مشخصات شهید

X

"(ضروری)" indicates required fields

شهید محمدرضا عاشوری اهرمی

877
  • bale
  • eita
  • gap
  • soroush
  • telegram
  • whatsapp
نام محمدرضا
نام خانوادگی عاشوري اهرمی
نام پدر احمد
تاریخ تولد 1342/01/01
محل تولد بوشهر - بوشهر
تاریخ شهادت 1362/06/22
محل شهادت -
مسئولیت رزمنده
نوع عضویت بسيج
شغل دانش آموز
تحصیلات دوره راهنمايي
مدفن اهرم
  • زندگینامه
  • وصیت نامه
  • خاطرات
  • در سپيده دم 15/6/1342  از پدر و مادري وارسته از سلاله مرحوم آخوند زايرحسين كه خود در واقع مروج دين مبين اسلام بوده كه در مكتباو علماي بسياري از محضرش استفاده نموده اند ، به طوريكه قُدُ ما و بزرگان بر اين مدعا واقفند . فرزند سوم خانواده كه در واقع ادامه دهنده ي راه اجدادخود بود، به دنيا آمد و پدرش نيز بنا به سفارش ائمه معصومين عليه السلام مبني بر اينكه براي فرزندان نام نيكو انتخاب كنيد . پس از قرائت اذان و اقامه درگوش راست كودك خود، نام وي را محمد نهاد و اين در واقع الفباي زندگي ما مسلمانان است . در حقيقت تولد وي قرين بود با سخن تاريخي امام راحل(ره) كه در مبارزات با شاه معدوم و مخلوع كه به امام گفته بودند با چه نيرو و لشكري به مبارزه بر خاسته اي ؟ فرموده بودند : سربازان من اكنون در گهواره اند . اين سخن در آن زمان براي هيچ كس قابل درك نبود . شهيد در اوايل كودكي با ضميري پاك و آگاه تحت تربيت پدر و مادري عابد و متقي قرار گرفت و با توجه به ذهن فعال و سرشاري كه داشت قبل از رفتن به مدرسه موفق به اتمام رساندن و ختم قرآن كريم شد و از همان هنگام  عشق و علاقه ي وي را به حسينيه ها و مجالس و مساجد كشانيد تا اينكه با رسيدن به سن هفت سالگيشهيد عاشوري  در مدرسه ثبت نام كرد. و. شروع به تحصيل نمود ايشان توانست به مدت پنج سال با موفقيت دوران ابتدايي را به پايان رسانيد . در دوره راهنمايي بود كه در واقع محمد رضا سيزدهمين سال عمر خويش را سپري مي كرد و در اين دوران كه بيشتر  نياز به سرپرستي داشت ، دست تقدير پدرش را از او گرفت. و با فوت پدر بار مسئوليت خانواده بر شانه ايشان بيشتر فزوني مي كرد و ايشان مجبور بود ضمن ادامه تحصيل براي امرار معاش خانواده كار و تلاش كند . در ضمن تكفل و سرپرستي خانواده هم به او سپرده شد . در اينجا محمد رضا ديگر مي بايست نقش پدر را هم به عهده داشته باشد خود هم پدر بود و هم برادر و اين خود امتحان بزرگي براي او بود كه خداوند او را در معرض آن قرار داده بود ولي چه زيبا او از اين امتحان سربلند بيرون آمد و پيروز شد و ايشان همه ي اين مسئوليت ها را به نحو احسن انجام داد تا اينكه به مقطع دبيرستان راه يافت در اين زمان بود كه اولين جرقه هاي انقلاب در سال 1357 زده شد . حال ديگر كودك متولد سال 42 جواني برومند بود كه حرف مقتدا و رهبرش را به ثمر رساند . آري شروع انقلاب بود فعاليت هاي اين جوان برومند در جهت پيروزي انقلاب اسلامي در اين راه از همه گوي سبقت رار بود . با تشكيل بسيج به فرمان امام بزرگوار انقلاب ايشان پرونده ي خود را از دبيرستان گرفته و در مدرسه ي عشق يعني بسيج ثبت نام كرد و با شروع جنگ تحميلي محمد رضا به نداي رهبر لبيك گفته و به جبهه هاي نبرد حق عليه باطل اعزام مي شود . و به زادگاهش اهرم انتقال يافت و تشييع مي شود و در جوار ديگر شهدا به خاك سپرده مي شود و مي شود ميعادگاه عاشقان.
    ادامه مطلب
    وصيت نامه  شهيد

