مشخصات شهید

X

"(ضروری)" indicates required fields

شهید عبدالرسول ماحوزی

1025
  • bale
  • eita
  • gap
  • soroush
  • telegram
  • whatsapp
نام عبدالرسول
نام خانوادگی ماحوزي
نام پدر جواد
تاریخ تولد 1338/01/01
محل تولد بوشهر - بوشهر
تاریخ شهادت 1361/04/23
محل شهادت شلمچه
مسئولیت رزمنده
نوع عضویت بسيج
شغل کارمند شرکت نفت
تحصیلات سوم راهنمايي
مدفن اهرم
  • زندگینامه
  • وصیت نامه
  • خاطرات
  • عبدالرسول در سال 1338 در خانواده اي مؤمن و مذهبي چشم به جهان گشود. او در دامان پرمهر و محبت پدر و مادري با ايمان و خوش اخلاق كه از نظر مردم داري و تواضع زبانزد همگان بودند مراحل رشد و كمال را طي نمود.

    پدر بزرگوارش«جواد» در جزيره خارگ كار مي كرد و با تلاش و زحمت طاقت فرساي خود مخارج خانواده را تامين مي‌كرد. مادر مؤمن و مهربان او آمنه نام داشت  عبدالرسول دوران كودكي خود را در كوچه هاي خاكي و در كنار ساحل زيباي آن با آرزوها و بازي‌هاي كودكانه اش پيوند زد. دوران تحصيل ابتدايي و راهنمايي خود را در مدارس شهر خارگ با موفقيت به پايان رساند. او در بين همه دوستان و آشنايان مورد علاقه و توجه بود. جواني خونگرم و مردم دوست بود و تا آنجا كه دستش مي رسيد به ديگران كمك مي كرد. عبدالرسول بسيار مهربان و دوست داشتني بود و گاهي از كسي كينه و كدورتي به دل نمي گرفت. و هيچ وقت كسي از دست او اندكي رنجه خاطر نگرديد.

    اهل مسجد و نماز بود و پيوسته در مسجد حاضر مي شد . بويژه در مراسم عزاداري اباعبدالله الحسين فعاليت او جلوه‌ي ويژه اي داشت.

    عبدالرسول در تمام راهپيمايي ها و تظاهرات انقلابي كه عليه رژيم پهلوي در خارگ شكل مي گرفت حضوري فعال و چشمگير داشت. پس از پيروزي انقلاب شكوهمند اسلامي با توجه به علاقه و عشق وافر خود در نهادهاي انقلابي حضور يافت و خود را در خدمت تحقق آرمان ها و اهداف انقلاب قرار داد. و جزء اولين كساني بود كه بسيج را در خارگ فعال نمود و هسته هاي مقاومت نيروي بسيج را شكل داد.

    او در سال 1358 در اداره مستغلات شركت نفت مشغول به كار شد تا با دسترنج و عرق جبين خود بار زندگي را به دوش كشد. شروع جنگ تحميلي مصادف با خدمت سربازي ايشان بود و مانند ساير جوانان سلحشور و غيرتمند اسلامي كه در جاي جاي جبهه هاي نبرد از غرب تا جنوب كشور حضور داشتند از نظام مقدس جمهوري اسلامي و كيان ميهن اسلامي دفاع مي كرد.

    او در مناطق آبادان و اهواز مشغول انجام خدمت سربازي بود كه مجروح شد و براي معالجه به بيمارستان امام رضا در شهر مقدس مشهد اعزام گرديد تا اينكه خدمت سربازي وي به پايان رسيد. او مي توانست مانند ديگران پس از پايان خدمت وارد زندگي و كار شود و تشكيل خانواده بدهد ولي دعوت امام امت را لبيك گفت و قهرمانانه به عنوان نيروي بسيجي در جبهه هاي نبرد حضور پيدا كرد و در عمليات هاي فتح المبين ،بيت المقدس و رمضان شركت داشت. عمليات رمضان يكي از سخت ترين و پيچيده ترين نبردهايي بود كه در طول 8سال دفاع مقدس بوقوع پيوست. نبردي كه در آن تعداد زيادي از بهترين و عزيزترين فرزندان اين مرز و بوم آسماني شدند و به سوي آستان دوست بال گشودند.

