نام يوسف
نام خانوادگی ناصري بوشهري
نام پدر عبدالله
تاریخ تولد 1339/10/02
محل تولد بوشهر - بوشهر
تاریخ شهادت 1360/12/29
محل شهادت شوش
مسئولیت فرمانده گروهان
نوع عضویت پاسدار
شغل پاسدار
تحصیلات ديپلم
مدفن بوشهر
«مادرشهيد»
يوسف چه قبل و چه بعد از انقلاب، فردي بسيار مذهبي بود. هميشه به دنبال شناخت خدا بود و علاقهي زيادي به خواندن قرآن و نهجالبلاغه داشت؛ به طوري كه زبان عربي را به همين خاطر به طور قابل توجهي فرا گرفته بود و قرآن را به سادگي ترجمه ميكرد. او مرتب براي اعضاي خانواده قرآن را خوانده و ترجمه ميكرد.
يوسف، بچه كه بود، بارها دربارهي خدا از من سؤال ميكرد او يك بار به من گفت: مادر! اين خدايي كه ميگوييد، كجاست؟ پشت كوههاست يا اينكه در آسمان است؟
من هم در جواب او ميگفتم: خدا توي همهي دلها جاي دارد و اينكه ميگويند خدا فلان جا ميباشد، درست نيست؛ چون كه خدا در همه جا وجود دارد و شاهد اعمال ما است.
او به من و پدرش بسيار محبت ميكرد و هيچگاه روي حرف ما حرف نميزد. صوت بسيار دلنشيني داشت و قرآن را با صداي جذاب و قشنگ ميخواند. هميشه دوست داشت لباسي را بپوشد كه جلب توجه نكند؛ سادهپوشي را ملاك خود قرار ميداد و به برادران و خواهرانش هم همين امر را توصيه ميكرد. هر كاري را كه ميخواست انجام بدهد، ابتدا از ما اجازه ميگرفت و اجازهي پدر براي او يك اصل بود.
پسرم يوسف علاقهي زيادي به كارهاي فني داشت و ابتكار عمل و اختراعات زيادي در اين زمينه از خود نشان ميداد. او گاه به وسيلهي قوطي روغن يا كنسرو، اسباببازيهايي زيبايي ميساخت؛ به همين دليل هم رشتهي تحصيلي خود را فني انتخاب كرد. يوسف چون در رشتهي مكانيك تحصيل ميكرد به كارهاي برقي و الكترونيكي نيز علاقهي فراوان داشت. هليكوپترهايي ساخته بود كه هنوز هم موجود هستند. اسباب بازيهايي كه او ميساخت، به جرأت ميتوانم بگويم كه به سختي ميتوان تشخيص داد كه ساخت كارخانه هستند يا با دست ساخته شدهاند.
آن قدر به تعمير موتور ماشين وارد شده بود كه همهي آشناها و دوستان به او پيشنهاد ميكردند كه براي تعمير موتور هواپيما خود را به مسئولين معرفي كند.
هميشه خواهران و برادران را به تقوا و ايمان سفارش ميكرد. بحثهاي خيلي جالبي در خانه ميكرد. چندين بار نيز او را به خواستگاري برديم ولي رضايت نميداد و ميگفت: «فعلاً بايد به منطقه بروم، شما چطور ميخواهيد دختر مردم را اسير كنيد؟ بگذاريد وضعيت من مشخص شود، بعد به فكر ازدواج من باشيد.»
يادم ميآيد يك بار كه از جبهه برگشت، تازه پيكر شهيد فشنگساز را آورده بودند. من وقتي جلوي در رفتم تا او را بغل كنم، خود را عقب كشيد و گفت: مادر، تو ميداني كه فشنگساز شهيد شده است؛ چطور دلت ميآيد مرا بغل كني در حالي كه مادر شهيد فشنگساز داغدار است.
من به او گفتم:تو مادر نيستي كه بفهمي مادرت چه حالي دارد. چون پدرش پير بود، از او بسيار مواظبت ميكرد؛ حتي او را به حمام هم ميبرد. من از او رضايت كامل دارم و خوشحالم كه پسرم در راه انقلاب و اسلام شهيد شده است.
راوي: حاج عباس نوروزي
شهيد يوسف ناصري در ميان خانواده، اقوام و دوستان خود به حسن اخلاق و رفتار معروف بود و به همين دليل هم نزد همه از ارزش و احترام خاصي برخوردار بود. او هميشه سعي ميكرد در راه تهذيب نفس خود، اعضاي خانواده و بستگان بكوشد و دوستانش را به انجام واجبات و پرهيز از محرمات تشويق و ترغيب كند.
