مشخصات شهید

X

"(ضروری)" indicates required fields

شهید ناصر شاهنده پور

895
  • bale
  • eita
  • gap
  • soroush
  • telegram
  • whatsapp
نام ناصر
نام خانوادگی شاهنده پور
نام پدر علي
تاریخ تولد 1344/01/01
محل تولد بوشهر - تنگستان
تاریخ شهادت 1365/03/05
محل شهادت طلائيه
مسئولیت رزمنده
نوع عضویت سرباززميني ارتش
شغل -
تحصیلات دوره دبيرستان
مدفن اهرم
  • زندگینامه
  • وصیت نامه
  • خاطرات
  • شهيد در سال 1344 در شهر اهرم ديار دليرمردان متولد شد دوران كودكي را در شهر اهرم گذراند . دوره ابتدايي را در دبستان نوشيروان اهرم با استفاده از معلمان با تجربه كه هم اكنون همه آنان باز نشست شده اند  و دوره متوسطه در سال 1358 در دبيرستان آيت ا... طالقاني اهرم در رشته فرهنگ و ادب به تحصيل ادامه دادند و در سال 1364 به خدمت مقدس سربازي همراه با دوستان خود از شهر اهرم اعزام شدند محل آموزش شهيد پادگان حميد و مدت 20 ماه در مناطق جنگي جنوب علي الخصوص درمرز طلاييه از هيچ كوششي دريغ نداشت و به واسطه شهامت و شجاعت سرپرست گروه 9 نفري از سربازان را به عهده داشت از جمله كساني كه با وي به خدمت اعزام و هم رزم بودند مرحوم غلامحسين سالمي و ديگر دوستان مهدي شاهنده پور و محمد رضا عمراني مي‌توان نام برد .

    در مورخ 5/3/65 درمرز طلايه بر اثر پاتك  دشمن زبون بعثي بر اثر تركشي كه بر فرقش اثابت كرد چون آقايش  ابوالفضل العباس بر زمين افتاد به واحد امداد بيمارستان شهيد چمران  اهواز اعزام و پس از چند روزي دعوت حق را لبيك گفت و به عرشيان كوي دوست پيوست و شربت شيرين شهادت را نوشيد.
    ادامه مطلب
    سفارش و وصاياي  شهيد

    • پدر و مادر و برادرانم و عموهاي عزيزم پيروي از راه حضرت امام خميني(ره) را هرگز فراموش نكنيد كه موفقيت و پيروزي در اين راه است .

    • اگر من شهيد شدم هيچ كس براي من لباس سياه نپوشد و بر سر و صورت خود نزنيد من خودم شهادت را بهترين سعادت مي دانم .

    • برادران عزيزم بر شما باد اطاعت ازامر پدر و مادر قدر زحمات اين دو را بدانيد كه سعادت در گرو اين اطاعت است .

    • مساجد را رها نكنيد كه بهترين جايگاه و پايگاه براي حفظ دين و رسيدن به قله بلند پيروزي است .

    • اگر شهيد شدم مرا در جوار شهداء بهشت اكبر اهرم دفن كنيد.

    • به دوستان و هم باشگاهي ها خود (دسته ورزشي) شهباز اهرم سفارش مي كنم كه مرا به ياد داشته باشند از تقصيرات من بگذرند مرا حلال كنند.

    • پدرم جبهه ها بهترين جا و مكان براي خودسازي است پس از اين فرصت به دست آمده نهايت استفاده كنيد اين را نه به عنوان دستور بلكه به عنوان پيام خدمت بزرگتر از خودم اعلام مي كنم و فقط يادآوري است و بس .

    • مادرم حجاب با ارزش ترين اعمال براي زنان مسلمان است چرا كه بهترين الگو براي زنان حضرت فاطمه (س) است كه حجاب را ارزنده ترين زينت مي داند .

    • پدر و مادرم اگر راه كربلا باز شد به زيارت كربلا مشرف شديد به جاي من زيارت را فراموش نكنيد .

