مشخصات شهید

X

"(ضروری)" indicates required fields

شهید حسین ماهینی

915
  • bale
  • eita
  • gap
  • soroush
  • telegram
  • whatsapp
نام حسين
نام خانوادگی ماهيني
نام پدر عبدالرحمان
تاریخ تولد 1342/01/01
محل تولد بوشهر - بوشهر
تاریخ شهادت 1365/01/23
محل شهادت شرهاني
مسئولیت رزمنده
نوع عضویت سرباززميني ارتش
شغل سرباززميني ارتش
تحصیلات ديپلم
مدفن بوشهر
  • زندگینامه
  • وصیت نامه
  • خاطرات
  • « شهيد حسين ماهيني » در سال 1342 ( هـ . ش ) در محله ي «جفره ماهيني» متولد شد . او تحصيلات ابتدايي و راهنمايي را با موفقيت به اتمام رساند و تحصيلات متوسطه خود را در دبيرستان « شهيد نواب صفوي» گذرند . در ايام تحصيل ، با « شهيد عباس پوربهي » آشنا شد . اين دو، هم چون دو برادر هميشه و همه جا با هم بودند . با شروع حركات انقلابي مردم، حسين نيز در راهپيمايي ها و تظاهرات شركت كرد و در پيروزي انقلاب، نقشي مهم و كليدي ايفا كرد .

    با شروع جنگ ، در سال 1363 ( هـ . ش ) به خدمت سربازي اعزام شد و در نيروي زميني مشغول خدمت شد . پس از گذراندن دوره ي آموزشي در « اصفهان »، به عنوان ديده بان  عازم خط مقدم شد و در جبهه ي « دهلران» و « شرحاني » به خدمت مشغول شد و در عمليات « والفجر 8 » شركت كرد. و سرانجام در تاريخ 23/1/65 در جبهه « شرحاني » به فيض شهادت نايل شد.

    خون سرخ و گلفام حسين ، دشت ها و كوه هاي « شرحاني » را ارغواني ساخت و فرياد مردانه اش كه حسين گونه ، شهادت را لبيك مي گفت در آسمان آبي ايران زمين ، طنين افكن شد.
    ادامه مطلب
    «بسم الله الرحمن الرحيم»

    خدايا مي داني كه چه مي كشيم ، پنداري كه چون شمع ذوب مي شويم. ما از مردن نمي هراسيم اما مي ترسيم بعد از ما ، ايمان را سر ببرند و اگر بسوزيم نيز،روشنايي مي رود و جاي خود را دوباره به شب مي سپارد ، پس چه بايد كرد ؟

    از يك طرف بايد بمانيم تا شهيد آينده شويم و از طرف ديگر بايد شهيد شويم تا آينده بماند . هم بايد امروز شهيد شويم تا فردا بماند و هم بايد بمانيم تا فردا شهيد شويم.  عجب دردي ! چه مي شد امروز شهيد شويم و فردا زنده مي شديم تا دوباره شهيد شويم آري همه ي ياران سوي مرگ رفتند در حالي كه نگران فردا بودند.

    دوستان ! راه سعادت بخش حسين را دامه دهيد و زينب وار زندگي كنيد !

    خدايا ! بارالها ! معبودا ! من ضعيف ناتوان ، دوست دارم دشمن چشمهايم را از حدقه در آورد . دستهايم را قطع كند . پاهايم را از بدن جدا سازد و قلبم را آماج رگبارهايش كند و سرم را از تن جدا نمايد تا در كمال فشار و آزار، دشمنان مكتبم ببينند كه اگرچه چشمها ، دستها و پاها و قلب و سينه و سرم را از من گرفته اند اما يك چيز را نتوانسته اند بگيرند و آن ، ايمان و هدفم است كه عشق به الله و معشوقم و به مطلق جهان هستي و شهادت و اسلام را در خود دارد .

