مشخصات شهید

X

"(ضروری)" indicates required fields

شهید محمد اسماعیلی

461
  • bale
  • eita
  • gap
  • soroush
  • telegram
  • whatsapp
نام محمد
نام خانوادگی اسماعيلي
نام پدر گرگعلي
تاریخ تولد 1345/01/01
محل تولد بوشهر - بوشهر
تاریخ شهادت 1364/02/26
محل شهادت هورالهويزه
مسئولیت رزمنده
نوع عضویت بسيجی
شغل محصل
تحصیلات دبيرستان
مدفن روستاي گلستان
  • زندگینامه
  • وصیت نامه
  • خاطرات
  • شهيد «محمد اسماعيلي» در يكم فروردين ماه سال 1345 در خانواده اي مذهبي در «لاور ساحلي» ديده به جهان گشود. او تحصيلاتخود را تا سال سوم متوسطه ادامه داد.شهيد فردي مؤمن و باتقوا بود، و شجاعت، شهامت، ايثار و از خودگذشتگي وي زبانزد خاص و عام بود. در نمازها و فعاليت هاي فرهنگي و اجتماعي حضور مستمر داشت و در بين مردم ازاحترام خاصي برخوردار بود.

    با شروع جنگ تحميلي، به منظور مقابله با دشمن راهي جبهه هاي جنگ شد و سرانجام پس از فداكاري هاي فراواني كه از خود نشان داد، در تاريخ 29/11/1364 در منطقه ي «فاو» به درجه ي رفيع شهادت نايل آمد و پيكر پاكش در سال 1378 به آغوش خانواده برگشت و در روستای گلستان به خاك سپرده شد.
    ادامه مطلب
    وصيت نامه ي شهيد

    از ملت عزيزم مي خواهم تا پيرو امام باشند و گوش به حرفمنافقين از خدا بي خبر ندهند.اي ملت عزيز، به حزب خدا بپيونديد كه قرآن كريم مي فرمايد:«ان حزب الله هم الغالبون.» (حزب خدا هميشه پيروز است.)
    ادامه مطلب
    ادامه مطلب
    پسر خاله ي شهيد (حسين خدري)

    شهيد از خانواده اي ضعيف و مستضعف، ولي شريف و محترم بود.

    دوران دبستان در روستاي خودمان يعني «گلستان» به مدرسه مي رفت. براي تحصيل در دوره ي راهنمايي، به خانه ي عموزاده اش در بوشهر رفت.

    هر وقت كه براي ديدن خانواده و مادرش به زادگاهش مي آمد، ما مبلغي را جهت كمك خرج به او تعارف مي كرديم. ولي حاضر به گرفتن هيچ وجهي نبود. اگر هم مي گرفت، در راه كارهاي خير خرج مي نمود.

    شهيد هنگام شهادت كمتر از 20 سال داشت. خيلي ها با رفتنش به جبهه مخالفت مي كردند. مي گفتند كه شما خانواده ي فقيري هستيد و مادر پيري داريد. پس به جبهه نرويد بهتر است. اما او انديشه هاي ديگري داشت.

    شهيد چند سال مفقود بود. يك روز ما از دريا برمي گشتيم، به ما خبر دادند كه محمد شهيد شده است. پرسيديم چه كسي چنين خبري آورده است؟ گفتند كه رفقاي محمد خبر آورده اند.

    چند سال طول كشيد تا پيكر شهيد را آوردند. با مشورت برادرش، پيكر شهيد را در شهر بوشهر به خاك سپرديم. مراسم يادبود را نيز هم در بوشهر و هم در چغادك برگزار كرديم.

    شهيد تخريب چي بود و بر اثر انفجار مين به شهادت رسيد.

    مادر شهيد (زينب خدري)

    متأسفانه در ذهنم ديگر چيزي نمانده است. همه چيز را فراموش كرده ام. درست به ياد ندارم تا كلاس چندم درس خواند. وقتي كه در بوشهر درس مي خواند، هر يك ماه يك بار، به من سر مي زد.