    دوستان شهيد نقل مي كنند وقتي به منطقه شلمچه اعزام شده بودند عبدالرسول روحيه اي عجيب داشت. نمازهاي شب او هيچ وقت ترك نمي شد و مرتب در حال ذكر و دعا بود . روزهاي آخر و قبل از شهادت حالت خاصي پيدا كرده بود كه به هيچ چيز و هيچ كس جز رسيدن به معبود فكر نمي كرد . مرتب  مي گفت: من بايد شهيد شوم. سرانجام در تاريخ 23/4/1361 در عمليات رمضان در جبهه شلمچه به آرزوي ديرينه اش رسيد و بر بال ملائك به وصال معشوق دست يافت و به ملكوت اعلي پيوست.

    آقاي محمد تقي ماحوزي برادر شهيدان ماحوزي كه خود از يادگاران سال هاي حماسه و آتش و خون است و وجودش منشا خير و بركت زيادي براي اهالي خارگ است، چه آن زمان كه در كسوت معلمي به فرزندان و نونهالان خارگ درس زندگي، علم و اخلاق مي آموخت و چه اكنون كه به عنوان شهرداري لايق و توانمند منتخب شوراي اسلامي شهر خارگ مي باشد و با خلوص تمام و روحيه اي مردمي همت خود را معطوف عمران و آبادي،توسعه و تعميق فرهنگ اسلامي در شهر خارگ نموده است. ايشان در رابطه با شهادت و نحوه اطلاع يافتن از خبر شهادت برادرانش عبدالرسول و يوسف نقل مي‌كند: «اينجانب در هنگام عمليات رمضان در يكي از روستاهاي نزديك رامهرمز در استان خوزستان بودم. آنجا مراسم دعاي پرفيض كميل با صوت سوزناك و حزن انگيز يكي از جوانان محل برادر خورشيدي (كه بعدها او نيز در يكي از عمليات ها مفقودالاثر گرديد) كه جواني رشيد و خوش سيما بود برگزار مي شد.

    پس از پايان مراسم دعا به خانه مراجعه كردم. همان شب در خواب ديدم به مقر رزمندگان اسلام رفته ام و من تا آن زمان به آنجا نرفته بودم . در عالم خواب همان طور كه از اهواز به طرف قرارگاه نيروها مي رفتم مرتباً در دو طرف مسير تابلوهايي به نظرم مي رسيد كه روي آنها نوشته بود شهيد عبدالرسول و شهيد يوسف ماحوزي. وقتي از خواب بيدار شدم، دلشوره و حس غريبي به من دست داده بود . صبح زود عازم اهواز شدم و از آنجا به طرف قرارگاه لشكر امام حسين(ع) حركت نمودم. هر چقدر جلوتر مي رفتم دقيقاً شرايط خوابي كه ديده بودم از نظرم مي گذشت تا به آنجا رسيدم. آن روز تابستاني، هوا خيلي داغ بود و گرد و خاك شديدي وزيدن گرفته بود. از دور يكي از همرزمان شهيد را ديدم وقتي جلو آمد خبر شهادت عبدالرسول را به من داد. خيلي متاثر شدم و به حال او غبطه خوردم گفتم خوشا به حالت برادر. سپس براي اطلاع دادن به آگاهي خانواده ام و انجام مراسم به بوشهر آمدم. جنازه شهيد عبدالرسول به سردخانه بيمارستان انرژي اتمي منتقل شده بود. مرحوم پدرم براي ديدن جنازه مطهر آن شهيد به سردخانه مراجعه نمود و ما تا آن زمان اطلاع نداشتيم كه برادر ديگرمان يوسف هم شهيد شده است و جنازه او كنار جنازه عبدالرسول قرار دارد. اين صحنه واقعاً تكان دهنده و غم انگيز بود. آن هم براي پدر پيري كه حاصل عمر خود را اين چنين پرپر شده مي‌ديد. ولي ما هم راضي بوديم به رضايت دوست . آري مكتب اسلام و تاريخ خونبار تشييع سرشار از اين نمونه، فداكاري ها و ايثارگري هاست. عاشقان مكتب حضرت اباعبدالله الحسين و تعليم يافتگان امام راحل(ع) به چيزي جز عزت و سربلندي اسلام و برافراشتن پرچم توحيدي در سراسر گيتي نمي انديشند. و در اين راه از بذل مال و جان و فرزند هيچ گاه دريغ نكرده اند.