    خدايا! جندالله را كه با سوگند به ثارالله، در لشكر روح الله، براي شكست عدوالله و استقرار حزب الله، زمينه ساز حكومت جهاني بقيه الله است حمايت كن!
    ادامه مطلب
    ادامه مطلب
    «عشق به امام حسين»

    پدر از غرور و مردانگي حسين مي گويد. از عشق او به انبيا:

    حسين در مراسم مذهبي، فعالانه حضور داشت مخصوصاً در ماه‌هاي محرم و صفر ، شب هايي بود كه تا صبح در مساجد عزاداري و سينه زني براي امام حسين عزاداري مي كرد.

    «دوستي پاك»  

    پدر از دوستي‌هاي حسين مي گويد:

    «شهيد عباس پوربهي» يكي از دوستان بسيار صميمي حسين بود، اين دو، هميشه و در همه حال با هم بودند . هنوز هم هر وقت پدر عباس به منزل ما مي آيد، به ياد عباس و حسين اشك مي ريزد.

     

    «آگاهي از شهادت»

    حسين خود از شهادتش اطلاع دارد اما با عشق، به استقبالش مي‌رود.

    پدر شهيد چنين مي گويد: «وقتي در تاريخ 15/1/65 قصد عزيمت به جبهه را داشت ، قبل از رفتن ، تمام دوستان و آشنايان در طول مدت مرخصي ، به ديدن او آمدند و با او خداحافظي كردند . خلاصه اينكه حسين به همراه پسر عمه اش ( احمد غريبي ) به جبهه اعزام شد.»

    در طول راه ، حسين بارها به احمد گفته بود كه خواب ديده ام اين سفر آخر من است و ديگر باز نمي گردم و در اين سفر به شهادت مي رسم و همان گونه كه گفته بود 8 روز بعد يعني درتاريخ 23/1/65 به شهادت رسيد.»

     

    «شهادت»  

    پدر از نحوه شهادت فرزندش مي گويد:

    در منطقه ي « شرحاني » حدود ساعت 12 در حالي كه دو تن از همرزمانش مشغول صرف غذا  در سنگر خود بودند، مورد اصابت خمپاره قرار مي‌گيرند و هر دو نفر به شهادت مي رسند . حسين اين موضوع را به فرمانده اطلاع مي دهد و فرمانده براي بررسي وضعيت، به آن جا مي رود. در حالي كه تعداد زيادي از رزمندگان وهمچنين فرمانده در كنار سنگر اين دو شهيد گرد آمده بودند ، خمپاره اي ديگر به طرف آن ها شليك مي شود و همگي آنها را به شهادت مي رساند.

    بعد از شهادت حسين ، آقاي « وزيري» نزد من آمد و به من گفت : « حسين در بيمارستان است و زخمي شده است . » من كه از قبل، خواب شهادت او را ديده بودم پاسخ دادم : « من خواب ديده ام كه او به شهادت رسيده . » آقاي « وزيري» بغضش تركيد و مرا در آغوش گرفت . ما حسين را با همان لباس هايي كه در تنش بود ، به خاك سپرديم.

    يكي از همرزمان حسين مي گفت: « وقتي خمپاره به آن ها اصابت كرد ، من كمي دورتر بودم. بلافاصله به طرف آن ها رفتم و سر حسين را روي زانوهايم گذاشتم. او از من آب خواست و من به او آب دادم سپس او را به «اهواز» منتقل كرديم اما حسين در راه، به شهادت رسيد . بعد از حدود 1 شبانه‌روز، به « بوشهر» فرستاده شد.

     

    «خواب پدر»  

    پدر از خواب هايش مي گويد :

    بعضي وقت ها خواب حسين را مي بينم ؛ خواب مي بينم كه او به دريا رفته و در لنج ، مشغول ماهي گيري است.

     

    «بسم رب الشهدا»

    مطالبي را كه در زير مي خوانيد، برداشتي از يكي از انشا هاي «شهيد حسين ماهيني»، سرباز قرآن است.