    ادامه مطلب
    ادامه مطلب
    من با ناصر علاوه بر پدر و فرزند دو دوست مهربان بوديم . وقتي صدايش مي زدم مي گفت جان فرمانش مي دادم مي گفت چشم. به مادرش مي گفت ننه جان . چقدر خوش برخورد و خوش كلام بود . شيرين سخن بود و سحرگاهان از خواب بر  مي خواست و سجاده پهن مي كرد و به عبادت و راز و نياز مشغول مي شد .

    خبر شهادتش را عمويش مهدي به ما خبر داد . او از اهواز ما را خبر دار كرد . به محض شنيدن خبر از اهرم به سوي اهواز حركت كردم صبح در بيمارستان شهيد چمران حاضر شدم وقتي پيكر مطهر او را ديدم حالم بد شد خيلي ناراحت شدم ولي همين كه ميدانم فرزندم در راه خدا و احياي دين خدا و بقاي جمهوري اسلامي به شهادت رسيده همه مشكلات و سختي ها برايم راحت  و ساده مي شود .

    تشييع جنازه بسيار با شكوهي بر گزار شد  جميع سادات خورموج  شركت كردند . خصوصاً سادات رضواني . حتي سادات رضواني ها خواستار اين بودند كه او را  در شهر خورموج دفن كنيم اما ما قبول نكرديم  و شهيد با شكوه خاصي كه جميع اهالي محترم اهرم و ديگر دوستان و آشنايان از اطراف و اكناف و اصناف ،ورزشكاران و بسيجيان،نيروي هاي نظامي و انتظامي، سادات و روحانيون و غيره حضور داشتند مشايعت كردند و در جوار شهداء به خون خفته تنگستان در بهشت اكبر اهرم به خاك سپرده شد .

    خاطره اي كه داريم اينكه در دوران كودكي شهيد حدود 3 سال سن داشت مبتلا به بيماري سختي شد كه انتظار نداشتيم بهبودي حاصل كند . توان مالي خانواده بسيار ضعيف بود . به اين خاطر براي مداوا و بهبودي او مجبور شديم كالاي خانگي خود را  بفروشيم و ناصر را به بوشهر برديم در مهمان سرايي جا گرفتيم و او را نزد دكتر طبيب كه دكتري بسيار ماهر بود برديم او را بسيار خوب معالجه كرد . بعد از مدتي فرزندم بهبودي حاصل كرد .

     

    خاطراتي از مادر شهيد


    فرزندم در مرحله آخري كه مي خواست به جبهه برود به در و ديوار و درهاي حياط همسايه ها چشم مي انداخت  خوب خبر داشت و مي گفت اين بار كه برگردم به من گل پرپر بگوييد . ساعت 12 شب بود كه از منزل دايي اش آمده بود در كنار من نشست من با او حرف مي زدم او گفت مادر امشب بايد سرت را در كنار سر من بگذاري و بخوابي آن شب كه فردا مي خواست به جبهه برود حال و هوايي ديگر داشت گويا خبر داشت كه آخرين لحظات ديدار ما و اوست من خنده ام گرفت . به او گفتم ناصر چه شده اين مرتبه چرا اين طور شدي يكباره به من گفت مادر به يقين اين سفر سفر آخر است شايد ديگر تو را نبينم.

    روزي كه خداحافظي كرد باز همين جملات را تكرار كرد . دورگردن من دست انداخت لحظه عجيبي بود وداع سخت و دلخراشي بود من در مراسم روضه خواني ها خيلي وداع هاي شهداي كربلا را شنيده بوديم ولي اين بار به چشم خويشتن ديدم كه جانم مي رود. با تمام خانواده يكي دو سه بار وداع و خداحافظي كرد ولي دلش جاي ديگري بود. اي دريغ از اين روزگار و اين ايام . من از شهيد شدن ناصر ناراحت نيستم ولي فراق او و هجران او برايم خيلي سخت است يقيناً براي هر مادري سخت است اما وقتي كه يقين داريم آنان در راه خدا و بقاي دين خدا شهيد شده اند همه سختي ها قابل تحمل مي شود.

