مشخصات شهید

X

"(ضروری)" indicates required fields

شهید سید علی صافی

1125
  • bale
  • eita
  • gap
  • soroush
  • telegram
  • whatsapp
نام سید علی
نام خانوادگی صافی
نام پدر سید احمد
تاریخ تولد 1365/08/03
محل تولد بوشهر - بوشهر
تاریخ شهادت 1377
محل شهادت شوش
مسئولیت دانش آموز
نوع عضویت بسيجی
شغل دانش آموز
مدفن بهشت صادق بوشهر
  • زندگینامه
  • وصیت نامه
  • خاطرات
  • سيد علي صافي فرزند سيد احمد در سوم آبان سال 1365 مصادف با روز اربعين حسيني در محله بنمانع بوشهر و در خانواده اي مذهبي و مداح و ذاكر اهل بيت ديده به جهان گشود. تولد او در اين مناسبت بزرگ تاثير بسزايي در تربيتش گذاشت هر چند كه از ابتداي كودكي خصوصيات اخلاقي و رفتاري سيد علي با روحانيت اين روز عجين شده بود ليكن در ادامه و به مرور اثرات روحانيش بيشتر ظاهر شد و از اين فرزند، جواني متعهد و پاكدامن ساخت تا جايي كه خيلي زود محبوب خانواده و دوستان شد.

    سيد علي از همان كودكي خنده رو و محبوب بود و بسيار با صفا و دوست داشتني در عين حال ساكت و كم حرف به نحوي كه با داشتن اين خصوصيات، محور جمع دوستان خود شد. ايشان براي شروع دوران تحصيلات ابتدايي در دبستان شهيد عاشوري بوشهر ثبت نام كرد ولي به لحاظ علاقه و ارتباطي كه فرزند يكي از همسايگان آنها كه در دبستان ديگري ثبت نام كرده بود نسبت به سيد علي داشت موجب شد كه آن كودك به خاطر جدايي از سيد علي قيد رفتن به دبستان را هم بزند.

    ولي نهايتاً با جابجايي دبستان سيد علي بنا به خواست آن كودك هر دو در دبستان خديجه كبري (س) بوشهر شروع به تحصيل كردند و اين موضوع نمونه‌اي است از اثرات روحاني اخلاقي شهيد كه خيلي زود بروز كرده بود.

    سيد علي پنج سال ابتدايي را با موفقيت پشت سر گذاشت و با نمرات خوب قبول شد و براي كلاس اول راهنمايي در مدرسه مدرس ثبت نام نمود. اما بيش از 5/1 ماه موفق به رفتن به كلاس درس نگرديد زيرا در پي مسافرتهاي قبلي و علاقه اي كه به بازديد از مناطق جنگي داشت. در يكي از همين سفرها كه همراه پدرش با كاروان به ديدار مناطق جنگي مي رفت و در پي حادثه انفجار مين به فيض عظيم شهادت نائل گشت.

    شهادت ايشان به اين نحو بود که در آبان ماه سال 77 در حالي كه سيد علي 12 ساله بود طبق روال معمول همراه با پدرش كه سرپرستي كاروان‌هاي زيارتي از مناطق جنگي را عهده دار بود عازم منطقه عملياتي شوش و يادمان شهداي عمليات فتح المبين و شهداي استان بوشهر گرديد در محل قتلگاه بسيجيان استان بوشهر منطقه زعن شوش، پس از استماع روضه جدش امام حسين (ع) و مداحي پدرش به سمت سنگر يادمان حركت مي كند و به ميان سنگر تجهيزات نظامي جمع آوري شده از دشمن بعثي مي‌رود اما پس از لحظاتي با يک انفجار مهيب ايشان و دو تن از دوستانش به نام‌هاي ميثم نجم و سجاد تنگستاني به فيض عظيم شهادت نائل مي گردند.
    ادامه مطلب
    وصيت نامه عارفانه

    از شهيد وصيت نامه‌اي به جا نمانده است با اينكه سن و سالي هم نداشت ولي همان مرحله آخر كه به منطقه عملياتي مي رفته در دفتر خاطرات يكي از كاروانيان او و دو برادرش يادگاري نوشته اند و آنجا او قطعه شعري را با خط خودش نوشته كه كمتر از وصيت نامه نيست:

    اين جسم من از خاك است

    هم خاك شود روزي

    اين خط من از كاغذ

    هم پاك شود روزي

    آنان كه مرا خواهند

    اين خط مرا خوانند

    شايد كه كنند يادم

    افسرده شود روزي

    امضاء سيد علي صافي
    ادامه مطلب
    ادامه مطلب
    «پدر شهيد»

    ساكت و آرام و صبور اما پر انرژي

    سيد علي فرزند بزرگ خانواده بود او خيلي ساكت و آرام و خوش اخلاق بود خيلي هم صبور بود مخصوصاً در مسائلي كه بين ايشان و برادرانش و يا اتفاقاتي كه گاهي در منزل پيش مي آمد هميشه ايشان خويشتن دار و صبور بودند و حتي حق طبيعي خودش را ابراز نمي كرد. به نحوي كه بعضي وقتها ما را در مورد آن مسئله به شك مي انداخت ولي بعداً كه تمام زواياي امر روشن مي‌شد. صداقت و پاكي و صبوري  ايشان بيشتر جلوه گر مي گرديد در عين حالي كه ساكت و آرام بود اما زرنگ و پر انرژي بود مخصوصاً اينكه در كودكي خيلي زود راه رفتن را آغاز كرد.

    زيارت بزرگ مسجل شده بود ...

    طبق معمول دفعات قبل كه مي رفتم منطقه جنگي ايشان هم اظهار كرد كه دوست دارد در اين سفر هم همراه ما باشد از اين رو چند روز قبل از حركت چون ايام مدرسه بود مرتب از من سئوال مي كرد كه مرخصي برايش گرفته ام يا نه و روي اين موضوع تاكيد مي كرد. يكي از دوستانش در مدرسه قبل از حركت به طرف مناطق جنگي، ايشان را ديده بود كه در گوشه اي از مدرسه با خودش خلوت كرده است.

    وقتي علت اين حالت را از ايشان مي پرسد جواب داده بود كه در حال و هواي شهيدان هستم و به يكي ديگر از همكلاسهايش هم گفته بود كه از اين سفر ديگر بر نمي گردد. يكي از بچه ها هم يك ساعت قبل از اين واقعه به آقاي سليمي كه كمك من در كاروان بود گفته بود كه اگر ما سـه نفـر اينـجا شهيد شويم ما را همين جا دفن مي كنيد؟! شواهد و قرائن بسياري وجود دارد كه ايشان يقينش شده بود كه اين زيارت، زيارت بزرگ خواهد بود. وقتي از بوشهر حركت كرديم، شب يكي از خواهران كه همراه ما بود در اتوبوس تمام وقايعي را كه روز بعد در قتلگاه شهيدان اتفاق افتاده بود و جدا شدن بچه ها از كاروان تماماً در عالم خواب ديده بود.

     

    شهادت پس از زيارت امام حسين (ع)

    وارد منطقه عملياتي شوش كه شديم ساعت 5/3 بعد از ظهر بود دو نفر از خانمها كه همراه ما بودند به علت سن بالايي كه داشتند و ناراحتي از ناحيه پا كنار سنگر يادمان شهداء نشستند و ما با اهل كاروان رفتيم بالاي شيار قتلگاه. آنجا زيارت نامه عاشورا و مصيبت بازگشت اهل بيت به كربلا را خواندم و بعد به صورت متفرقه به طرف اتوبوس برگشتيم ولي بچه ها با حركت تند تر جلو تر از ما حركت كردند اندكي بعد ما كه دور تر بوديم صداي انفجار مهيبي شنيديم و دودي هم به آسمان بلند شده بود چند تن از بچه هاي تداركات و راننده ها در محل بودند، از جمله آن دو خانم كه بر اثر تركش زخمي شده بودند.