    بنا به شرايط و مشكلاتي كه آن روز وجود داشت خانواده تصميم گرفت پيكر مطهر شهيد را در شهر اهرم به خاك سپارد.
    ادامه مطلب
    احسب الناس ان يتركوا اَن يقولوا امنا و هم لا يفتنون«قرآن كريم»

    آيا مردم چنين پنداشتند كه به صرف اينكه گفتند ما ايمان آورده‌ايم رهاشان كنند و بر اين دعوي هيچ امتحان شان نكنند.

    درود بر رهبر كبير انقلاب اسلامي امام خميني. درود به روان پاك شهيدان انقلاب اسلامي. خدايا مرا در راهت ثابت قدم بدار و شهادت را نصيب من كن. و درود بر تو اي پدر ما، كه چنين پسراني را بزرگ كردي،پدر با شنيدن خبر شهادتم چون كوه باش و چون كوه استقامت كن و ناراحت نشو چون من به آرزوي دلم رسيدم. افتخار كن كه همچنين پسري داشتي كه شهيد شد.

    خدايا دردمندم، روحم از شدت درد مي سوزد. قلبم                   مي خروشد، احساسم شعله مي كشد و بند بند وجودم از شدت ضجّه مي زند. ديگر آرزويي ندارم و احساس مي كنم كه اين دنيا، ديگر جاي من نيست.

    با همه وداع مي كنم و مي خواهم با خداي خود تنها باشم. خدايا به سوي تو مي آيم و تو مرا در جوار رحمت خود سكني ده.

    خدايا آرزويي جز شهادت در راه تو ندارم. پدر جان من دست همه شما را از دور مي بوسم و آرزوي پيروزي براي شما و امت شهيد پرور دارم. نماز را فراموش نكنيد. اي خواهران من زينب وار با ناملايمات و بي حجابي ها دست و پنجه نرم كنيد و همان طور كه امام خميني فرمود:از دامان زن، مرد به معراج مي رود و شما اي خواهران سنگر خود را كه حجاب است نگه داريد كه دشمنان به خصوص آمريكا چشم به بي حجابي شما دوخته است. اي مردم قهرمان و شهيد پرور ايران در پشت سر امام عزيز رهبر كبير انقلاب اسلامي بت شكن زمان، امام خميني حركت كنيد و مستضعفين جهان را نجات دهيد كه امام زمان (عج) به رهبر ما پيام مي دهد و خدا پشت و پناه اين ملت است.

    افتخار كنيد كه خدا شما را براي اين انقلاب بزرگ انتخاب كرده و بايد بر خود بباليد.و اي مردم و اي برادران و دوستان، قرآن را بخوانيد و نماز جماعت را ترك نكنيد كه انشاء الله بزودي ما پيروز مي شويم و امام و آقاي ما «امام زمان» عج به فرياد شما مي رسد. در پايان همگي شما را به خدا مي سپارم.

    هيچ وقت نماز را فراموش نكنيد. اميدوارم خداوند از ما راضي و خشنود باشد.

     

    والسلام عليكم و رحمت الله و بركاته(عبدالرسول ماحوزي)
    ادامه مطلب
    ادامه مطلب
    سجاياي اخلاقي  شهيد

    او در خانواده اي مذهبي رشد كرده بود تحت تربيت مادري بسيار مومن و اهل ذكر ، قرآن ودعا و نماز به همين خاطر رفتار و كردار ، حركات گفتار او انعكاس اين چنين خانواده و اين چنين مادري بود. روحيه انقلابي و حماسه و جنگ و روحيه عرفاني ،‌زمان عبادت و ارتباط با خداي خود در عين حال  ولي مملو از مهر و عاطفه  و محبت نسبت به هم نوعان و احترام به والدين در حد والاي  يك بنده خوب خدا كه والدين به وجود او افتخار مي كردند. مطيع و واله و شيداي اهل بيت سلام الله عليها بود و چه شب ها كه تا صبح شب زنده داري مي كرد و با خداي خود خلوت مي كرد يا با قرائت قرآن يا با خواندن دعاي كميل و زيارت عاشورا روح خود را تلطيف داد و ملكوتي مي كرد. او زبانزد عام و خاص بود در مبارزه با رژيم ساواك پهلوي همچنين زبانزد همه دوستان در جبهه هاي حق عليه باطل چنان شيداي شهادت و جهاد در راه خدا بود كه وقتي مسئول شركت به او مي گويد ما به تو در اينجا نياز داريم مشغول باش و تو نمي تواني الآن به جبهه بروي او مي آيد و استعفا نامه خود را نوشته روي ميز رئيس مي گذارد و خدا حافظي مي كند و خود را تحت  فرماندهي نيروهاي سپاه در بسيج به جبهه هاي جنگ مي رساند . چه در محل كار و چه در شهر و چه در ميدان رزم هميشه با توصيه ها و نصايح خود دوستان و آشنايان امر به معروف مي كرد و تشويق به معروف و بسيار موثر بود در تشويق آنان زيرا كلام او همراه با عمل بود و يا عمل بود و يا عمل خير خود دوستان را به خير تشويق مي كرد كه كونوا دعاة الناس بغير  السنتكم .

