مشخصات شهید

X

"(ضروری)" indicates required fields

شهید علی بنجویی

840
  • bale
  • eita
  • gap
  • soroush
  • telegram
  • whatsapp
نام علي
نام خانوادگی بنجويي
نام پدر موسي
تاریخ تولد 1334/01/01
محل تولد بوشهر - بوشهر
تاریخ شهادت 1361/08/21
محل شهادت عين خوش
مسئولیت رزمنده
نوع عضویت بسيج
شغل -
تحصیلات پنجم ابتدايي
مدفن خورشهاب
  • زندگینامه
  • وصیت نامه
  • خاطرات
  • شهيدعلي بنجويي فرزند موسي، در سال 1334 در روستاي خورشهاب از توابع بخش ساحلي دلوار در خانواده‌اي متدين، مذهبي و با ايمان چشم به جهان گشود دوران كودكي را با شور و هيجان و به اتفاق دوستان هم سن و سالهاي خود و با بازي‌هاي كودكانه در كنار سواحل نيلگون خليج‌فارس گذرانيد و در 7سالگي به دبستان وارد شد و به دليل نبود دبستان در روستاي خود مجبور بود فاصله 4 كيلومتري بين خورشهاب و ابوالخير را با پاي پياده طي نمايد. عشق به درس و مشق سختيها را براي او آسان كرده بود. پس از اتمام كلاس پنجم ابتدايي، در روستاي خودش (خورشهاب) جهت فراگيري به مكتب وارد شد و قرآن را نيز نزد مرحوم‌حاج‌خضر شهابي فرا گرفت. آن موقع شهيد 13 سال  بيشتر نداشت كه به كار مشغول شد، وي كار را تا سنين 17 يا 18 سالگي ادامه داد و بعد از آن به خدمت مقدس سربازي اعزام گرديدند. خدمت را در توپخانه اصفهان تا شروع انقلاب ادامه داد و در حين خدمت به دستور امام آن را رها نمود، پس از پيروزي انقلاب و به رهبري امام خميني(ره) وي خدمت را از سر گرفت… شهيدبنجويي بعد از اتمام خدمت دوباره در روستا مشغول به كار و فعاليت شدند تا اينكه خانه‌اي براي خودشان ساختند و ازدواج كرده و تشكيل  زندگي داد. مدتي بعد ايشان تصميم به حضور در جبهه گرفتند پس از چند ماه حضور در جبهه در تاريخ 16/8/1361 در منطقه عين‌خوش، در عمليات محرم به درجه رفيع شهادت نايل آمد.

     
    ادامه مطلب
    «ولا تحسبن الذين قتلوا سبيل الله امواتا بل احياءعند ربهم يرزقون»

    هرگز مپنداريد كساني كه در راه خدا كشته شده‌اند مرده‌اند بلكه زنده‌اند و در نزد خدايشان روزي مي‌خورند.

    درود بر پيامبر(ص) و ائمه‌طاهرين(ع) نايب برحق امام‌زمان(عج) خميني كبير و امت قهرمان‌پرور ايران. بدنهاي ما براي مردن آفريده شده پس چه بهتر كه اين مردن در راه خدا باشد و الگوي شهادت سيدالشهدا، و پدر، مادر، برادران و دوستان عزيزم! اميدوارم كه شما از مرگ من غمگين و ناراحت نشويد و همچنين در مسير الله باشيد اين را بدانيد كه من در اين راه كامروا و سعادتمند خواهم شد. زيرا راه حق است. اي عزيزان من از شما مي‌خواهم زماني كه مرا ياد مي‌كنيد با خوشحالي و سرافرازي ياد كنيد و از همه شما خانواده و دوستان و آشنايان حلاليت مي‌خواهم و از هركس كه حتي من را مي‌شناخت حلاليت بطلبيد. اي پدر و مادرعزيزم! در حيات خود نتوانستم كاري كه شايسته شما باشد انجام دهم، شما بايد به بزرگواري خودتان مرا حلال كنيد، و تو اي مادر تو در زندگي تلخ من خيلي زجر كشيدي من نتوانستم كاري كه شايسته شما باشد انجام دهم تو در تمام مشكلات زندگي من شريك بودي، شريك غم و شادي من بودي و حالا وصيت فرزند خود به نحو احسن انجام بده من در حيات خود قابل آن نبودم كه حداقل شما را يك بار به زيارت ائمه‌اطهار(ع) بفرستم حالا از شما خواهش مي‌كنم مقداري از دارايي من را براي خودت بگير و به زيارت برو و روح مرا شاد كن. پدر و مادر عزيزم براي من گريه نكنيد اين راه به حق است حتي خداوند در قرآن ميفرمايد: «من المؤمنين رجال صدقوا ما عاهدواالله عليه فمنهم من قضي نحبه و منهم من ينتظر به و ما بدلوا تبديلا»

    برخي از مؤمنان بزرگ مرداني هستند كه به عهد و پيمان كه با خدا بستند كاملاً وفا كرده‌اند تا به راه خود شهيد شدند و برخي در انتظار فيض شهادت مقاومت و هيچ عهد خود را تغيير ندادند. از شما و همسرم حلاليت مي‌طلبم و شما هميشه خوب بوديد و حالا به خوبي خود مرا حلال كنيد. اميدوارم كه به وصيت‌نامه يك سرباز كوچك اسلام كاملاً عمل شود و خودتان پيش خدا مسئول نكنيد.

