آیت الله محمد صدوقی

تاریخ انتشار : دسامبر 24, 2020
آیت الله محمد صدوقی
امام خمینی (ره): اینجانب دوستی عزیز كه بیش از ٣٠ سال با او آشنا و روحیات عظیمش را از نزدیك درك كردم از دست دادم و اسلام خدمتگزاری متعهد و ایران فقیهی فداكار و استان یزد سرپرستی دانشمند را از دست داد . مقدمه شهید آیت الله صدوقی از یاران صدیق و باوفا و سیساله […]
امام خمینی (ره): اینجانب دوستی عزیز كه بیش از ٣٠ سال با او آشنا و روحیات عظیمش را از نزدیك درك كردم از دست دادم و اسلام خدمتگزاری متعهد و ایران فقیهی فداكار و استان یزد سرپرستی دانشمند را از دست داد .
مقدمه
شهید آیت الله صدوقی از یاران صدیق و باوفا و سیساله امام امت بود او یار امام و یاور ملت محروم بودكه بحق در عمل نشان داده بود وی نمونهای از امام امت بودكه بدون تردید همه خصائل اخلاقی و روحی و ابعاد حضرت امام و انبیاء و صلحاء در وی جمع و خلاصه شده بود او مردی از سلاله پاك تشیع علوی و ادامه دهنده راه حضرت علی( ع) وحسن (ع) و حسین (ع) و ائمه بود شهید صدوقی عابدی مخلص و زاهدی بیریا بود از كار شبانه روزی و در خدمت مردم بودن هیچ احساس خستگی نمیكرد و مقاوم بود .
زندگی نامه شهید آیت الله شیخ محمد صدوقی طاب ثراه از زبان خود ایشان
بنده محمد صدوقی در سال ١٣٢٧ ﻫجری قمری ، ٧٥ سال پیش ، در خانوادهای روحانی در یزد متولد شدم پدرم مرحوم آقامیرزا ابوطالب یكی از روحانیون معروف این استان بود .
پدرم ، فرزند مرحوم میرزا محمد رضا كرمانشاهی یكی از علما و بزرگ این استان بود و ایشان هم فرزند آخوند ملا محمد مهدی كرمانشاهی بودند.
سال ورود آخوند ملا محمد مهدی به یزد ، روشن نیست چرا كه ایشان بوسیله فتحعلی شاه از كرمانشاه به یزد تبعید شدند . تنها مدركی كه ما برای صدوقی بودن داریم و اینكه از نوادههای مرحوم صدوق بزرگ میباشیم همان لوح تاریخی جد بزرگ و جد دوم ماست . كه در لوح قبرشان این جمله هست «الذی كان بالصدق نطوق كیف و هو من نسل الصدوق » كسی كه به صدق و راستگوئی سخن گفت چگونه چنین نباشد و حال آنكه او از نسل صدوق میباشد . و به این جهت نیز شهرت ما صدوقی میباشد .
مهاجرت به اصفهان
در سال ١٣٤٨ قمری ، برای ادامه تحصیلات به اصفهان رفتم و رد مدرسه چهار باغ كه حالا مدرسه امام صادق (ع) نام دارد مشغول تحصیل بودیم و پیشرفتمان هم خیلی خوب بود ، كه متأسفانه یك زمستان بسیار سردی پیش آمد و توقف برای ما خیلی سخت شد . شاید متجاوز از بیست روز برف سنگین آمد و كسب و كار و تقریباً همه چیز از دست مردم گرفته شد . هر روز صبح دنبال ذغال و چوب میرفتیم و ظهر دست خالی برمیگشتیم تا اینكه مرحوم سید علی نجف آبادی یك روز وارد مدرسه چهار باغ شد و دید كه همه طلبهها دچار كمبود سوخت هستند و بعد دستور داد تا یكی از چنارهای بزرگ مدرسه را بیاندازند و بین طلبهها تقسیم كنند .
پس ازمدتی كه خیلی به سختی گذشت از طریق قمشه وآباده بطرف یزد حركت كردیم و این سفر قریب ٢٩ روز طول كشید وبالاخره با هرزحمتی كه بود خودمان را به یزد رساندیم .