    حدود سه بار به جبهه رفت. در آخرين مرحله كه جبهه رفت، حدوداً بعد از يك ماه شهيد شد.

    يك روز ما در خانه نشسته بوديم كه خبر آوردند كه فرزندت شهيد شده است. خيلي از شهادتش نگذشته بود كه به من خبر دادند. خبر را يكي از همرزمان شيرازي اش به ما داد. آن رزمنده هم بعدها شهيد شد.

    هميشه خوابش را مي بينم كه مي آيد ولايتمان و دنبال من مي گردد و
    مي گويد: مادر، كجا هستي؟ چه كار مي كني؟ من به او مي گويم كه سرپرستم پسر خواهرم است.

    هميشه به يادش هستم.

     

    برادر شهيد (اسماعيل اسماعيلي)

    زماني كه در بوشهر به تحصيل اشتغال داشت، در گروه مقاومت «امام رضا»(ع) محله ي «صلح آباد» فعاليت مي كرد.

    يك روز گرم كه حوالي ساعت 2 الي 3 برنامه ي اعزام نيرو بود، به پايگاه رفتم. ديدم يكي روي دوش بچه هاست. او محمد بود. پاهايش سوخته بود. از او پرسيدم كه برادر، گفت: چيزي نيست. مقداري قير روي پاهايم ريخته و پاهايم سوخته است. ما كه مي خواهيم در جبهه شهيد شويم؛ اين ها كه چيزي نيست.

    دوستانش او را تا خانه ي عمويم بردند.10 روز بعد به جبهه رفت. برادرم مجموعاً 12 بار به جبهه رفت كه در مرحله ي دوازدهم شهيد شد.

    روزي كه خبر شهادت برادرم را آوردند، همه در «صلح آباد» باخبر بودند ولي چيزي به من نمي گفتند. فرداي آن روز به پايگاه رفتم. ديدم مراسم قرآن برپاست. پرسيدم چه خبر شده است؟ برادران بسيجي گفتند كه چيزي نيست. پسر «حاج كاظم سليماني» و «ناصر تنگستاني» زير بغل مرا گرفتند و به داخل پايگاه بردند و گفتند كه برادرت محمد شهيد شده است.

    مراسم فاتحه اش را هم  در بوشهر گذاشتيم، و هم در روستاي خودمان.

    يك روز كه همه دور هم نشسته بوديم، به من گفت: برادر، من كه تو را در بسيج ثبت نام كرده ام، به خاطر اين است كه بعد از شهادتم، سنگرم خالي نماند. من در جواب گفتم: خدا نكند. او اظهار داشت كه من خواب شهادت خودم را ديده ام؛ و بعد از آن بود كه شهيد شد.

    از دوستانش مي توانم به برادران «شمسي»، «مجيد بشكوه»، «رنجبر» و «كشتكار» اشاره كنم كه تعدادي از آن ها به شهادت رسيده اند.

    شهيد در سال 1364 به شهادت رسيد. تا حدود 13 سال مفقود بود. بعداً پيكرش پيدا شد و به بوشهر آورده شد.
    ادامه مطلب
    ادامه مطلب
    ادامه مطلب
    اطلاعات مزار
    محل مزارروستاي گلستان
    تصویر مزار
    موقعیت مکانی مزار
    در صورتی که تصویر، اطلاعات و یا خاطره ای مرتبط با شهید در اختیار دارید با ما به اشتراک بگذارید

    فایل ها را به اینجا بکشید
    Max. file size: 64 MB, Max. files: 10.
      your comments
      guest
      0 دیدگاه ها و دلنوشته ها
      بازخورد (Feedback) های اینلاین
      مشاهده همه دلنوشته ها
      0
      ما را از دلنوشته های خود محروم نکنید ...x