بلند شدم برای نماز شب

تاریخ انتشار : دسامبر 24, 2020
بلند شدم برای نماز شب
پای منبع آب تصادفی همدیگر را دیدیم. البته سعی كردم خودم را نشانش ندهم كه مبادا احیاناً خجالت بكشد ولی برایم خیلی جالب بود كه او هم نماز شب می خواند. اما، وقتی برگشتم به چادر، با كمال تعجب دیدم ظاهراً وضو گرفته و رفته تخت خوابیده. فكر كردم یعنی چه؟ آدم بلند بشود برای […]
پای منبع آب تصادفی همدیگر را دیدیم. البته سعی كردم خودم را نشانش ندهم كه مبادا احیاناً خجالت بكشد ولی برایم خیلی جالب بود كه او هم نماز شب می خواند. اما، وقتی برگشتم به چادر، با كمال تعجب دیدم ظاهراً وضو گرفته و رفته تخت خوابیده. فكر كردم یعنی چه؟ آدم بلند بشود برای نماز شب، بعد وضو بگیرد و نماز نخوانده برود بخوابد. گذشت تا بعدها كه رویمان به هم كمی بازتر شد. پرسیدم آن شب قضیه چی بود؟ گفت:«وضو و منبع آب را می گویی؟» گفتم:«آره». با همان لحن داش مشتی اش گفت:«والله چند وقتی است حسابی حال ما را می گیره ؛ هر چی دوست و رفیق داریم بُر می زنه می بره ما هم كه هر چی دست به دامنش می شیم كه اقلاً حالا كه ما را نمی بری، این نامردا رو به خواب ما بیار، گوش نمی كنه كه نمی كنه. من هم گفتم بگذار ببینم حال گیری خوبه؟ این بود كه یك شب بلند شدم به قصد نماز شب خواندن؛ وضو گرفتم و صاف رفتم زیر پتو خوابیدم». بچه ها خندیدند و گفتند:«حالا دیگر كارت به جایی رسیده كه برای خدا خط و نشان می كشی آره؟ گفت:«آخه آدمو كفری می كنه. هر چی می گیم چاكرتیم، نوكرتیم، غلومتیم، انگار نه انگار».