سفر به قم
یكسال بعد یعنی در سال ١٣٤٩ قمری برای ادامه تحصیلات با خانواده بطرف قم رفتیم و اقامت ما در شهر قم ٢١ سال بطول انجامید مرحوم شیخ عبدالكریم حائری یزدی مؤسس و مدیر حوزه علمیه قم وقتی كه در قم ما را شناختند مورد لطف و محبت خود قرار دادند و كم كم كار بجائی رسید كه رفتن خدمت ایشان برای بنده مثل واجبات بود و بعضی ازگرفتاریها كه برای طلاب پیش میآمد ، خدمتشان عرض میكردم و ایشان هم كمكهائی توسط بنده به اهل علم نمودند پیشرفت ما در تحصلات خیلی خوب بود تا اینكه در سال ١٣٥٥ قمری آیت الله حائری از دار دنیا رفتند . بعد از درگذشت ایشان در اثر فشار پهلوی كه میخواست همه اهل علم را از لباس روحانی خارج كند اوضاع بر اهل علم خیلی سخت شد كه بعداً توسلاتی از اهل علم شد و خیلی مؤثر افتاد .
تحصیل درآن دوره خیلی سخت بود بجهت اینكه در آن زمان قم مرجعی نداشت چرا كه مرجع تقلید مرحوم آسید ابوالحسن اصفهانی بودند كه ایشان هم در نجف اقامت داشتند .آقایان مرحوم آیت الله حجت این سه سرپرستی حوزه را داشتند و خیلی هم زحمت كشیدند تا وقتیكه مرحوم آیتالله بروجردی بعلت كسالت در بیمارستان فیروزآبادی بستری شدند و درهمین خلال بعضی از اهل قم و مدرسین بفكر افتادند كه ایشان را به قم بیاوردند و به همین خاطر نامههائی ازقم بخدمتشان ارسال شد و اشخاصی بنمایندگی از روحانیت با ایشان ملاقات كردند .بنده هم به اتفاق داماد آقای صدر به بیمارستان رفتیم و بعد همراه مرحوم آیت الله بروجردی به قم آمدیم ، عمده سعی و كوشش برای آمدن آقای بروجردی به قم از ناحیه حضرت آیت الله العظمی امام خمینی بود و ایشان خیلی اصرار داشتند كه اینكار انجام بشود .
اقامت در یزد
در سال ١٣٣٠ شمسی كه برای انجام كاری به یزد آمدم ، مرحوم حاج آقا وزیری ، از روحانیون سرشناس یزد پیشنهاد ماندن ما را داد و در این باره خیلی سعی و كوشش نمود و تلگرافاتی هم به قم شد . آقایان هم با اینكه در پاسخ تلگراف نوشته بودند كه ماندن من درقم ضرورتش بیشتر است مع الوصف پذیرفتند و ما برای همیشه وارد یزد شدیم .
در اینجا كه ماندنی شدیم در كنار درس و بحث بعضی از كارها را شروع كردیم از جمله تعمیر مدارس مدرسه خان خیلی خراب بود و مدرسه عبدالرحیم خان هم مركز زباله بازار شده بود و مسجد روضه محمدیه را هم تعمیر نمودیم و خلاصه اینكه كارهائی را كه مربوط به روحانیت میشود شروع كردیم .
آشنایی با امام خمینی (ره)
در آن وقت امام خمینی یكی از مدرسین خیلی مبرز حوزه بودند كه همه ایشان را بعنوان اینكه یك مرد فوق العاده است میشناختند تدریسشان هم خیلی بالا گرفت و با اینكه آقایان مراجع هم بودند ولی تدریس ایشان در قم اولویت پیدا كرد یادم هست كه امام خمینی در مسجد سلماسی نزدیك محله یخچال قاضی ، تدریس میكردند و مسجد تقریباً پر میشد و ایشان یك آقای معروفی مشتهر به فلسفه و عرفان فقه و اصول و استاد اول شناخته میشدند .
بنده در سال ١٣٤٩ قمری كه وارد قم شدم ، دوسه روز پس از ورود ، با امام خمینی آشنا شدم و كمكم آشنائی ما بالا گرفت وبه رفاقت كشید و گاه در تمام مدت شبانهروزی با ایشان بودم و نمیشد مدت طولانی كه در قم بودیم ، انس ما عمده با ایشان بود و نمیشد هفتهای بگذرد و دوسه جلسه در خدمتشان نباشم و یادم نمیرود كه یك ماه رمضان حدیث «طیرمشوی» از كتاب عبقات را و دوره این كتاب را در شب نشینیها ئی كه با ایشان و چند تن دیگر از دوستان داشتیم از اول تا آخر مفصلاً خوانده شد . از جمله كسانی كه برای آمدن من به یزد سفارش زیاد كردآقای خمینی بودند .
