او پس از طي موفقيت دوره ابتدائي براي ادامه تحصيل عازم اهرم شد و 2 سال نيز در آن ديار به كسب علم و دانش پرداخت پس از گشايش مدرسه راهنمائي در دلوار باز به زادگاهش بر مي گردد و در آنجا به تحصيل خود ادامه مي دهد پس از گذراندن دوره راهنمايي راهي بوشهر شد و در هنرستان صنعتي مشغول تحصيل گشت ، ولي سال بعد براي ادامه تحصيل به دبيرستان سعادت رفت در همين سال است كه تظاهرات و راهپيمائيهاي مردم مسلمان براي بر پائي انقلاب اسلامي به اوج خود مي رسد
و در اين راستابه تشكيل انجمن اسلامي بندر دلوار همت گماشت از اين زمان است كه خانه و كاشانه و همه چيز او انجمن مي شود و چه دلسوزانه . متعهدانه انجمن را اداره و گسترش مي دهد . براحتي مي توان گفت كه با وجود انجمن و خضر هست كه خط راستين امام و ايدئولوژي انقلاب در منطقه تبليغ و شناخته مي شود و اين شايد يكي از با ارزشترين كارهاي اوست پس از گرفتن دپيلم در سال 1360 به نهضت سواد آموزي مي رود و دوره آموزشي لازم را مي بيند و پس از چندي به سپاه مي رود و در روابط عمومي مشغول خدمت به اسلام و مسلمين مي گردد . ما از اينجا مي فهميم كه خضر چقدر تشنه خدمت به اسلام است كه هيچ جا بند نمي شود . هر جا كه خدمتي سراغ دارد به آنجا مي شتابد . پس از گشايش مدارس در سال 1360 به عنوان معلم امور پرورش در بوالخيربه خدمت مشغول مي شود ودر اين زمينه هم مثل ساير كارهايش لياقت و كارداني خويش به عرصه مي گذارد و با جوديكه مدت خيلي كمي آنجاست انسانهاي با ارزش و مؤمن تربيت مي كند كه شايد كمترين معلمي به اين مهم نائل آيد در زمانيكه جنگ تحميلي عراق عليه ايران به اوج مي رسد نامور نيز فكر و ذهنش را جديتر متوجه جنگ مي كند . عاشقانه به بسيج براي اعزام مراجعه مي كند و براي آموزش عازم كازرون مي گردد و در آنجاست كه با تجمع نيروها و دادن شعار روحيه و افري را به رزمندگان مي دهد و در مدتي خيلي كم با نداي يا مولاي يا مولاي خود آنجا هم بعنوان فردي متعهد لايق شناخته مي شود پس از طي دوره آموزشي عازم شوش مي گردد . و در نبردي رو يا رو در سحرگاه شنبه 7/1/61 به درجه رفيع شهادت نائل مي آيد . و بديدار الله شتافت آري خدا نامور را به مهماني خود خواند زيرا كرم خاكي را لايق او نديد و به طور اطمينان خداوند بهترين را مي خواند و نامور هم بهترين ما بود روحش شاد و راهش مستدام باد .
با عرض سلام به ساحت مقدس ولیعصر امام زمان روحی و ارواحالعالمین له الفداء و درود بر منجی انسانیت امام خمینی که از خدا میخواهم از عمر من بکاهد و به عمر او بیفزاید؛ وصیتنامه خود را به شرح ذیل مینویسم:
شهادت سرآغاز پایندگی است/ نترسم ز مرگی که خود زندگی است.
من مرگ با عزت را به زندگی ذلت بار ترجیح میدهم و خدا را شکر میکنم که سالهای عمرم را تا فرا رسیدن یوم الله قرار داد. اکنون یوم الله دیگری است که پیرو یوم الله حسین (ع) میباشد. همان یوم الهی که دو هزار و سیصد و اندی سال پیش از این، حسین(ع) در میدان شهادت در آن روز ندای «هل من ناصر ینصرنی» را سر داد.
اینک ما میگوییم حسین جان! اگر در آن فضای داغ و خونین کسی به فریادت نرسید و ندای تو را لبیک نگفت، ما پیروانت در فضای گرم و خونین ایران زمین دست مردانگی مشت کرده و به ندای غریبی و تنهاییات لبیک میگوییم.
حسین جان لبیک، قرآن لبیک، ای پیروان حسین لبیک، ای مهدی قائم لبیک و بالاخره، ای وارث حسین، ای پیشتاز و ای رهبر لبیک، لبیک، اللهم لبیک، برای اسلام غریبت لبیک و برای استحکام بخشیدن اسلام و قرآنت لبیک.
پیامم به برادران هم وطن این است آنها که عزیزند و مشت گره کردند و شربت شهادت نوشیدند، کارهای حسینی کردند، شما نیز سجاد وار پرچم اسلام واقعی را از سرزمین و وطن در اطراف و اکناف عالم به اهتزاز درآورید.
توصیهام به برادران انجمن اسلامی این است که نگذارید خط رهبر، خط انقلاب در منطقه مظلوم بماند. چون بنده خط رهبر را در منطقه مظلوم میبینم. از برادران انجمن اسلامی میخواهم که طرز برخوردشان با مردم صد در صد اسلامی باشد که مردم را به اسلام جذب میکند. روایت دارد که حضرت علی(ع) با یک نفر یهود همسفر میشود و چون میخواهند از هم جدا شوند حضرت علی که راهش عکس راه یهودی بوده، یهودی را تا چند قدمی بدرقه میکند. یهودی میگوید «یا علی مگر شما راهتان آنطرف نبود چرا دنبال من راه افتادی؟» حضرت میفرماید «من تو را تا چند قدمی میخواهم بدرقه کنم» مرد یهودی تعجب میکند. صدا میزند که «میان دین تو و دین من فرق زیاد است. اصلاً دین من با دین تو فرق دارد و تو مرا بدرقه میکنی؟» حضرت میفرماید «مکتبم به من حکم میکند که به تو احترام بگذارم» مرد یهودی بلافاصله صدا میزند «اشهد أن لاالهالا الله و اشهد أن محمد رسول الله» و مسلمان میشود.
