيفه داريم كه ازكشور وانقلابمان دفاع نمائيم پس بنابراين وظيفه دارم روانه ميدان نبرد شوم  و به كربلاي ايران مي روم  بلكه بتوانم انجام وظيفه كرده باشم و اگر نتوانستم و دشمن مرا از پاي در آورد با دادن جان خود بفهمانم كه ما مرگ سرخ  را بهتر از زندگي ننگين مي دانيم وما هرگز از پاي نمي نشينيم  وتسليم  زور نمي گرديم .

    اي مادروخواهروبرادرانم من ازشما شرمنده ام زيرا نتوانسته ام آن حقي را كه به گردن من داشتيد ادا كنم ، اما من از بين شما مي روم  ولي بدانيد من از بين نرفته بلكه وارد زندگي جاودانه گشته ام شما هيچ ناراحت  نباشيد  .  افتخار كنيد  كه  چنين فرزندي  از شما در ميدان  نبرد  براي دفاع  از حق  و  براي  الله مجاهدت مي كند .

    مادر ، من از شما نبودم بلكه  امانتي بودم  نزد شما و حال  آمده  امانت خود  را  پس گرفته . يك پيامي هم براي امت اسلامي ايران دارم  وآن اينكه اي برادران حزب الله ، امام را هرگز تنها نگذاريد و برادران در سنگر را ياري كنيد و اي خواهران حزب الله شما هم در پشت جبهه حجاب اسلامي را  رعايت كنيد .

    يك پيام براي خانواده وتشييع كنندگان جنازه ام :اگرسعادت بود وشهيد شدم مرا در زادگاهم  يعني  زيارت ساحلي  به خاك  بسپاريد  ،  بر مزارم  گريه  نكنيد  ، اشك نريزيد زيرا كه من خوش كام و خوش بختم  چرا كه رسالتم را به پايان رسانيدم . اشكها را گلوله كنيم و بر سردشمن فرود آوريم واحدالحسنين را آرمان خود مي دانيم .

    والسلام

    حبيب حاجي زاده
    ادامه مطلب
    ادامه مطلب
    ما  از دوران  كودكي با همديگر  بوده ايم تا  اينكه جنگ شروع  شد .يك روزصبح درسايه ديوارهمسايه با شهيد نشسته بوديم كه پيشنهاد جبهه داد و من هم  قبول كردم  و براي آموزش  به شيراز رفتيم  و وقتي  دوران آموزش را تمام كرديم و برگشتيم و پس از چند روزي  استراحت در خانه براي  اعزام  به خورموج رفتيم . ما در صف اعزام ايستاده بوديم كه برادري  به اسم دولاح كه مسئول اعزام بودند شهيد را از صف بيرون كشيدند  و بعد كه علت را جويا شدم گفتند  كه سن ايشان كامل  نيست  من وشهيد با هم مشورت نموديم  ، خود شهيد گفت من مي آيم و پشت سر تو روي انگشتانم مي ايستم تا  قدم  بلند نشان دهد و تو هم مقداري  خم  بشو . ما همين كار  را  كرديم  وكسي نفهميد تا اينكه اسم ايشان در ليست اعزام شوندگان نوشته شد  و همراه  ما  به جبهه  حق  عليه  باطل رهسپار شد و اين  از علاقه بسيار زياد وي  به  شهادت  و جهاد  در  راه خداوند داشت و هميشه  آرزوي  اين را  داشت كه روزي بتواند با شهدا محشور  شود و به اين آرزو نيز دست يافت .

     

    همرزم شهيد

     

     

    خوشا  شهيد  و فره  الهي اش

    به دلكشي   ،  نواي  دلگشاي  او

    به تازگي  ، نسيم دلنوازي  وي

    به  خرمي   ،  نواي  جانفزاي   او

    از آسمان به آسمان ، شكوه وي

    زبي كران به بي كران  ،  فضاي او

    شهادتست عالمي عجب كه ره

    نمي برد   خرد   به   منتهاي   او

    بسان بركه خورشيدگرچه خاموشند

    گمان مدار كه  از يادها  فراموشند

    كجا غروب كند آفتاب باورشان

    كه برفراز سحر با سپيده همدوشند

    با ستاره كه گمنام واز نظر دورند

    ولي چراغ  سپهرند و چشمه  نورند

     

     

     
    ادامه مطلب
    ادامه مطلب
    ادامه مطلب
    اطلاعات مزار
    محل مزارزيارت
    تصویر مزار
    موقعیت مکانی مزار
    در صورتی که تصویر، اطلاعات و یا خاطره ای مرتبط با شهید در اختیار دارید با ما به اشتراک بگذارید

    فایل ها را به اینجا بکشید
    Max. file size: 64 MB, Max. files: 10.
      your comments
      guest
      0 دیدگاه ها و دلنوشته ها
      بازخورد (Feedback) های اینلاین
      مشاهده همه دلنوشته ها
      0
      ما را از دلنوشته های خود محروم نکنید ...x