    بسم الله ارحمن الرحيم

    اين وصيت نامه هايي كه عزيزان (شهداء) مي نويسند مطالعه كنيد پنجاه سال عبادت كرده ايد .         «امام خميني(ره)»

    تاريخ وصيت نامه : 7/12/1361

    انا لله و انا اليه راجعون . با درود فراوان به رهبر كبير انقلاب و بنيانگذار جمهوري اسلامي ايران ، اين پير جماران امام امت و سلام بر شهيدان به خون غلطان و پر پر شده كشور عزيزمان ايران .وصيت نامه خود را چنين به سمع شنوندگان عزيز ايراني مخصوصاً برادران و خواهران اهرمي مي رسانم كه يك درس عبرتي از اين خون شهيدان بگيرند و ادامه دهنده خون شهدا باشند ، اينجانب محمد رضا عاشوري فرزند احمد ساكن اهرم متولد 1342 اعزام به جبهه حق عليه باطل شده ام تا كه شايد با اين خون ناقابل خود دين اسلام را ياري كنم و مستضعفان را از بند ظالمان نجات دهم ، اي برادران و خواهران و پدران و مادران هرگز مردن را فراموش نكنيد ، به وصيت نامه اين شهيدان عمل كنيد . كه گمراه و سر در گم نشويد، همه ما مي دانيم كه مي ميريم چه بهتر است انسان در راه اسلام شهيد شود ، برادران بياييد و در راه خدا جهاد كنيد . تا كه فردا پيش خداوند اجر و مزدي بگيريد . نگاه كنيد اين بعثيان كافر چندين كيلومتر از سرزمين ما را گرفته اند و چه قدر جوان در اين راه داده ايم ، اصلاً  احساس نكنيد كه اين شهيدان مرده اند ،آن ها همه زنده هستند و الآن پيش همه ما هستند ، اما ما آن ها را نمي بينيم ، برادران از بسيج تشييع جنازه ام كنيد تا بهشت اكبر ، هر جا مرا بخوابانيد درست است . برادران مسئله نفاق بين تان نباشد ، اگر باشد منافقان خوش حال مي شوند ، بايستي كاري كنيد كه منافقان و آمريكايي ها به گريه در آيند و پوزه شرق و غرب را به خاك بماليد.

