الغیبه شصت تا شنا

تاریخ انتشار : دسامبر 24, 2020
الغیبه شصت تا شنا
بعد از كلی راه رفتن و دویدن و حركات بدنی و بنشین و پاشو و بایست و خلاصه عرق بچه را در آوردن، تازه سر و كلۀ بعضی از برادران عزیز پیدا می شد؛ معلوم بود كه :«دیر آمده اند و زود می خواهند بروند». در سایه ایستاده بودند و آفتاب را می پاییدند و […]
بعد از كلی راه رفتن و دویدن و حركات بدنی و بنشین و پاشو و بایست و خلاصه عرق بچه را در آوردن، تازه سر و كلۀ بعضی از برادران عزیز پیدا می شد؛ معلوم بود كه :«دیر آمده اند و زود می خواهند بروند». در سایه ایستاده بودند و آفتاب را می پاییدند و حالا لابد آمده بودند به ثوابش برسند! مربی ورزش تا چشمش به قد و بالای این نازنینان می افتاد رو به آن ها می كرد و می گفت:«بچه ها الغیبه؟» و دوستان كه دیگر خودشان استاد شده بودند با دست می افتادند روی زمین و با ناراحتی و زهرخند می گفتند:« شصت تا شنا» و حالا بقیه مرخص شده بودند و مربی می ماند و غایبان و شمارش شنای روی زمین!».