     

    خاطراتي از پدر شهيد


    همچون فرزندان ديگرم او را بسيار دوست داشتم  . گاهي نشد كه با گفتار يا رفتار خود دل مرا يا مادرش را برنجاند هرازگاهي  مي شد كه تند او مي شدم و او با متانت و صبر و بردباري تحمل مي كرد . و مرا احترام مي‌كرد.

    وقتي به او گفتم بابا شما با برادرت به اندازه خودتان كه سهمتان بود رفتيد جبهه او براي اينكه حرف مرا گوش كرد و اطاعت كرد و نرفت جبهه ولي شب و روز در اطاق خود مشغول عبادت و راز و نياز بود و مي گفت اگر قول مي دهيد كه فردا جواب خدا و رسول  خدا و ائمه معصومين را بدهيد تا من حرف شما را قبول كنم . به اين خاطر من راضي شدم گفتم برويد ،خداحافظتان باشد . با برادرش رفتند و هر دو با هم شهيد شدند خيلي ناراحت شدم داغ فرزند آن هم دو تا با هم سخت بود ولي چون ما امامانمان و الگويمان امام حسين (ع) است به همين دليل وقتي به آنها نگاه مي كنيم دلمان آرام مي گيرد. كه ما در مقابل ايثارگري كه ائمه در راه خدا داشته اند هيچ نكرده ايم. قطره ايم در برابر دريا به اين خاطر روزي كه خبر شهادت يوسف را شنيدم مرا بردند صندوق يا تابوتي كه يوسف در آن بود نگاه كردم و بي خبر به تابوت دوم نگاه كردم تا عبدالرسول است خيلي افسرده و ناراحت شدم زيرا داغ فرزند، فراق آنها ، ناراحتي اش طبيعي است اما متوسل به ائمه و پناه آوردم به خدا و خدا به من صبر داد .

    اي همچو سربداران


    اي در قرار سرخت مفهوم بي قراري

    در بستر حماسه خونت هماره جاري

    در برگريز سنگر همواره مي شكوفد

    فواره ي رگانت چون لاله بهاري

    از جزر و مد تيغت،  ايثار بي دريغت

    بر تارك  پليدان روييده زخم كاري

    از رزم بي درنگ كفتارها گريزان

    وز آتش تفنگت خفاش ها فراري

    تفسير آيه هاي پي در پي جهاد است

    بانگ مسلسل تو در سينه ي صحاري

    اي همچو سربداران در رزم با تتاران

    جانانه زنده كردي آيين سربداري

    رنگين كمان خونت خطي كشيده گلگون

    از شام تن پرستي تا صبح جان نثاري

    مست مي الستي كاينگونه حق پرستي

    ماييم و وهم مستي در غايت خماري
    ادامه مطلب
    ادامه مطلب
    ادامه مطلب
    اطلاعات مزار
    محل مزاراهرم
    تصویر مزار
    موقعیت مکانی مزار
    گالری تصاویر   
    مشاهده سایر تصاویر
    در صورتی که تصویر، اطلاعات و یا خاطره ای مرتبط با شهید در اختیار دارید با ما به اشتراک بگذارید

    فایل ها را به اینجا بکشید
    Max. file size: 64 MB, Max. files: 10.
      your comments
      guest
      0 دیدگاه ها و دلنوشته ها
      بازخورد (Feedback) های اینلاین
      مشاهده همه دلنوشته ها
      0
      ما را از دلنوشته های خود محروم نکنید ...x