ای كاش من هم پاسدار بودم

تاریخ انتشار : دسامبر 24, 2020
ای كاش من هم پاسدار بودم
یاالله یاالله گویان در اتاق ستاد امور مهاجران را باز كرد و گفت:«برادرا سلام علیكم، پتو می خواستم» بچه ها كه روی پتو نشسته بودند (و در واقع چیزی دیگری هم نداشتند كه اتاق را با آن فرش كنند) بدون معطلی گفتند:«نداریم اخوی» او در حالی كه در دلش با خود می گفت:«ای كاش من […]
یاالله یاالله گویان در اتاق ستاد امور مهاجران را باز كرد و گفت:«برادرا سلام علیكم، پتو می خواستم» بچه ها كه روی پتو نشسته بودند (و در واقع چیزی دیگری هم نداشتند كه اتاق را با آن فرش كنند) بدون معطلی گفتند:«نداریم اخوی» او در حالی كه در دلش با خود می گفت:«ای كاش من هم پاسدار بودم» رفت بیرون(تصورش این بود كه فقط به پاسدارها پتو می دهند و به دیگران نمی دهند) و در اتاق را پشت سر خود بست. همین طور كه به طرف در خروج می رفت دید با خط درشت روی دیوار مقابل نوشته:«ای كاش من هم پاسدار بودم». امام خمینی. تا چشمش به این عبارت افتاد با همان صفا و صمیمیت روستایی در حالی كه انگشت دستش را به دندان گرفته بود، بلند بلند گفت:«اِاِاِاِ امام، به شما هم پتو ندادند؟»