مبارزه تحت رهبری امام (ره)
سال ١٣٤١شمسی كه قضیه انجمنهای ایالتی و ولایتی شروع شد . من با امام خمینی تماس مستقیم داشتیم و خیلیها اینجا رفت و آمد میكردند و مدیریت جمع كردن آقایان روحانیون و تلگراف كردن راجع به این انجمنها تقریباً زیر نظر بنده بود . مجالس فوق العاده هم و تقریباً هر روز و شب یك اجتماع روحانی تشكیل میشد و الحمدلله در اثر سعی و كوشش و فشار آقای خمینی دولت مجبور شد كه این پیشنهاد را لغو كند . بعد از اینكه این قضیه تمام شد قضیه آن شش ماده پیش آمد كه ازطرف شاه پیشنهاد شده بود و همه دیدند كه این بدتر از آن قضیه انجمنهای ایالتی و ولایتی است و كسی هم كه از اول با آن مخالفت كرد آقای خمینی بود بعضی ازآقایان هم از اول حاضر به همكاری نبودند ولی كم كم كار به جائی رسید كه آنها هم مجبور شدند و گوشه كنار تلگرافهائی میزدند و اعلامیههائی صادر گردید در آن موقع از طرف ساواك یك كسی پیش من آمد و گفت كه مأمور مراقب شما هستم . شما چه نقشی دارید ؟ ما هم علناً نقش خود را گفتیم و كارهائی را هم كه انجام داده بودیم گفتیم و اطلاعیهها و تلگرافات را همه را نشانش دادیم و گفتیم كه در این جا تا آخر هم هستیم ، هراقدامی كه قرار است از طرف ساواك نسبت به ما بشود زود انجام بدهید ولی چون بهانه صحیحی نداشتند نتوانستند ما را تعقیب كنند .
خدمتگزار شهید میگویند :
در حدود ١٠ سال است كه بنده خدمت ایشان بودم واقعاً فردی غمخوار برای ملت به نظر میرسید بله ایشان تا ٥-٦ سال قبل كه حالشان مساعدتر بود سعی مینمودند و علاقه داشتند كه كارهای مردم را خود مستقیماً انجام دهند و با مردم روبرو شوند ولی از ٥-٦ سال به این طرف كه نسبتاً حالت ضعفی پیدا كردند قرار شد دفتر باز كنند و كارها كه سنگین شد به آنجا رجوع شود و سپس مسئول دفتر با ایشان در تماس دائم باشند و مسائل و مشكلات مردم را حل نمایند تا اینكه مسئله انقلاب پیش آمد و در سال ٥٧ كه چهلم تبریزیها در یزد گرفته شد و ایشان از آن به بعد و هر شب درمسجد حظیره و پس از اقامه نماز صحبت میكردند و مردم هم سراپا گوش و آماده برای همه چیز میآمدند و از بیانات ایشان بر علیه رژیم منفور پهلوی استفاده میكردند و اكثر شبها مردم خبر میآوردند كه ساواك میگیرد و میبندد و تبعید میكند و چنین و چنان میكند و ایشان میفرمودند من برای همه كار آمادگی دارم و لباسهای مرا آماده كنید كه اگر قرار است من تبعید شوم بروم و در این ایام مرتب جوانهای پرشور و انقلابی و مسلمان یزد هر شب با وسایل مختلف از قبیل سنگ و چوب و شیشه بنزین میآمدند و میرفتند پشت بام حضرت آیت الله و تا صبح آمادگی هر گونه دفاع در مقابل حمله خون آشامان یزیدی را داشتند .
ایشان عادت داشتند هر شب بعد از نماز شب كه نزدیك اذان صبح بود پیاده میرفتند تا مسجد حظیره برای اقامه نماز و پس از نماز صبح پیاده برمیگشتند منزل كه این اواخر منهم سعی كردم بدنبال ایشان بروم و هنگامیكه از مسجد به منزل برمیگشتند شروع به خواندن دعا و قرآن میكردند و اگر خیلی خسته بودند یكی دو ساعت میخوابیدند.
