فاتحه مع الصلوات

تاریخ انتشار : دسامبر 24, 2020
فاتحه مع الصلوات
بله، درست حدس زده بودند، از بخت بد یا خوب حالا دقیقاً وسط میدان مین قرار داشتند؛ فكر این جایش را دیگر نكرده بودند. قدم از قدم اگر بر می داشتند تكه بزرگه شان گوششان بود. نه راه پس داشتند نه راه پیش. همه به هم نگاه می كردند و منتظر واكنش یكدیگر بودند. هر […]
بله، درست حدس زده بودند، از بخت بد یا خوب حالا دقیقاً وسط میدان مین قرار داشتند؛ فكر این جایش را دیگر نكرده بودند. قدم از قدم اگر بر می داشتند تكه بزرگه شان گوششان بود. نه راه پس داشتند نه راه پیش. همه به هم نگاه می كردند و منتظر واكنش یكدیگر بودند. هر كس مشغول گفتن و تلقین ذكری به خودش بود. مرتب نام ائمه خصوصاً آقا امام زمان(عج) را بر زبان می آوردند. بیابان در بیابان هیچ فریاد رسی نبود. در هیمن اثنا، یكی از بچه ها آهسته به برادری كه نزدیكش بود چیزی گفت كه خنده اش گرفت اما سعی می كرد خودش را كنترل كند. بقیه با كنجكاوی به آن ها نگاه می كردند و با ناباوری به خودشان می گفتند: یعنی چه گفت؟ دومی به سومی كه صدایش را به سختی می شنید و همین طور همه به هم:«برای سلامتی خودمون فاتحه مع الصلوات». بچه ها نمی دانستند در آن شرایط بخندند یا گریه كنند. گریه و خنده به هم آمیخته بود. پیدا بود با زبان بی زبانی می خواهند بگویند:«آخه بابا ترسی، لرزی، مرگی، دلهره ای. انگار نه انگار كه تو تله افتادیم و تكان بخوریم پودر می شیم می ریم هوا. خیال می كنه تو صیفی و زمین و سیب زمینی هستیم یا این جا گوجه بادمجون برامون كاشتن!»