يكي از توصيههاي شهيد به اطرافيان اين بود كه مطالعه و عمل به دستورات پروردگار يكتا كه در قرآن كريم متجلي گرديده را فراموش نكنند. شهيد ناصري ضمن تأكيد بر بجا آوردن نماز در اول وقت، تلاش زيادي براي آموزش قرآن به خانواده و اقوام از خود نشان داد و در يادگيري آنان، نقش بسزايي داشت. او همچنين دوستان خود را نيز به فراگيري و خواندن قرآن دعوت مينمود.
شهيد يوسف علاوه بر اينكه در زمان رژيم ستمشاهي در مبارزات و راهپيماييها حضور فعال داشت، در دوران انقلاب اسلامي نيز در محل به اتفاق دوستانش در جهت سرنگوني رژيم پهلوي و استقرار نظام مقدس جمهوري اسلامي تلاش بي وقفهاي ميكرد.
شهيد ناصري پس از پيروزي انقلاب اسلامي به عضويت سپاه پاسدارن درآمد و با شروع جنگ تحميلي نيز به منظور دفاع از كشور و كيان جمهوري اسلامي به سوي جبهههاي حق عليه باطل شتافت و در اين راستا هرگاه كه براي ديدار با خانواده به بوشهر ميآمد، ضمن شركت در فعاليتهاي مذهبيِ مسجد توحيد، ديگران را نـيز به حضـور در جـبهه دعـوت و تشـويـق مينمود.
شهيد يوسف طي مدت حضور خود در مناطق جنگي، در دو عمليات «طراح» و «طريق القدس» شركت داشت. او در حين حضور در جبهه ـ خود من به همراهش بودهام ـ تلاوت قرآن مجيد و خواندن نماز شب را هرگز ترك نكرد.
بهترين خاطرات من با شهيد يوسف از آنجا شكل گرفت كه وي تأكيد فراواني به من ميكرد كه قرآئت قرآن را فرا بگيرم. او همچنين هميشه مرا به حضور بيشتر در مسجد و شركت در مراسم مذهبي دعوت مينمود. شهيد يوسف ناصري نيز مثل ديگر شهداي اسلام، ستارهاي درخشان بود كه خاك گنجايش او را نداشت و به همين خاطر هم پيش از موعد مقرر شربت شيرين شهادت را نوشيد و به ديدار دوست شتافت.
ادامه مطلب
يوسف چه قبل و چه بعد از انقلاب، فردي بسيار مذهبي بود. هميشه به دنبال شناخت خدا بود و علاقهي زيادي به خواندن قرآن و نهجالبلاغه داشت؛ به طوري كه زبان عربي را به همين خاطر به طور قابل توجهي فرا گرفته بود و قرآن را به سادگي ترجمه ميكرد. او مرتب براي اعضاي خانواده قرآن را خوانده و ترجمه ميكرد.
يوسف، بچه كه بود، بارها دربارهي خدا از من سؤال ميكرد او يك بار به من گفت: مادر! اين خدايي كه ميگوييد، كجاست؟ پشت كوههاست يا اينكه در آسمان است؟
من هم در جواب او ميگفتم: خدا توي همهي دلها جاي دارد و اينكه ميگويند خدا فلان جا ميباشد، درست نيست؛ چون كه خدا در همه جا وجود دارد و شاهد اعمال ما است.
او به من و پدرش بسيار محبت ميكرد و هيچگاه روي حرف ما حرف نميزد. صوت بسيار دلنشيني داشت و قرآن را با صداي جذاب و قشنگ ميخواند. هميشه دوست داشت لباسي را بپوشد كه جلب توجه نكند؛ سادهپوشي را ملاك خود قرار ميداد و به برادران و خواهرانش هم همين امر را توصيه ميكرد. هر كاري را كه ميخواست انجام بدهد، ابتدا از ما اجازه ميگرفت و اجازهي پدر براي او يك اصل بود.
پسرم يوسف علاقهي زيادي به كارهاي فني داشت و ابتكار عمل و اختراعات زيادي در اين زمينه از خود نشان ميداد. او گاه به وسيلهي قوطي روغن يا كنسرو، اسباببازيهايي زيبايي ميساخت؛ به همين دليل هم رشتهي تحصيلي خود را فني انتخاب كرد. يوسف چون در رشتهي مكانيك تحصيل ميكرد به كارهاي برقي و الكترونيكي نيز علاقهي فراوان داشت. هليكوپترهايي ساخته بود كه هنوز هم موجود هستند. اسباب بازيهايي كه او ميساخت، به جرأت ميتوانم بگويم كه به سختي ميتوان تشخيص داد كه ساخت كارخانه هستند يا با دست ساخته شدهاند.
