ورژ باغومیان

تاریخ انتشار : دسامبر 24, 2020
ورژ باغومیان
شهید «ورژ باغومیان» در اردیبهشت ١٣٤٤ در «جلفای نو» (اصفهان) به دنیا آمد.دوران تحصیلات ابتدایی را در مدرسه ارامنه به پایان رساند. پس از آن، همزمان با تحصیل در دوره شبانه، به كار در زمینه برق قشار قوی پرداخت. در عین حال علاقه مفرط وی به ورزش فوتبال، موجب ترك تحصیل وی گردید. بدین ترتیب […]
شهید «ورژ باغومیان» در اردیبهشت ١٣٤٤ در «جلفای نو» (اصفهان) به دنیا آمد.دوران تحصیلات ابتدایی را در مدرسه ارامنه به پایان رساند. پس از آن، همزمان با تحصیل در دوره شبانه، به كار در زمینه برق قشار قوی پرداخت. در عین حال علاقه مفرط وی به ورزش فوتبال، موجب ترك تحصیل وی گردید.
بدین ترتیب «ورژ» از پانزده سالگی تا اعزام به خدمت به كار و ورزش مشغول شد. بعد از طی دوره آموزشی به كرمان منتقل و در بخش خدمات (موتور خانه) به خدمت خود ادامه داد. در اواخر سال ١٣٦٤ وی به جبهه «پیرانشهر» اعزام گشته و در بخش تداركات، مشغول به ادامه خدمت مقدس سربازی گردید. وی، مهمات و غذا به خط مقدم حمل مینمود. روزی خبر رسید كه حدود ٢٧ سرباز به محاصره گروهك ضد انقلاب«كومله» در آمده اند. محاصره شدگان با بیسیم تقاضای كمك كرده بودند. در این بین، گروهی دیگر از نیروها برای یاری رساندن به همرزمان، آماده اعزام به منطقه گشتند. زمانی كه «ورژ» شنید كه او را با خود نخواهند برد به دنبال آن ها دویده، خواهش مینماید كه وی را نیز با خود به منطقه محاصره شده ببرند! در «كربلا»ی آن روز، بنا به روایت برادر شهید، غیر از دو سرباز از هموطنان مشهدی و اصفهانی كه زخم برداشتند، بقیه جوانان رشید این مرز وبوم، همراه با «ورژ»، شربت شهادت نوشیده و به ملكوت اعلی پیوستند.
پیكر شهید «ورژ باغومیان» پس از انتقال به زادگاهش و اجرای مراسم مخصوص مذهبی در كلیسای حضرت «مریم» مقدس با حضور صدها تن از خویشاوندان، دوستان و همشهریانش در تاریخ ٢٠ خرداد ١٣٦٥ در قبرستان ارامنه به خاك سپرده شد.
بر سنگ قبر شهید «ورژ باغومیان» این كلمات نقش بسته اند:
برای همرزم زخميَت، سپر گشتی و
بی درنگ، به نجاتش شتافتی.
قلبت سوخته و شمع زندگيَت، خاموش شد،
و مَردُمَت را، تشنه ایمان مُحكَمَت گذاردی ...
منبع: گل مریم ، نوشته ی دکتر آرمان بوداغیانس، نشر تسنیم حیات، با همکاری نشر صریر- ١٣٨٥

خاطرات
شهید به روایت برادر ش:
شهید «ورژ باغومیان» فرزند سوم خانواده بود. در كودكی و نوجوانی بازی فوتبال را بسیار دوست میداشت. دوستان بسیار زیادی داشت. مادرمان شعری را به «ورژ» یاد داده بود كه هرگاه در خانه آشنا یا خویشاوندی دور هم جمع میشدیم، او آن را میسرود. او آن قدر این شعر را سروده بود كه من هم آن را یاد گرفته و برای شما میخوانم:
تفنگم را روی شانه هایم انداخته و
شمشیر «تور كایتزاك»را به كمر بسته ام،
روز و شب از دوستانم دفاع میكنم.
اگر دشمن به ما نزدیك شده و توهین نماید،
شمشیرم شاهد، كه قسّم میخورم،
و سرانجام، اوست كه پشیمان خواهد شد.
من فكر میكنم قولی را كه برادرم داده بود، در زندگی به آن عمل كرد و آن به حقیقت پیوست. او دوست داشت كه خدمت سربازی را زود تمام كرده تا به زندگی معمولی خود بازگشته و مشغول به كار گردد. ٤٠ روز به پایان دوران خدمتش باقی مانده بود كه به شهادت رسید. پدرم آماده شده بود كه مغازه ای را خریداری نماید، چون فكر میكرد كه «ورژ» بزودی به خانه باز خواهد گشت. «ورژ» ورزشكار قابلی بود. اشعار «صایاد نُوا»(٥) را دوست داشت. وقتی دور هم جمع میشدیم، برای ما از او شعر میسرود. او نسبت به والدینش بسیار با احترام رفتار میكرد. حتی نسبت به اشخاصی كه از خودش بزرگ تر بودند. او دوست خیلی خوبی بود.
ما «ورژ» را ازدست دادیم، اما او در قلبمان زندگی میكند. ما زنده هستیم، چون جوانانی مانند «ورژ» بوده اند{و برای دفاع از كشور، جنگیده اند}و{اینك} برای ادامه زندگی، ما میتوانیم گام های استوارتری برداریم. همانطور كه ما، ارامنه قتل عام شده در ٢٤ آوریل ١٩١٥ را به خاطر داریم و برای آمرزش روح آنها به درگاه خداوند دعا میكنیم، برای جوانانی چون «ورژ» نیز، دست به دعا برداشته و نخواهیم گذاشت تا خاطره آنها فراموش شود. ما بایستی از همه شهدا یاد كنیم.
روزهایی كه «ورژ» به مرخصی میآمد، به خصوص اگر مراسم مذهبی داشتیم، به ما ملحق میشد. او پسری خوش برخورد بود. درآن ایام برای عرض تبریك، ابتدا به بزرگتر های خانواده سرمی كشید و همه را از خود راضی نگاه میداشت. وقتی هم كه دور هم جمع میشدیم، به خواندن شعر پرداخته و همه را شاد میكرد.
معمولاً برای همه نامه مینوشت. هرنامه ای را هم كه تمام میكرد، در پایان حتماً شعر مینوشت. از اشعار مختلف نوشته و نقاشی میكرد. او احساسات خود را با شعر و نقاشی نشان میداد. هر چند تحصیلات عالیه نداشت، اما میتوانست در كارش، فردی موفق باشد. خدا او را دوست داشت و او را پیش خود برد. ما هم سعی كرده ایم تا این سوگ را تحمل كنیم، هر چند این زخم در قلب ما وجود دارد.
منبع: گل مریم ، نوشته ی دکتر آرمان بوداغیانس، نشر تسنیم حیات، با همکاری نشر صریر- ١٣٨٥