    خدايا خدايا تا انقلاب مهدي خميني را نگهدار

    والسلام عليكم و رحمت الله و بركاته                  علي بنجويي

     
    ادامه مطلب
    ادامه مطلب
    سجاياي اخلاقي، خدمات و ويژگيهاي شخصي‌شهيد

    شهيد بنجويي نسبت به حضرت امام علاقه و ارادتي خاص داشت. بطوري كه در زمان طاغوت، با فرمان امام مبني بر پيوستن ارتش به ملت، وي با اطاعت از فرمان امام(ره) خدمت سربازي را رها نمود و در كنار ملت به مبارزه با طاغوتيان پرداخت و پس از پيروزي انقلاب اسلامي مجدداً به خدمت رفت.

    شهيد چنان به امام علاقه‌مند بود كه گفتار ايشان را سرمشق و سرلوحه زندگي خود قرار داده بود و از اين جهت از روحي بزرگ برخوردار گشته بود، و اين را مديون امام(ره) و رهنمودهاي پيامبرگونه او مي‌دانست.

    از لحاظ خوش‌خلقي و شوخ‌طبعي كم‌نظير، و هميشه محفل‌آراي جمع دوستان بود با تمام شوخ‌طبعي‌هايش كسي از او نگران و ناراحت نمي‌شد و ايشان با خشوع و افتادگي هميشه خود بابت شوخي‌ها از همه عذرخواهي مي‌كرد و حلاليت مي‌طلبيد.

    همچنين شهيد را در ايجاد دوستي با ديگران نمونه مي‌خوانند زيرا رابطه شهيد با دوستان وهم رزمان بسيار تنگ تنگ بود يكي از دوستانش چنين مي‌گويد: «من با وي خاطرات زيادي دارم وآنقدر با يكديگر صميمي بوديم كه من از اخلاق ورفتار او بگويم هرچه بگويم كم گفته ام وهر چه بنويسم كم نوشته ام. ما در دوران مدرسه وكار در دريا همچنين دوران انقلاب وجنگ تحميلي با هم بوديم واو آنقدر با شهامت بود كه من در اين چند مرحله از زندگي كه با او بودم هميشه از او درس مي گرفتم واخلاق ورفتارش بگونه اي بود كه الگوي اطرافيانش بود» .شهيد بنجويي در زمان جنگ به همراه دوستان محافظت از مرزهاي آبي كشور مي‌پرداختند وي در زمينه ايجاد وراه اندازي پايگاه مقاومت مسجد روستا نيز نقش موثر داشتند .شهيد به اطرافيان مخصوصاً دوستان وخانواده توصيه مي كرد كه روحانيت را در جامعه تقويت كنند چرا كه روحانيت رهبران جامعه مي باشد واگر جامعه اي بخواهد به راه راست بپيوندد حتماً به يك روحاني مبارز همچون حضرت آيت الله خميني (ره) نيازمند مي باشد وروحانيت ورهبري يكي از نياز هاي جامعه اسلامي مي باشد از گفته هاي برادر شهيد (عباس بنجويي) چنين بر مي آيد كه شهيد، پدرومادر را بسيار دوست مي داشت. و هرگز بر خلاف آنها عمل نكرد و اوامر والدين را بي چون و چرا اطاعت مي‌كرد.

    شهيدبنجويي اولين شهيدي بود كه منطقه خورشهاب را با عطر ملكوتي وجود خويش معطر نمود.