    موقع شهادت ناصر وقتي خبر دار شدم گفتم خدايا ! عزيز ترين عزيزان كه به رسم امانت به من داده بودي به تو برگرداندم خدايا اين قرباني را از من بپذير.

    باز مادر از خوابي كه درباره ناصر ديد و اينكه شهدا  از حال ما و دنياي ما با خبرند مي گويد:

    ايام عيد بود در عالم خواب صداي درب حياط آمد رفتم در را باز كردم شهيد در حالي كه نوري او را فرا گرفته بود دستش به دور گردنم انداخت او از پدر و همه اعضاي خانواده ،از برادران و خواهران ،از من سؤال كرد: مي خواستم در را ببندم كه گفت مادر ميهمان داريم در همين حال بود كه بيدار شدم . صبح شد تلفن زنگ زد گفتند كه امروز از سپاه بنه گز مي خواهند به منزل ما مشرف شوند فهميدم شهدا از اوضاع ما با خبرند .

    يك روز هم يكي از سادات كه هم اكنون در شهر اهرم سكونت دارد مرا ديد و گفت با تو كار دارم گفتم بفرماييد گفت خواب عجيبي ديده ام  گفت برايم شك و شبه ايجاد شده بود كه اينكه مي گويند امام خميني امام شهداست حقيقت دارد يا نه؟ چند  شب وضو مي گرفتم و مي خوابيدم تا اينكه در عالم رويا در حالي كه داشتم مات و حيران قدم مي زدم يكي به من گفت كجا مي روي ؟گفتم بيكارم سرگردانم گفت برو به باغ شهدا گفتم باغ شهدا ؟گفت برو آن جا دربي كه رنگ قرمز دارد . رفتم سيدي نوراني درب آن ايستاده بود گفتم آقا سيد مي خواهم به باغ بروم . گفت فقط تا به اينجا  اجازه داري و اين را به تو بگويم كه امام خميني(ره) و شهداء به حق واقعي هستند و اين عمارت 3 طبقه ببين متعلق به همه شهدا علي الخصوص اين ساختمان سمت راست متعلق به شهيد ناصر شاهنده پور فرزند علي است . بعد از آن همه چيز بر من حقيقت پيدا كرد و هميشه به امام خميني(ره) و شهدا متوسل مي شوم .

     

    خاطراتي از دوست شهيد (شهريار عاليزاده)

    شهيد ناصر شاهنده پور از دوستان خوب و صميمي  بنده بودند . از خصوصيات بارز اين شهيد بزرگوار شجاعت و توكل به خداي متعال بود . از خاطرات بياد ماندني ايشان ديد و بازديد از دوستان و خويشان بود . ما تعدادي از دوستان هرگاه كه مي‌خواستيم به ديدار ايشان كه از جبهه هاي جنگ بر مي گشت برويم ، ايشان هميشه پيش دستي مي كرد به حدي كه اگر شب به منزل مي رسيد همان شب يا صبح زود به ديدن ما مي آمد . در ميان خاطرات ، يكي از آن ها خاطرات ورزشي ايشان بود كه همه ورزشكاران قديمي باشگاه ورزشي شهباز اهرم آن را فراموش نمي كنند . در يكي از مسابقات حذفي اهرم با يكي از تيم هاي قدرتمند مسابقه ا ي حساسي داشتيم كه در آن بازي كار به ضربات  پنالتي كشيده شد . براي زدن پنالتي آخر كه حكم پيروزي را براي تيم داشت مربي به هركدام از بچه ها پيشنهاد مي داد نمي پذيرفتند و تنها كسي كه داوطلبانه بلند شد و با شجاعت پشت توپ قرار گرفت و با يك ضربه دقيق توپ را گل و تيم را به پيروزي رسانيد . اين شهيد بزرگوار بود .

