برادر، خداحافظ

تاریخ انتشار : دسامبر 24, 2020
برادر، خداحافظ
انگار در وضعیتی كه آدم سخت گرفتار بود و حال و روز خودش را نمی فهمید و دل و دماغ هیچ كاری ـ خصوصاً خوش و بش كردن ـ را نداشت، بیشتر به پرو پایش می پیچیدند. بیچاره پیك با آن سر و روی آشفته. كلی راه را آمده بود تا پیغامی را برساند و […]
انگار در وضعیتی كه آدم سخت گرفتار بود و حال و روز خودش را نمی فهمید و دل و دماغ هیچ كاری ـ خصوصاً خوش و بش كردن ـ را نداشت، بیشتر به پرو پایش می پیچیدند. بیچاره پیك با آن سر و روی آشفته. كلی راه را آمده بود تا پیغامی را برساند و تند و تیز هم برود كه هنوز چند قدمی را از سنگر اجتماعی دور نشده بود كه یك نفر داد می زد:«برادر...!» و او بر می گشت و منتظر خبر این مبتدا می شد و طرف آن قدر دست دست می كرد تا طفل معصوم تمام راهی را كه رفته برگرد؛ آن وقت خوب كه نزدیك می شد، دستش را به سوی او دراز می كرد و می گفت:«خداحافظ، التماس دعا!»