مرخصی گرفته ام
تاریخ انتشار : دسامبر 24, 2020
چانه اش كه گرم می شد دیگر ول كن نبود. دوستم بود، دستش را گرفتم گفتم:«بیا برویم این قدر چاخان نكن، مگر تو قول نداده بودی كه دیگر غیبت نكنی؟» گفت:«چرا، اما این بار به خدا مرخصی گرفته ام». گفتم:«بی خود، آماده باش زده اند، همۀ مرخصی ها لغو شده است!».
چانه اش كه گرم می شد دیگر ول كن نبود. دوستم بود، دستش را گرفتم گفتم:«بیا برویم این قدر چاخان نكن، مگر تو قول نداده بودی كه دیگر غیبت نكنی؟» گفت:«چرا، اما این بار به خدا مرخصی گرفته ام». گفتم:«بی خود، آماده باش زده اند، همۀ مرخصی ها لغو شده است!».