بی خود وقت خدا را نگیر

تاریخ انتشار : دسامبر 24, 2020
بی خود وقت خدا را نگیر
وقت و بی وقت مشغول نماز و دعا و راز و نیاز بود. شلوار زانو انداخته و پیشانی پینه بسته اش هر شك و شبهه ای را بر طرف می كرد. وقتی بچه ها كارش داشتند و نبود، خوب می دانستند كه الان كجاست و دارد چه می كند؛ این بود كه صاف می رفتند […]
وقت و بی وقت مشغول نماز و دعا و راز و نیاز بود. شلوار زانو انداخته و پیشانی پینه بسته اش هر شك و شبهه ای را بر طرف می كرد. وقتی بچه ها كارش داشتند و نبود، خوب می دانستند كه الان كجاست و دارد چه می كند؛ این بود كه صاف می رفتند سر و وقتش. بعد از نماز جماعت و كلی عزاداری و سینه زنی كه بچه ها دسته دسته به سنگرهای خودشان می رفتند، او طبق معمول همچنان غرق در نماز و دعا و ذكر بود. بچه ها كه این وضع را می دیدند، دلشان طاقت نمی آورد و هر كس چیزی می گفت؛ یكی می گفت:«بلند شو برو بی خود وقت خدارو نگیر بگذار به كارش برسه، اگه تو كاری نداری او كه داره!».