فرازهایی از سخنان مقام معظم رهبری درخصوص شهید محراب
درباره مرحوم آیت الله شهید صدوقی گفتنی بسیار است وفضایل اخلاقی و معنوی و روحی و فكری ایشان شایسته آن هست كه دربارهاش ساعتهای متوالی بحث شود و من یك نفر هم برای بیان همه ابعاد شخصیت ایشان كافی نیستم بلكه باید از مجموعه دوستان و آشنایان قدیمی ایشان سخنانی درباره ایشان شنید تا بتوان چهرهای از آن بزرگوار ترسیم كرد .
و اما آنچه كه من در مورد ایشان در طول چند سال آشنائی خودم میدانم این است كه این بزرگوار از كسانی بود كه در انقلاب بزرگ اسلامی ما نقش قابل توجهای داشت و دخالت و علاقمندی ایشان به فعالیتهای انقلاب بیشتر اززمانی اوج گرفت كه قضایای بعد از شهادت مرحوم آیت الله سید مصطفی خمینی در ایران آغاز شده بود . همانطور كه میدانید در چهلم شهدای تبریز در یزد در مسجد ایشان یك مجلس بزرگی به رهبری و هدایت ایشان تشكیل شد . خود آن جلسه و پیامدهای آن جلسه هم یه یكی دیگر از مقاطع حساس و برانگیزاننده انقلاب بزرگ اسلامی بود .
در طول یكی دو سال قبل از پیروزی انقلاب مرحوم آیت الله صدوقی محوری بود برای بیشتر فعالیتهای نه فقط یزد بلكه سراسر كشور و این بخاطر این بود كه آیت الله صدوقی شخصیت عینی روحانی محترم و معتبری بود .
از خاطراتی كه از ایشان دارم اینكه در ١٣ محرم سال ١٣٥٧ بود كه چون شایع شده بود در مسجد حظیره اسلحه هست از طرف رژیم منفور سابق آمدند و درب مسجد را بستند حضرت آیت الله شهید صدوقی اول تأمل كردند وبعد گفتند اینطور هم كه نمیشود كه درب مسجد بسته باشد وهیچكس به مسجد نرود و خودشان بلند شدند با عدهای دیگر از دوستان و مردم و رفتند بطرف مسجد و تا كه رسیدند به مسجد به مأمورین ساواك و شهربانی و خلاصه عمال رژیم جنایتكار فرمودند درب مسجد را چرا میبندید و سینه راباز كردند و رفتند جلو و گفتند ، اگر كاری دارید من آمادهام بزنید به مردم چكار دارید و این یزیدیان چون آن ابهت و عظمت را درچهره آن شهید بزرگوار دیدند اصلاً دیگر نتوانستند عرض اندامی بكنند وفقط یكی دو تیر هوائی شلیك كردند .
كارهای عام المنفعه آن شهید بزرگوار
تأسیس حوزههای علمیه شهرهای بم تاكستان و شهر كرد.
احداث كتابخانه در مسجد حظیره
تأسیس دفتر تبلیغات اسلامی در یزد و صندوق قرض الحسنه حضرت ولیعصر (عج)
احداث صندوق خیریه امام رضا (ع) در جهت دادن مقرری و رسیدگی به امور رفاهی افراد بیسرپرست و یتیم .
احداث خانههای رایگان برای اسكان جنگزدگان در محله تخت استاد و خواجه خضر.
خدمات پزشكی و درمانی:
الف – احداث بیمارستان سیدالشهداء(ع) با كلیه تجهیزات پیشرفته
ب – تأسیس درمانگاههای زارچ و حیدرآباد و مشتاق.
ج- تأسیس بیمارستان سوانح سوختگی آیت الله صدوقی و مركز تحقیقات اعصاب و روان .
كمك و خدمات شهید و حضور مستمر آن بزرگوار در بروز زلزله شهرهای طبس كرمان و مشهد .
آثار دینی و عمرانی:
الف : احداث مسجد حظیره كه این مكان پایگاه مهم انقلاب اسلامی در جریان مبارزات ملت مسلمان یزد بشمار میرفت و هم اكنون پایگاه امت مسلمان میباشد .
ب- مسجد ملااسماعیل كه محل برقراری نمازهای جمعه و مكان شهادت آن بزرگوار بوده است به همت ایشان احداث شده است .