    خداوندا ! پيروزي نهايي به رزمندگان اسلام عنايت بفرما

    خداوندا !  طول عمر   به رهبر     عزيزمان    عنايت بفرما

    خداوندا‌‌ ! همه ما را در تمام كارها پيروز و موفق بگردان

    خداوندا‌ ! ما را به راه مستقيم كه همان راه انبياء و شهداست هدايت بفرما

    خداوندا ! گناهان ما را ببخش و ستمكاران و مزدوران را به نابودي بكشان

    خدايا   خدايا   تا انقلاب مهدي (عج) خميني را نگهدار

    براي حفظ اسلام از عمر ما بكاه و به عمر او بيفزا

    والسلام عليكم و رحمت الله و بركاته

    محمدرضا عاشوري
    ادامه مطلب
    ادامه مطلب
    خاطرات مادر شهيد

    شهيد محمد رضا فرزند بزرگ من بود .به علت اينكه پدرش از دنيا رفته بود او نقش پدر نيز در خانواده ايفا مي كرد خيلي از كارهايي كه مربوط به پدرش بود او انجام مي داد ، مثل باغداري، تعمير خانه ، ريزه كاري هاي منزل علاوه بر اين ها علاقة خاص به نماز و روزه و ديگر برنامه هاي مذهبي داشت و از خصوصيات ديگر او محبت بيش از حد  به اهليت عصمت و طهارت  بود و اين علاقه باعث شده بود كه هر روز به حسينيه سيد محمد تقي هاشمي برود . گرد سيد مي رفت و از محضر او كسب فيض مي كرد . در  آغاز به علت اين كه صداي خوبي داشت روضه خواني مي كرد در ضمن پدر بزرگ محمد رضا مرحوم آخوند زايرحسن بود روضه خوان مشهور منطقه تنگستان و شهر اهرم بود . زماني كه محمد رضا متولد شد آخوند زاير حسين به من مي گفت به اين كودك رسيدگي كن او بايد راه من را ادامه دهد و اين پسر در آينده يك روحاني با سوادي شود به همين خاطر محمد رضا بسيار علاقه مند بود به اينكه به حوزه علميه قم برود اما به علت اينكه جنگ  و جهاد شروع شد . او گفت فعلاً جهاد در راه خدا از همه چيز اولي تر است و به جبهه جنگ مي روم و بعد به حوزه مي روم البته شهيد عاشوري دوره دبيرستان را تمام كرده بود و در تابستان و نيز ايامي كه فرصت داشت كلاس هاي قرآن احكام براي كودكان و نوجوانان برگزار مي كرد . حتي براي خانم ها مرثيه سرايي امام حسين (ع) مي كرد . او در دو مرحله به جبهه رفت و از دوستان او شهيد رضا صبوحي و شهيد علي آرمين بود وقتي كه علي آرمين شهيد شد . شهيد محمد رضا عاشوري مي گفت كه ديگر من اينجا نمي مانم بعد از علي آرمين اينجا ماندن جايز نيست او در مرحله دوم كه به جبهه رفت در تاريخ 22/1/62 در منطقه عملياتي فكه به شهادت رسيد بعد از 14 سال مفقوديت در سال 1376 جسد مطهر او همراه پيكر ديگر شهيدان مفقود به نام هاي مصطفي بازياري و شهيد علي قاسم‌زاده به شهر اهرم آوردند و از بنياد شهيد تا بهشت اكبر تشييع كردند . اما خاطراتي از زمان مفقوديت سال 1362  زمزمه هايي بود در منطقه اي كه محمد رضا بوده عمليات شده است اما من خيلي متوجه نبودم همرزماني هم كه همراه او در جبهه بودند بر گشتند به من چيزي نگفتند من آرامش به خصوصي داشتم تا اينكه يك روز به منزل خواهرم رفتم و ديدم خواهرم دارد گريه مي كند ودر حياط خانه نوحه خواني مي كند. وارد خانه شدم و گفتم خواهر چه اتفاقي افتاده است چرا داري گريه مي كني ؟ گفت همين طوري بچه ها ناراحتم كرده اند .

    درود بر تو اي شهيد بي غسل و كفن ، همين طور شعر گفتم براي فرزندم محمد رضا و نرديك او شدم دخترانم هم براي برادرشان نوحه سرايي مي كردند. مردم زياد آمده بودند و زياد همت كردند خدا اميدشان دهد . آري محمد رضا چندين سال يتيم بود خيلي سختي كشيد ولي دست از حمايت و علاقه به ائمه معصومين بر نداشت تا اينكه راهي كه امام زمانش مي خواست رفت و در آن راه به فيض شهادت نائل گرديد .

     

    خاطراتي از همسر مرحوم آقاي سيد محمد تقي هاشمي

    سيد شهربانو شمس العلما درباره شهيد محمد رضا عاشوري مي گويد  از محمد رضا خاطرات زيادي دارم :

    او كبوتر حرم حسينيه ابا عبدالله الحسين بود علاقه عجيبي به مرحوم سيد داشت و سيد نيز او را خيلي دوست مي داشت به او اجازه مي داد تا برود بالاي منبر و براي آقا ابا عبدالله الحسين مرثيه سرايي كند . محمد رضا در حسينيه براي كودكان و نوجوانان كلاس قرآن برگذار مي كرد و كلاس هاي احكام دائر مي كرد حتي به من  مي گفت بي بي تو زنان را جمع كن تا من براي آنان روضه خواني كنم و من نيز اين كارها را مي كردم و او مي آمد براي زنان روضه مي خواند وعظ و موعضه مي كرد . مرحوم سيد محمد تقي هاشمي تمامي كتب مرحوم پدر بزرگ شهيد كه نزدش امانت بود تمامي كتب را به شهيد عودت داد و به او گفت اين ها كتاب هاي پدر يزرگت هست و آن ها را بخوان و مردم را موعظه كن و او هم همين كار را مي كرد  او علاقه داشت به حوزه علميه قم برود و مرحوم سيد هم او را تشويق مي‌كرد . اما جنگ كه پيش آمد او گفت بايد بروم جهاد در راه خدا . بعد از شهادت خواهر زاده ام علي آرمين او هميشه از شهيد و شهادت حرف مي زد مي گفت من ديگر اين جا نمي مانم بايد بروم و راه علي را ادامه دهم و رفت و به جمع شهدا پيوست .