سخن دیگرم با مادرم است. مادر جان در ماتم من گریه نکن و نگو جوانم ناکام رفت. کام من شهادت و حجله من قبر است و همچنین پدرم؛ پدرجان اگر من سعادت داشتم و شهید شدم از تو خواهش میکنم که برایم گریه نکنی.
میدانم که تو گریه میکنی اما اگر صبر کنی خداوند اجر عطیمی به تو خواهد داد. همانگونه که هر مالی خداوند به انسان میدهد باید خمس آن را داد. من فکر میکنم بهترین ثروت تو ما فرزندانت هستیم پس اگر شهید شدم مرا خمس فرزندانت حساب کن.
از برادارانم میخواهم که راه امام را بیاموزند. خط امام، خط اصیل مکتب تعالی بخش اسلام است. از یاری خمینی بزرگ تا نثار جان ناقابل دست نکشید.
از مردم میخواهم روحانیت را فراموش نکنند و آنها را یاری نمایند چون روحانیون باعث احیاء اسلام شدند.
در پایان چون همیشه ندا سر میدهم خدایا خدایا! تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار از عمر من بکاه و به عمر او بیفزای.
شهید خضر دلواری خواهر زاده شهید رئیسعلی دلواری
2ـ روحيه اجتماعي او را توصيف كنيد ؟ فردي شجاع بود و علاقمند به شركت در زمينه هاي ا جتماعي و سياسي بود
3ـ ميزان علاقه و ديدگاه شهيد نسبت به امام خميني و ولايت فقيه رابيان كنيد ؟ بسيار بالا و اين گونه كه در وصيت نامه شهيد آمده است .
4ـ اولين بار در چه سني و چگونه به جبهه رفت ؟ براي يكبار در سال 60
5ـ چگونه و توسط چه كسي از شهادت فرزندتان با خبر شديد ؟ از نيروهاي سپاه و همرزمانش
6ـ آيا شهيد تشييع جنازه شده است ؟ تاريخ و محل دفن نام گلزار او را بيان كنيد ؟ بله ، دلوار گلزار بهشت كاظم دلوار
7ـ چه قسمتهايي از اعضاي بدن شهيد كشف و تشييع گرديد ؟ همه اعضاي وي
8ـ شما به عنوان پدر يا مادر شهيد چه پيامي ، سخني با مردم و مسئولين داريد ؟ درست كردار باشند ، همدل هم باشند ، از آرمانهاي شهداء دفاع كنند ، پشتيبان نظام اسلامي باشند آمادگي براي دفاع از كيان كشور داشته باشند .
9ـ از ويژگيهاي بارز اخلاقي شهيد كه براي شما شاخص بود را بيان كنيد ؟ صميمي بود و بي ريا
10ـ با توجه به ارتباط شما با شهيد چه آرزوها و خواسته هاي را در سر داشت ؟ آرزو داشت تحصيلات عالي داشته باشد به جامعه خدمت كند
11ـ در خصوص فعاليت هاي فرهنگي شهيد توضيح دهيد ؟ به عنوان مسئول انجمن اسلامي در فعاليتهاي قديمي انجمن اسلامي شركت داشتند .
12ـ آخرين مرحله اي كه به جبهه مي رفت چه حالات روحي داشت و چگونگي وداع را توضيح دهيد؟ خيلي عاشق امام حسين (ع) بود .
فضايل اخلاقي
شهيد نامور ، نام آوري از خطه دلوار و از نياكان و بازماندگان خاندان بزرگ رئيسعلي دلواري كه همچون وي ، جان خود را بر كف اخلاص و عزت اسلامي گذاشت و خيلي قاطعانه در برابر ظلم و ستم هاي شاهي پايداري نمود . چه زيباست جانفشاني در برابر ظالم براي اداي دين و نابودي حكومت ظلم .
شهيد نمونه اي از محبت ، پاكي ، و صداقت بود ، علاقه و انس وي به قرآن و مجالس قرآني هنوز هم در اذهان دوستان و ياران وي مثبوت مي باشد . صداقتي صادقانه و عالمانه كه شب هايش يا در اداي عبادت يا در انجمن هاي اسلامي و يا در كوچه هاي روستا براي نگهباني از جان و مال و ناموس مردم مي گذشت . عشق وي به امام و ولايت فقيه در جاجاي فكر و سينه اش مملو بود كه وي را به جبهه ها كشاند و باعث آرامش قلبي و دروني اش شد
فكر دفاع از ميهن و جلوگيري از تجاوز تجاوزگران خواب را از چشمان وي گرفته بود و عاقلانه و عاشقانه دعوي لبيك امام را اجابت نمود و جان عزيز خود را در طبق اخلاص نمود و با تمام آرزوها و زيبايي ها به اسلام و دين پايداري بخشاند . وه ! چه زيبا به كلام قرآن كه سينه اش لبريز از آن بود جواب دادي . به قول دوستان وي ، شهيد روحيه اي لطيف و فقير دوست داشت و سعي مي كرد به فقرا و نيازمندان در هر حال ياري و مساعدت نمايد .