ج- احداث مساجد طهماسب
صاحب الزمان (عج) ولی عصر اتابكی قندهاری ابوالفضل سرجمع و دهها بنای دیگر
چگونگی شهادت شهید محراب از زبان نزدیكان به آن شهید
آثار شهادت را بنده از روز دوشنبه در ایشان میدیدم اینطور كه در بین دعاهایشان كه میخواندند مرتب میشنیدم كه میفرمودند خدایا شهادت را نصیب من بگردان و از این فیض مرا محروم نگردان البته با این خدماتی كه ایشان به اسلام كردند شهادت برای ایشان خیلی بجا بود ولی فعلاً زود بود وجود ایشان برای انقلاب خیلی ضروری بود ولی خدا لعنت كند دشمنان اسلام را كه كسانی را چون قاتل ملعون روسیاه تحریك كردند و اینطور باعث شهادت ایشان شد وایشان دو هفتهای بود كه البته در یزد بودند و برای نماز جمعه حتی المقدور خودشان میرفتند ولی این دو هفته گذشته بعلت ضعف كه داشتند نرفته بودند ولی جمعه دهم ماه مبارك رمضان را میخواستند خودشان بروند كه حتی از قرآن هم استخاره كردند خوب آمد كه دیگر عازم شدند كه بروند و حدود ساعت ٥/١١ بود كه ازخواب بیدار شدند و رفتند برای غسل جمعه و پس از آن سریعاً به مسجد رفته بودند خلاصه خودم را به مسجد رساندم و پس از اقامه نماز و خطبهها من تقریباً چند متری بیشتر با محل انفجار فاصله نداشتم و از جا بلند شدیم كه ایشان از جلویم رد بشوند و بدنبالشان برویم تا پای ماشین كه یكدفعه دیدم صدای آخی از ایشان بلند شد و گفتند آخ ولم كن و بلافاصله صدای انفجاری بگوش رسیدكه تقریباً همزمان بود و ناگهان دیدم بله جنازه ایشان را مردم میبرند و پیراهن و لباس ایشان كاملاً غرق بخون شده و اصلاً دیگر چیزی نفهمیدم و اینجا بود كه فكر كردم آن منافق ازخدا بیخبر هم یكی از افراد نمازگزار بوده كه بعد فهمیدم كه این جنایت را همین روسیاه ملعون انجام داده است من هم شروع كردم به سرو سینه زدم و بیتابی میكردم در این حین مرا بردند دفتر آیت الله صدوقی و من دیگر تا شب هیچ چیز نفهمیدم و حالت گیجی به من دست داده بود كه بعد آقازاده شهید بزرگوار یعنی حاج آقا شیخ محمد علی آمدند و من ایشان را بوسیدم سپس جنازه شهید را از بیمارستان افشار آوردند و آقایان حجج اسلام جناب آقای راشد و انوری جنازه را با نوار چسب و دیگر چیزها بستند یك غسل جبیره دادند و بعد تیمم دادند تا ساعت ٦ صبح فردا یعنی شنبه كه برای تشییع و دفن آماده شده بود . ایشان در تاریخ ١١/٤/٦١ به درجه رفیع شهادت رسیدند.
بخشی از پیام حضرت امام خمینی (ره) به مناسبت شهادت آیت الله صدوقی
انا لله وانا الیه راجعون – طبع یك انقلاب فداكاری است . لازمه یك انقلاب شهادت و مهیا بودن برای شهادت است . صدوقی عزیز رضوان الله علیه شهید بزرگی كه در تمام صحنههای انقلاب حضور داشت و یار و مددكار گرفتاران و مستمندان بود ووقت عزیزش صرف در راه پیروزی اسلام و رفع مشكلات انقلاب میشد وبرای خدمت به خلق و انقلاب سر از پا نمیشناخت . اینجانب دوستی عزیز كه بیش از ٣٠ سال با او آشنا و روحیات عظیمش را از نزدیك درك كردم از دست دادم و اسلام خدمتگزاری متعهد و ایران فقیهی فداكار واستان یزد سرپرستی دانشمند را از دست داد و در ازاء آن به هدف نهائی كه آمال این شهیدان است نزدیك شد . من به پیشگاه مقدس بقیة الله الاعظم روحی فداه و ملت عزیز و اسلام عزیزتر تبریك و تسلیت عرض میكنم.
روح الله الموسوی الخمینی
دهم رمضان المبارك ١٠٤٢