وقتی خمپاره آمد ما نیستیم

تاریخ انتشار : دسامبر 24, 2020
وقتی خمپاره آمد ما نیستیم
آمده بودیم خط را تحویل بگیریم و در آن موضع مستقر بشویم. داشتیم با برادرانی كه تا آن روز آن جا بودند و قرار بود عقب بروند، راجع به اوضاع و احوال خودمان و دشمن صحبت می كردیم. یكی از بچه توضیح می داد كه آتش بازی كی شروع می شود و كی تمام و […]
آمده بودیم خط را تحویل بگیریم و در آن موضع مستقر بشویم. داشتیم با برادرانی كه تا آن روز آن جا بودند و قرار بود عقب بروند، راجع به اوضاع و احوال خودمان و دشمن صحبت می كردیم. یكی از بچه توضیح می داد كه آتش بازی كی شروع می شود و كی تمام و این كه فاصلۀ ما با برادران! مزدور چقدر است و از نظر آذوقه و مهمات و ارتباط تداركاتی قوی هستیم یا ضعیف. حرف به این جا رسید كه:«تا وقتی ما هستیم نیروهای بعثی جرأت ندارند جنب بخورند، خوب می دانند كه اگر ما عصبانی بشویم و مجبور باشیم از خجالتشان در بیاییم هیچ كس جلو دارمان نیست»؛ در هیمن اثنا یك خمپارۀ ٦٠ بی سر و صدا آمد و كنار سنگر، «تپ» ولو شد. فانوس افتاد و نفتش ریخت روی پتو و گرد و غباری برخاست و خلاصه دكور سنگ و جلسه عوض شد. بعد من برای این كه مزاحی كرده باشم با پوزخندی رو به گوینده كردم و گفتم:«داشتی می گفتی اخوی حرفت یادت نره» و او كه زیرك و حاضر جواب بود، همان طور كه سر و صورتش را تمیز می كرد گفت:«آره داشتم می گفتم كه تا ما هستیم خمپاره نیست، وقتی خمپاره آمد ما نیستیم»!