آن قدر به تعمير موتور ماشين وارد شده بود كه همهي آشناها و دوستان به او پيشنهاد ميكردند كه براي تعمير موتور هواپيما خود را به مسئولين معرفي كند.
هميشه خواهران و برادران را به تقوا و ايمان سفارش ميكرد. بحثهاي خيلي جالبي در خانه ميكرد. چندين بار نيز او را به خواستگاري برديم ولي رضايت نميداد و ميگفت: «فعلاً بايد به منطقه بروم، شما چطور ميخواهيد دختر مردم را اسير كنيد؟ بگذاريد وضعيت من مشخص شود، بعد به فكر ازدواج من باشيد.»
يادم ميآيد يك بار كه از جبهه برگشت، تازه پيكر شهيد فشنگساز را آورده بودند. من وقتي جلوي در رفتم تا او را بغل كنم، خود را عقب كشيد و گفت: مادر، تو ميداني كه فشنگساز شهيد شده است؛ چطور دلت ميآيد مرا بغل كني در حالي كه مادر شهيد فشنگساز داغدار است.
من به او گفتم:تو مادر نيستي كه بفهمي مادرت چه حالي دارد. چون پدرش پير بود، از او بسيار مواظبت ميكرد؛ حتي او را به حمام هم ميبرد. من از او رضايت كامل دارم و خوشحالم كه پسرم در راه انقلاب و اسلام شهيد شده است.
راوي: حاج عباس نوروزي
شهيد يوسف ناصري در ميان خانواده، اقوام و دوستان خود به حسن اخلاق و رفتار معروف بود و به همين دليل هم نزد همه از ارزش و احترام خاصي برخوردار بود. او هميشه سعي ميكرد در راه تهذيب نفس خود، اعضاي خانواده و بستگان بكوشد و دوستانش را به انجام واجبات و پرهيز از محرمات تشويق و ترغيب كند.
يكي از توصيههاي شهيد به اطرافيان اين بود كه مطالعه و عمل به دستورات پروردگار يكتا كه در قرآن كريم متجلي گرديده را فراموش نكنند. شهيد ناصري ضمن تأكيد بر بجا آوردن نماز در اول وقت، تلاش زيادي براي آموزش قرآن به خانواده و اقوام از خود نشان داد و در يادگيري آنان، نقش بسزايي داشت. او همچنين دوستان خود را نيز به فراگيري و خواندن قرآن دعوت مينمود.
شهيد يوسف علاوه بر اينكه در زمان رژيم ستمشاهي در مبارزات و راهپيماييها حضور فعال داشت، در دوران انقلاب اسلامي نيز در محل به اتفاق دوستانش در جهت سرنگوني رژيم پهلوي و استقرار نظام مقدس جمهوري اسلامي تلاش بي وقفهاي ميكرد.
شهيد ناصري پس از پيروزي انقلاب اسلامي به عضويت سپاه پاسدارن درآمد و با شروع جنگ تحميلي نيز به منظور دفاع از كشور و كيان جمهوري اسلامي به سوي جبهههاي حق عليه باطل شتافت و در اين راستا هرگاه كه براي ديدار با خانواده به بوشهر ميآمد، ضمن شركت در فعاليتهاي مذهبيِ مسجد توحيد، ديگران را نـيز به حضـور در جـبهه دعـوت و تشـويـق مينمود.
شهيد يوسف طي مدت حضور خود در مناطق جنگي، در دو عمليات «طراح» و «طريق القدس» شركت داشت. او در حين حضور در جبهه ـ خود من به همراهش بودهام ـ تلاوت قرآن مجيد و خواندن نماز شب را هرگز ترك نكرد.
بهترين خاطرات من با شهيد يوسف از آنجا شكل گرفت كه وي تأكيد فراواني به من ميكرد كه قرآئت قرآن را فرا بگيرم. او همچنين هميشه مرا به حضور بيشتر در مسجد و شركت در مراسم مذهبي دعوت مينمود. شهيد يوسف ناصري نيز مثل ديگر شهداي اسلام، ستارهاي درخشان بود كه خاك گنجايش او را نداشت و به همين خاطر هم پيش از موعد مقرر شربت شيرين شهادت را نوشيد و به ديدار دوست شتافت.
در صورتی که تصویر، اطلاعات و یا خاطره ای مرتبط با شهید در اختیار دارید با ما به اشتراک بگذارید
0 دیدگاه ها و دلنوشته ها