هراند آوانسیان سنگبارانی (هوانسیان)

تاریخ انتشار : دسامبر 24, 2020
هراند آوانسیان سنگبارانی (هوانسیان)
شهید «هراند آوانسیان» فرزند «گریگور» و «لوسیك»، در بهمن ماه سال ١٣٤٣ در تهران پا به عرصه وجود گذارد. تحصیلات ابتدایی و راهنمایی را در مدرسه ارامنه «تونیان» به پایان رسانده و سپس در دبیرستان «سوقومونیان» به تحصیلاتش ادامه داد. به علت شرایط سخت مالی، از كلاس سوم دبیرستان ترك تحصیل نمود تا بتواند با […]
شهید «هراند آوانسیان» فرزند «گریگور» و «لوسیك»، در بهمن ماه سال ١٣٤٣ در تهران پا به عرصه وجود گذارد. تحصیلات ابتدایی و راهنمایی را در مدرسه ارامنه «تونیان» به پایان رسانده و سپس در دبیرستان «سوقومونیان» به تحصیلاتش ادامه داد.
به علت شرایط سخت مالی، از كلاس سوم دبیرستان ترك تحصیل نمود تا بتواند با درآمد حاصل از كار، كمك خرج خانواده اش باشد، لیكن با تلاش بی وقفه، سرانجام موفق به اخذ دیپلم تجربی گردید. در سال ١٣٦٥ به خدمت سربازی اعزام گشته و بعد از اتمام دوره آموزشی به رزمندگان لشگر ٧٧ خراسان در جبهه پیوست. پیش از شهادت، دو بار زخمی شده، اما این موضوع را از خانواده اش كتمان نموده بود. سرانجام پس از ماه ها نبرد دلاورانه با نیروهای دشمن بعثی در مناطق غرب و جنوب غرب، در جبهه «عین خوش» به شهادت رسید. پیكر پاك شهید «هراند آوانسیان» بعد از انتقال به تهران و انجام تشریفات مذهبی در قطعه شهدای ارمنی جنگ تحمیلی عراق بر علیه جمهوری اسلامی ایران به خاك سپرده شد. انبوهی از جمعیت در مراسم آخرین وداع با پیكر مطهر شهید حضور داشتند.

خاطرات
شهید به روایت برادر ش:
هراند پسر با استعدادی بود. علاقه بسیاری به ورزش ژیمناستیك داشته و سال ها در این رشته تجربه داشت. او عضو تیم «تهران» و مربی تیم ژیمناستیك باشگاه «آرارات» بود. وی فردی اجتماعی بوده و شاگردان زیادی داشت. همه او را دوست داشتند. او بسیار پرتحرك و زرنگ بود. بالاخره تصمیم گرفت به سربازی رفته و بعد از اتمام آن نیز، زندگی جدیدی را برای خود شروع كند. در جبهه به كار فنی مشغول بود. همراه دامادمان برای بازدید به كارخانه رفته بودیم. هنگام بازگشت متوجه شدیم كه كوچه ما بسیار شلوغ است. كمی كه نزدیكتر رفتیم متوجه شدیم جمعیت زیادی جلوی در ما ایستاده اند. خبر شهادت برادرم را به همسایه مان داده بودند. بلافاصله مادر، پدر و خواهرم به پزشكی قانونی رفته و پیكر پاك برادرم را تحویل گرفتند. با شهادت برادرم، مادرم بیمار شد. پدرم نیز اینك «آلزایمر» دارد. از دست دادن برادر جداً دردناك است و با گذشت زمان نیز نمیتوان فراموش كرد. این دردی است كه همیشه در وجود ما باقی است. و تأثیرش، ناراحتی مادرم است كه همیشه جلو چشمم میباشد. یكی دو ماهی از خدمت سربازی اش گذشته بود كه به مرخصی آمد. او دوستش را نیز به همراه خود آورده بود. او چیز زیادی از جبهه برایمان تعریف نمیكرد. بیشتر به این خاطر بود كه ما نگران حال او نباشیم. «هراند» همیشه در برابر دوستانش از منافع خود گذشت نموده و هیچ وقت نمیخواست كسی را از خود برنجاند. جلب رضایت دوستان، برای «هراند» اهمیت زیادی داشت ».
منبع: گل مریم ، نوشته ی دکتر آرمان بوداغیانس، نشر تسنیم حیات، با همکاری نشر صریر- ١٣٨٥