مرغ می بینمت

تاریخ انتشار : دسامبر 24, 2020
مرغ می بینمت
یكی او می گفت یكی این. من هم همین طور كه سرم پایین بود و داشتم غذایم را می خوردم، آن ها را می پاییدم. اتفاقاً شام مرغ داشتیم؛ از همان مرغ هایی كه عملیات را لو می دهد! یعنی مرغ آخر و پذیرایی قبل از عملیات. او از آن سر سفره بلند می گفت:«فلانی(اسم […]
یكی او می گفت یكی این. من هم همین طور كه سرم پایین بود و داشتم غذایم را می خوردم، آن ها را می پاییدم. اتفاقاً شام مرغ داشتیم؛ از همان مرغ هایی كه عملیات را لو می دهد! یعنی مرغ آخر و پذیرایی قبل از عملیات. او از آن سر سفره بلند می گفت:«فلانی(اسم شخص) مرغ می بینمت» ـ كنایه از این كه به زودی شهید می شوی و چلو مرغ مراسم عزایت را می خوریم ـ و این جواب می داد كه :«این خبرا هم نیست، اشتباه به عرضتون رسوندن». او می گفت:«می خورمت بی خود چونه نزن». این می گفت:«من مرغ نپزم، از زودپز هم كاری ساخته نیست». او می گفت:«جوجه را سیخ می كشن و كباب می كنند، زود پز نمی خواد». این می گفت:«پس جوجه كباب می خوری نه مرغ». او می گفت:«هر چه از دوست رسد نیكوست ما بندۀ ناشكر نیستیم» و این می گفت:«بارك الله بارك الله، حالا شد یك چیزی».