    به محض اينكه رسيديم سريع به محل حادثه رفتم و مشاهده كردم كه سنگر ويران شده و جنازه بچه ها كه تكه هايي از بدنشان جدا شده بود در محل افتاده اند آن دو تن يعني سجاد و ميثم در دم به شهادت رسيده بودند. ولي سيد علي همچنان نيمه جاني داشت كه تا من بالاي سر ايشان رسيدم به چپ و راست نگاهي كرد و سپس سر بر زمين گذاشت و او هم شهيد شد.

    گويا بچه‌ها در بازگشت به سراغ سنگر كه مقداري گلوله و مين و مواد انفجاري جمع آوري شده در آن ريخته بودند رفته، احتمالاً با برداشتن يكي از آنها و انفجار آن به فيض عظيم شهادت نائل شدند و اين هم بهانه اي بود براي عروج آنها.

    ضيافت عند ربهم

    بعد از شهادت يكي از خانمهايي كه همراه ما نبود خواب ديده بود كه يك جمعي حلقه زده و دور يكديگر نشسته اند و سيد علي هم در بين آنها است سيد علي از ميوه هايي كه در مجلس وجود داشته دو عدد سيب يا انار به آن خانم داده و مي گويد يكي براي شما يا مادر ( درست به خاطر ندارم ) و پدرم و بعد يك خانمي كه كاملاً صورتش پوشيده بوده و نور سبزي تمام بدن ايشان را گرفته بود وارد مي شود و دست سيد علي را گرفته و با خود مي برد آن دختر خانم از سيد علي سئوال مي كند اين خانم كيست و شما كجا مي رويد و ايشان در جواب مي گويد مگر اين خانم را نمي شناسيد ايشان بي بي فاطمه زهرا ( س ) است.

    يكي ديگر از خانمها كه اصلاً سيد علي را نديده بود بعد از ديدن عكس سيد علي به من گفت من اين پسر را در خواب هنگامي كه به زيارت شاه عبدالعظيم حسني رفته بودم ديده ام كه آنجا مشغول زيارت بود و متعجب بودم كه اين پسر كيست و اكنون كه عكس ايشان را ديدم پي بردم كه همان سيد علي بوده است.

    زيارت عاشورا همراه پدر

    يكي ديگر از خانمها يك روز آمد منزل ما و كمي ناراحتي داشت و درد دل مي كرد. در ضمن گفتگو سر صحبت را باز كرد و گفت كه به خاطر همين ناراحتي هايي كه داشتم يك شب خواب سيد علي را ديدم ايشان در عالم خواب به من گفت در مراسم زيارت عاشورا كه پدرم مي خواند شركت كن حالت خوب مي شود و اضافه كرده بود كه هر كجا پدرم زيارت مي خواند من هم با او هستم و از آن پس هرگاه در زيارت عاشورا شركت كرده ام خيلي تأثير داشته است .

    رستگاري اجر توسل به خدا

    در يكي از مجالس روضه بعد از زيارت و توسل از خدا خواستم كه اگر اين دعاهاي ما مورد قبول ايشان واقع مي شود يك نشانه اي به من بنماياند. اين موضوع حدوداً يك ماه تا 20 روز قبل از شهادت سيد علي بود و بعد از اينكه سيد علي در آن حادثه شهيد شد گمان من اين است كه اين همان نشانه اي بوده كه خدا مي خواسته به من بنماياند

     آخرين عكس شهيد

    عكسي كه اكنون بر مزارش در بهشت صادق نصب كرده ايم آخرين عكس شهيد است كه در همان محل شهادتش گرفته است. قبل از آن عكس هرگاه دوستانش به وي پيشنهاد گرفتن عكس مي داده اند او راضي نمي شده و اينبار خودش داوطلب شده كه عكس بگيرد و گفته لازمش دارم.

     

    از شهادت تا شهادت

    وقتي جنازه شهدا را از منطقه به بوشهر انتقال داديم تا اينكه مقدمات كفن و دفن فراهم شد به طور غير ارادي و ناخود آگاه مراسم تشييع و به خاك سپاري اين شهدا مصادف شد با روز شهادت جدش امام موسي بن جعفر ( ع) و با ياد آوري روز تولد او كه اربعين حسيني بود و روز شهادت او مفهوم غير خاكي بودن اين شهيدان بيشتر روشن مي شود.

