مشخصات شهید

X

"(ضروری)" indicates required fields

شهید علی زائری

426
  • bale
  • eita
  • gap
  • soroush
  • telegram
  • whatsapp
نام علي
نام خانوادگی زائري
نام پدر غلامحسين
تاریخ تولد 1348/02/05
محل تولد بوشهر - بوشهر
تاریخ شهادت 1361/10/14
محل شهادت قصرشيرين
مسئولیت رزمنده
نوع عضویت بسيج
شغل كارگر
تحصیلات سوم راهنمايي
مدفن كنگان
  • خاطرات
  • ادامه مطلب
    ادامه مطلب
    ادامه مطلب
    شهيد چهارمين فرزند خانواده بوده است . ايشان در بار اول اعزام اش شهيد شدند و 75 روز در جبهه بودند كه سر 75 روزه شهيد شدند . ايشان در قصر شيرين سر پل ذهاب ،تپه صدوقي شهيد شدند . ايشان بسيجي و دانش آموز بودند . ايشان خودش چوشي مي خواندن ايشان هميشه در بلندگو مي خواند و مي گفت كه براي تشييع جنازه ي شهيد بيايد و يا به جبهه اعزام شويد و… ايشان با جهادسازندگي همكاري داشتند . ايشان در مقطع سوم راهنمايي تحصيل مي كردند و به خاطر اينكه به مقام والاي شهادت رسيدند از طرف اداره آموزش و پرورش شهرستان لامرد ديپلم افتخاري به ايشان دادند . ايشان بسيار به قرآن و دعا و نماز بسيار اهميت مي دادند و هميشه صبح اول وقت قرآن مي خواند و بعد درسش را مي خواند و يا از خانه بيرون مي رفتند و هيچ گاه صبح بدون قرآن از خانه بيرون نمي رفتند . ايشان هميشه با همه خوب بودند و هميشه اول كه وارد خانه مي شدند با همه سلام مي كردند و احوال پرسي مي كردند يك روز او در مسجد نوحة كربلاي شوش مي خواند از بس صدايش خيلي خوب بودند كسي باورش نمي شد كه ايشان بودند وقتي كه شهيد شدند سر همان سال به جاي ايشان همان نوحه را خواندن .

    يك روز شهيد به مادرش مي گويد كه النگونهايت را بده تا براي جبهه ببرم . يكي از نزديكان شهيد مي گويد يك شب خواب ديدم كه از يك ساختمان 8 طبقه بالا رفتند به در اتاقي رسيدند شهيد را پشت ميزي ديدند كه مشغول نوشتن بودند و بعد من متوجه شدم كه اين علي است مي خواستم بروم و به ديگران خبر دهم بعد او به من گفت كه بيا نزديك ومن رفتم ايشان يك كاغذي كه شعري شوخ در روي آن نوشته بودند به مچ دست من بستند و بعد گفتن اين را به مادرم بدهيد و بعد من سريع رفتم كه ديگران را خبر دهم از در اتاق كه بيرون رفتم ديدم علي پايين پله ها ايستاده و با يك خانم سبز پوش رفت . ابتداخبر شهادت شهيد را دايي اش و برادرش مي فهمند و بدون اينكه به مادرش اطلاع بدهند به دنبال جسد شهيد شيراز و اين ور و آن ور مي گردند و بعد اين شهيد هم نام يك شهيد برازجاني  بودند و هنگامي كه جسدش را به برازجان بردند و تا دفن كنند پدر و مادر شهيد برازجاني متوجه مي شود كه اين شهيد مال آنها نيست وبعد همرزمش خسرو باقري نام او را با ماژيك بروي سينه ي شهيد نوشته بود و بعد با تلگراف گزارش مي دهد كه نام شهيد را بروي سينه اش نوشته است و در سردخانه ها نگاه كنند و بعد شهيد را پيدا مي كنند .مادر شهيد مي گويد من دخترم زايمان كرده بود ومن پيش او رفته بودم كه به من خبر دادند كه بيا و زن پسرت مريض است و من به خانه رفتم و بعد هم به من نگفتند و ناراحتي خود را از من پنهان كردند و بعد كه مردم همه جمع شده بودند در كوچه به من گفتند كه اين ها به خاطر شهيد ديگري است كه در همان نزديكي بود ولي بعد خودم از طريق پسر دايي ام كه در سپاه بود متوجه شهادت فرزندم شدم . يك روز شهيد به خانه آمد وبسيار اصرار مي كردند كه مادرش شناسنامه اش بدهد تا به جبهه برود ولي مادرش مي گويد من اصلا رازي نبود و او به من مي گفت تو كاري مي كني كه جبهه تمام شود من اگر جبهه تمام شود به فلسطين و لبنان مي روم . ايشان جزو اطلاعات جهاد بوده و شما

    بيرون مي رفته وبه خانواده اش نمي گفت كه جزو اطلاعات است و مي گفته كه جزو مقاومت است . و بعدها كه پدرش خيلي به او سخت گرفته بود به او گفته بود . ايشان دوست داشتن كه جوانها به جبهه بروند و جانشان را در راه اسلام بدهند . مااز مردم انتظار داريم كه مواظب باشند كه خون شهداء پايمال نشود و هميشه در همه جا از شهداء ياد كنند .

     

    نام شهيد: علي زائري

    نام پدر : حاج غلام حسين زائري

    نام مادر : مريم جعفريان

     
    ادامه مطلب
    ادامه مطلب
    ادامه مطلب
    اطلاعات مزار
    محل مزاركنگان
    تصویر مزار
    موقعیت مکانی مزار
    گالری تصاویر   
    مشاهده سایر تصاویر
    گالری صوت
    مشاهده سایر صوت ها
    کتابخانه
    در صورتی که تصویر، اطلاعات و یا خاطره ای مرتبط با شهید در اختیار دارید با ما به اشتراک بگذارید

    فایل ها را به اینجا بکشید
    Max. file size: 64 MB, Max. files: 10.
      your comments
      guest
      0 دیدگاه ها و دلنوشته ها
      بازخورد (Feedback) های اینلاین
      مشاهده همه دلنوشته ها
      0
      ما را از دلنوشته های خود محروم نکنید ...x