خشاب پر نمی كنیم

تاریخ انتشار : دسامبر 24, 2020
خشاب پر نمی كنیم
نه بزرگتر سرش می شد نه كوچكتر. نه غریب می شناخت نه خودی. هر جا و هر وقت كه دلش می خواست و چیزی به ذهنش می آمد دهانش را باز می كرد و هر چی مایل بود می گفت آن هم حرف هایی كه اگر نمی گفت مطمئناً به جایی بر نمی خورد. از […]
نه بزرگتر سرش می شد نه كوچكتر. نه غریب می شناخت نه خودی. هر جا و هر وقت كه دلش می خواست و چیزی به ذهنش می آمد دهانش را باز می كرد و هر چی مایل بود می گفت آن هم حرف هایی كه اگر نمی گفت مطمئناً به جایی بر نمی خورد. از اشاره و كنایه هم كاری بر نمی آمد. حالا واقعاً متوجه نمی شد یا صرف نمی كرد كه متوجه بشود! با یكی از بچه ها تازه چانه مان گرم شده بود كه آمد وسط حرف مان كه:« اتفاقاً منم گاهی وقت ها...». حرفش را قطع كردم و گفتم :«خشاب كه پر نمی كنیم» و دوستم اضافه كرد:« خاكریز كه نمی زنیم. ناسلامتی مثل این كه داشتیم حرف می زدیم. آخه بابا سرفه ای، یا الله ای ، اعلام كدی، اینم شد رَسمِش؟»