     

     

     

    سجاياي اخلاقي  شهيد

    شهيد عاشوري از تبار پا برهنگان و مستضعفان بود هنوز دوران كودكي را به سر مي برد كه پدر را از دست مي دهد و بايد يتيمي را تحمل كند .و اين مادر اوست كه بايد هم به جاي پدر باشد هم مادر .اما در سايه ايمان به خدا و قرآن كتاب خدا و ائمه معصومين (سلام الله عليهم اجمعين) تحمل مشكلات تا حدي راحت مي شود .

    مادر خوب و مذهبي و مومنه چنان اين فرزند را تربيت مي كند كه جز ايمان و اعتقاد و عشق به خدا و پيامبر وائمه چيزي در ذهن و فكر و انديشه ندارد .تمام هم و غم او عشق به اهل بيت و سادات و قرآن و مسجد و تكايا بود(درود بر اين چنين مادراني كه چنين فرزندي در دامن خود پروراند) شهيد محمد رضا عاشوري مي خواست با تمسك به قرآن و اهل بيت و ررسول الله (ص) خود را از لحاظ روحي و انساني رشد دهد به همين خاطر نيمه هاي شب مشغول عبادت و روزها مشغول تلاش بود يا در بسيج فعاليت مي كرد يا در حسينيه سيد براي او لحظه اي هم ارزشمند بود . سعي مي كرد وقت خود را به بطالت نگذراند .

    اگر در منزل بود يا سعي مي كرد كمك كار مادر  باشد و كارهاي منزل را انجام دهد يا مشغول مطالعه كتابهاي مذهبي بود يا فصل برداشت محصول خرما او سعي مي كرد كمك كار خانواده باشد .

    در چيدن رطب و جمع آوري خرما و باغداري از كارهاي مهم اقتصادي او و همواره با خانواده بود و در آمد حاصله از فروش رطب و خرما را دو دستي تقديم مادر خود مي كرد . دوران سربازي او توام بود با جنگ تحميلي عليه نظام مقدس جمهوري اسلامي او خود را آماده نبرد با كفار و منافقين كاملاً آماده مي كرد و خانواده و مادرش را از لحاظ روحي آماده هر گونه پيامد ناشي از جنگ مي كرد .

    هميشه مي گفت مادر نكند خدايي ناكرده موقعي كه خبر شهادت من به تو رسيد از خود ضعف نشان دهي . همچون كوه استوار باش و نشان بده كه لياقت مادر شهيد بودن را داري زيرا تو براي من هم پدر بودي و هم مادر .               آري ! محمد رضا از منتظران شهادت بوده. به منزله آيه قرآن كه مي فرمايد : فمنهم من قضي نحبه و من ينتظر بود كه در كتاب خدا آنان را وصف نموده اند و به مراد خود كه رسيدن به لقاي الهي و پيوستن به خداي بزرگ و فوز عظيم بود نائل گشت .

     

    مكتب شهادت

    تا مكتب شهادت من اختيار كردم

    دل از همه بريدم ترك ديار كردم

    در جبهه هاي ميمك در رزم نا بكاران

    جانم فداي اسلام با افتخار كردم

    سر را به كف نهادم در رهگذار رهبر

    از بهر  حفظ قرآن جان را نثار كردم

    چشم انتظار منشين مادر كه باز كردم

    در حجله اي پر از خون ديدار ياركردم

    در جبهه هاي ميمك دشمن به خون كشيدم

    چون از براي دينم من كارزار كردم

    هرگز نمرده ام من، اي مادر عزيزم

    من در جهان ديگر جان اختيار كردم
    ادامه مطلب
    ادامه مطلب
    ادامه مطلب
    اطلاعات مزار
    محل مزاراهرم
    تصویر مزار
    موقعیت مکانی مزار
    گالری تصاویر   
    مشاهده سایر تصاویر
    در صورتی که تصویر، اطلاعات و یا خاطره ای مرتبط با شهید در اختیار دارید با ما به اشتراک بگذارید

    فایل ها را به اینجا بکشید
    Max. file size: 64 MB, Max. files: 10.
      your comments
      guest
      0 دیدگاه ها و دلنوشته ها
      بازخورد (Feedback) های اینلاین
      مشاهده همه دلنوشته ها
      0
      ما را از دلنوشته های خود محروم نکنید ...x