     

    مادر شهيد

    شهادت علي حادثه غير منتظرة نبود

    سيد علي در هنگام شهادت كلاس اول راهنمايي بود و دوران نوجواني او بود. بسيار هم صادق و راستگو بود بعضي اوقات كه به مقتضاي سن و سال او بر ايشان غضب مي كردم، به روي خودش نمي آورد و با بخشندگي خاصي از كنار آن مي گذشت.

    بعدها بود كه مي‌فهميديم كه در آن ماجرا حق با او بوده و علي بزرگوارانه از حق خود گذشت كرده است.با توجه به سن و سالش شهادت وي برايم غير منتظره بود، شايد سن و سال او براي شهادت كم به نظر آيد ولي در همين حد هم خيلي شناخته شده و مستعد شهادت بود يعني آن طور نبود كه حادثه برايش پيش آمده باشد بلكه با نشانه هايي كه همان روز شهادتش از ايشان به ثبت رسيده نشان مي دهد كه خبر از اين واقعه داشته است. زيرا طرق هاي مختلف نزد دوستان و همراهانش ابراز كرده بود كه منتظر حادثه اي غير منتظره است و به يكي از بچه ها گفته بود كه به مادرم بگوييد كه دوستش دارم.

     

    از اينكه شايد او را نبرند ناراحت بود

    وقتي براي آخرين بار مي خواست به منطقه برود ايام مدرسه و تحصيل بود و با وجود اينكه قبلاً به پدرش گفته بود ولي دلشوره نرفتن داشت و به من گفت شايد اين بار پدرم مرا همراه خود نبرد ولي من به او اطمينان خاطر دادم كه با پدرت صحبت مي كنم تا تو را ببرد. از طرفي پدرش هم قبل از اين برايش از مدرسه مرخصي گرفته بود.

     

    هميشه به ياد او هستم

    وقتي اين اتفاق در منطقه جنگي براي بچه ها افتاده بود ابتدا عمه‌اش خبر را به من داد. به اين صورت كه گفت در منطقه انفجاري رخ داده و تعدادي از خانمها مجروح شده اند. كمي كه فضا را آماده تر كرد، گفت: علي هم از ناحيه دست مجروح شده است و در نهايت با مقدمه ديگري خبر شهادت سيد علي را به من داد. البته من روز شهادت ايشان صبح خواب ديدم كه يك بچه كوچكي در بغلم است و خيلي با او بازي مي كنم.

    الان هم روزي نيست كه من در فكرش و به يادش نباشم با خودم مي‌گـويم اي كـاش براي لحظاتي مي‌آمد تا او را در سـن و سـال فعلـي‌اش كه اكنون بايد جواني 18 ساله شده باشد ببينم.

     

    دسته گلي از بهشت

    مادر بزرگ پدري اش خواب ديده بود كه علي يك لباس مخمل سفيد گلدار به تن كرده و در جايي بسيار با صفايي بود از او سئوال كرده بود آن موقع كه انفجار شد و شما شهيد شدي دردي هم داشتي يا اذيت شدي ؟ ايشان گفته بود بي بي جان اذيت نشدم و الان خيلي راحت هستم و چون شما خيلي به گل و گلدان علاقه داشتي آمده ام مقداري هم از اين گل و گياه به شما بدهم.

     
    ادامه مطلب
    ادامه مطلب
    ادامه مطلب
    اطلاعات مزار
    محل مزاربهشت صادق بوشهر
    تصویر مزار
    موقعیت مکانی مزار
    در صورتی که تصویر، اطلاعات و یا خاطره ای مرتبط با شهید در اختیار دارید با ما به اشتراک بگذارید

    فایل ها را به اینجا بکشید
    Max. file size: 64 MB, Max. files: 10.
      your comments
      guest
      0 دیدگاه ها و دلنوشته ها
      بازخورد (Feedback) های اینلاین
      مشاهده همه دلنوشته ها
      0
      ما را از دلنوشته های خود محروم نکنید ...x