    خاطرات شهيد

    سرباز امام

    برادر شهيد خاطراتي را از شهيد نقل ميكند: برادرم علي در سن 18 سالگي در سال 1356 جهت خدمت سربازي اعزام گرديد و در قسمت توپخانه پادگان اصفهان خدمت مي‌كرد تا اينكه انقلاب شروع شد و در اصفهان حكومت نظامي اعلام شده بود و علي با يك سرباز هم‌دوره‌اش كه شيرازي بود در همان شب در يكي از كوچه‌هاي شهر اصفهان مأموريت داشتند كه نگذارند كسي از خانه‌ها بيرون بيايد و چنانچه كسي از خانه بيرون آمد آنها را تهديد كنند و علي با هم‌دوره‌اش تصميم گرفتند در همان كوچه به در خانه اي‌رفتند و در زدند و صاحب‌خانه آمد در را باز كرد صاحب خانه به آنها گفت چه مي‌خواهيد و آنها گفتند ما مي‌خواهيم از خدمت فرار كنيم و به مردم بپيونديم و صاحب‌خانه آمد و آنها را در آغوش گرفت و آنها را داخل خانه برد و گفت شما هم بچه‌هاي ما هستيد و بعد صاحب‌خانه از آنها پرسيد حالا شما چه مي‌خواهيد بكنيد؟ علي جواب مي‌دهد از شما خواهش مي‌كنم كه شما سلاح‌هاي ما را تحويل بگيريد و ما مي‌خواهيم فرار كنيم چون امام خميني(ره) فرموده كه سربازان به فرمان فرمانده‌هانشان اهميت ندهند و ما هم نمي‌خواهيم با اين رژيم همكاري كنيم، و صاحب‌خانه هم سلاحهاي آنها را تحويل گرفت و به هر يك از آنها يك دست كت و شلوار بچه‌هايش را داد و آنها را مي‌پوشند و به‌طرف ترمينال مي‌روند و بعد از دو شب به بوشهر و به زادگاه خود روستاي خورشهاب رسيدند. پس از پيروزي انقلاب اسلامي علي و هم‌دوره‌اش به اصفهان برمي‌گردند و خود را به گروهان توپخانه معرفي مي‌كنند و به همراه فرمانده به منزل فردي كه اسلحه‌هايشان را تحويل داده بودند بروند و اسلحه‌ها را تحويل مي‌گيرند و بعد از چند روز كارت‌پايان خدمت را دريافت و به بوشهر برمي‌گردند. و در نقل ديگري برادر شهيدبنجويي مي‌افزايد.

    فرار از تنبيه

    علي بعد از كلاس پنجم ديگر به مدرسه نرفت و به كار در دريا روي آورد در روستايمان حاج‌خضر شهابي مكتب نهاده بود و در مكتب قرآن‌خواني، سپس كتابخواني به بچه‌ها ياد مي‌داد علي در مكتب نزد حاج‌خضر براي يادگيري قرآن مي‌رفت يكي از خاطراتي را كه بياد دارم اين است كه در مكتب رسم بود كه پنج‌شنبه‌ها استاد قرآن مرور درس هفته گذشته را از شاگردان مي‌پرسيد و هر شاگردي كه چند غلط داشت او را فلك مي‌كرد (فلك نمودن به اين معنا است كه شخص را روي زمين مي‌خوابانيدند و به پاي وي با چوب و تركه ضربه ميزدند، البته با كمك دو نفر كه پاهاي بسته شده وي را مي‌گرفتند) يكي از روزهاي پنج‌شنبه علي چند غلط داشت و حاج‌حضر مي‌خواست او را فلك كند، علي كه مي‌خواست از اين صحنه جان سالم بدر ببرد، قبل از اينكه نوبت به او برسد حيله‌اي بكار برد و به طرف مادر حاج خضر حركت كرد، و از مادر حاج‌خضر خواست كه اجازه دهد قليان وي را آماده كند مادر حاج‌خضر گفت «شما لازم نيست زحمت بكشيد» اما علي آنقدر اصرار نمود تا وي راضي شد پس با وقت‌كشي مشغول آماده كردن قليان شد تا نوبت به او رسيد و هر چه بچه‌هاي مكتب او را صدا زدند او نيامد و در جواب به آنها مي‌گفت مگر نمي‌بينيد كه كار مادر استاد را دارم انجام مي‌دهم و پس از آماده كردن قليان، كنار مادر حاج‌خضر نشست و حاج‌خضر كه صحنه را مشاهده كرد از حيله علي آگاه شد و از زكاوت وي خوشش آمد و رو به او گفت بيا در مكتب بنشين من با تو كاري ندارم اما به شرطي كه قول بدهي در جلسات ديگر غلط نداشته باشي…
    ادامه مطلب
    ادامه مطلب
    ادامه مطلب
    اطلاعات مزار
    محل مزارخورشهاب
    تصویر مزار
    موقعیت مکانی مزار
    گالری تصاویر   
    مشاهده سایر تصاویر
    اسناد و مدارک   
    مشاهده سایر اسناد
    در صورتی که تصویر، اطلاعات و یا خاطره ای مرتبط با شهید در اختیار دارید با ما به اشتراک بگذارید

    فایل ها را به اینجا بکشید
    Max. file size: 64 MB, Max. files: 10.
      your comments
      guest
      0 دیدگاه ها و دلنوشته ها
      بازخورد (Feedback) های اینلاین
      مشاهده همه دلنوشته ها
      0
      ما را از دلنوشته های خود محروم نکنید ...x