اگر مرغ دلت پرید

تاریخ انتشار : دسامبر 24, 2020
اگر مرغ دلت پرید
نا سلامتی می خواست به ما التماس دعا بگوید! نمی دانم، شاید هم می دید بیش از این بار ما نیست و تیپمان به این حرف ها نمی آید كه آن مطالب را نثارمان می كرد. آخر مراسم بود و موقع استغاثه و التماس دعا. هر كس از بغل دستی اش می خواست كه برای […]
نا سلامتی می خواست به ما التماس دعا بگوید! نمی دانم، شاید هم می دید بیش از این بار ما نیست و تیپمان به این حرف ها نمی آید كه آن مطالب را نثارمان می كرد. آخر مراسم بود و موقع استغاثه و التماس دعا. هر كس از بغل دستی اش می خواست كه برای او هم از خدا طلب عفو و بخشش كند؛ با عبارتی نظیر:«اگر رفتی تو حال، اگر سیمت وصل شد، اگر قبول شدی، خودت را گم نكنی! فقیر فقرا را فراموش نكنی!» و از این حرف ها. او هم نگاهی این طرف و آن طرف می كرد و آهسته در گوش من می گفت:«تو را خدا اگر مرغ دلت پرید... از من می شنوی بالش را قیچی كن و یك لنگه كفش هم ببند به پایش تا از این جا تكان نخورد...» و ما را حسابی از خودمان ناامید كرد.