    سجاياي اخلاقي شهيد

    شهيد ناصر از علاقه مندان خاص به خاندان عصمت و طهارت بود او در حسينيه مرحوم حاج سيد محمد تقي هاشمي هميشه در مراسم عزاداري امام حسين (ع) شركت مي كرد و آن جا را بهترين جايگاه و پايگاه براي شركت در مراسم مذهبي و عزاداري انتخاب كرده بود .

    او از خيل جواناني بود كه سينه زني مي كرد . در تيم شهباز اهرم گروهي تشكيل داده بودند و در دهه محرم و در دعاها و مراسم مذهبي حضور فعال و گسترده داشتند ديگر از خصوصيات اخلاقي شهيد احترام به والدين بود كه هرگاه پدر ، او را صدا مي زد به جاي بله جان مي گفت و مادر را ننه جان صدا مي زد . او حضور در بسيج را خانه دوم خود مي داشت . در زماني كه برادر پوربهي فرمانده بسيج اهرم بود چه شب ها كه تا صبح بيدار مي ماند و نگهباني مي داد و در فعاليت هاي بسيج شركت فعال داشت . همچنين ديگر از خصوصيات اخلاقي و دوست يابي و دوست نگهداري او بود كه براي همه دوستان احترام خاصي قائل بود ، از لحاظ درسي و تحصيلي از هوش و ذكاوت عجيبي برخوردار بود همچنين اخلاق رفتار هاي شايسته سر آمد همه شاگردان كلاس خود بود اين مطلب همه همكلاسي ها و معلمان معترف بوده و اقرار مي كردند . تبسم شيرين و زيبايي او در اولين برخورد نشاني از عطوفت را در دل هر انساني زنده مي كرد ، اهل خود خواهي و تكبر نبود فروتني را شيوه اي بس گوارا براي خود مي دانست آرزوي وصال دوست باعث شده بود كه در هر نوشته اي از معاد و ديدار با حضرت حق را ياد آور شود، صاحب جرات بود و شهامت و بارك الله بر مردان راستين كه با خون خويش جاوداني اسلام را در عرصه گيتي بر روبه صفتان به اثبات رسانيدند.

     

     

     

     

    مرثيه در سوگ شهيد

    غمت را بر دل و جان رهگذر باد

    خيالت روشني بخش نظر باد

    جدا از روي تو پيوسته چون شمع

    مرا هر دم زباني شعله ور باد

    شهادت را تو را مير كارواني

    بر اين صحرا ترا سير و سفر باد

    به جز غم  گر كه باري ديگر آرد

    نهال زندگي بي بار و بر باد

    الا اي نغمگي مرغ بهشتي

    دلم با سوز و سازت نغمه گر باد

    از اين غم خاطرم سرگشته چون ابر

    به گردون اشكبار و بي سپر باد

    اگر جز در هوايت پر گشايد

    هماي خاطرم بي بال و پر باد

    هر آن كت آشيان زير ز بر كرد

    مدامش خان و مال زير و ز بر باد

    ز شب هاي سياه  ماتم تو

    الهي روزگارش تيره تر باد
    ادامه مطلب
    ادامه مطلب
    ادامه مطلب
    اطلاعات مزار
    محل مزاراهرم
    تصویر مزار
    موقعیت مکانی مزار
    گالری تصاویر   
    مشاهده سایر تصاویر
    در صورتی که تصویر، اطلاعات و یا خاطره ای مرتبط با شهید در اختیار دارید با ما به اشتراک بگذارید

    فایل ها را به اینجا بکشید
    Max. file size: 64 MB, Max. files: 10.
      your comments
      guest
      0 دیدگاه ها و دلنوشته ها
      بازخورد (Feedback) های اینلاین
      مشاهده همه دلنوشته ها
      0
      ما را از دلنوشته های خود محروم نکنید ...x