    نام و نام خانوادگي: حسين ماهيني      موضوع امتحان : انشاء

    مرغ خوشخوان را بشارت باد كاندر راه عشق

    دوست را با ناله شبهاي بيداري خوش است

    حافظا ترك جان گفتن طريق خوشدلي است

    تا نپنداري كه احوال جهانخوران خوش است

    با درود بر انسانهائي كه در طول تاريخ بشريت، نويد آزادي سر دادند. از حسين (ع) زمان گرفته تا خميني كبير كه باعث بيداري و هوشياري جهانيان شد و درود بي پايان نثار كساني كه توانستند صداي حسين زمان را بشنوند و لبيك گويان راهش را ادامه دهند. ( راهشان مستدام باد . )

    اگر ما به تاريخ بنگريم دريافت مي‌كنيم كه انسانهائي بوده اند كه همواره باعث بيداري ديگران شده اند  و اين افراد توانستند خودشان را بشناسند و از درون و برون خود با خبر شده اند و فهميده اند كه از كجا آمده اند و به منزل و مقصد خود پي برده اند.

    از كجا آمده ام ، آمدنم بهر چه بود

    به كجا مي روم آخر ننمائي وطنم

    در واقع اين انسانها، انسانهايي هستند كه از خود بي خود شده اند و مال و منال خود را فداي معشوق كرده اند و در راه معشوق بايد با دل وجان رفت . خوشا به حال كساني كه توانستند زندگيشان را در اين راه تقديم نمايند. اين‌ها شـمع‌هايي هستنـد كه در طول تاريخ درخشيده‌اند و نور آنها سـرتـاسـر

    عالم را فرا گرفته است . درست است كه هنوز ظلم وجود دارد ولي ما، انسانها يي الهي هستيم و خداوند ما را اشرف مخلوقات و نماينده خود روي زمين قرار داده است. پس شايسته نيست كه ما معشوق حقيقي خود را فراموش كنيم و غرق در هواهاي نفساني شويم روح ما بايد به عالم بالا پرواز كند و به معشوق بپيونددد.

    مرغ باغ ملكوتم نيم از عالم خاك

    چند روزي قفسي ساخته اند از بدنم

    كساني توانستند به عالم ملكوتي و لاهوت بپيوندند كه جان خود را در راه آن، فدا كرده اند و هميشه آرزوي ديدار جمال معشوق و  زندگي در جوار معشوق را دارند .

    اي خوش آن روز كه پرواز كنم تا بر دوست

    به اميد سر كويش پر و بالي بزنم

    به اميد پيروزي اسلام در جبهه هاي حق عليه باطل و نابودي ظلم در جهان!

    كاش يارب آشنايي ها نبود

    يا به دنبالش جدايي ها نبود

    يا كه او با من نمي شد آشنا

    يا كه او از من نمي گردد جدا

     

    «بسم الله الرحمن الرحيم»

    « ميعاد خونين »

    امشب سرودي سرخ مي خوانم برايت

    شاخ گلي پر پر مي‌كنم در پيش پايت

    ¯¯¯¯¯¯¯

    باسينه سرخان مهاجر سر بگيرم

    پرواز را بار ديگر از سر بگيرم

    يك دم تماشا كن تو رزم سرفرازان

    بشنو نواي دلكش آينده سازان

    دريادلان تن را به موج خون سپردند

    واندر مصاف باد و طوفان پافشردند

    تا قله ي نصرمن الله پيش رفتند

    آري به اوج آرزوي خويش رفتند

    داني در اين پيكار حق ، سود از پي كيست

    بازار جان و خون ما را مشتري ،  كيست

    اينجاست بازاري كه خون مقدار دارد

    هر قطره ي خون قيمتي بسيار دارد

    ¯¯¯¯¯¯¯

    بايد ندا سر داد، ياران را خبر داد

    با كوله بار عشق، آهنگ سفر داد

    در شهر ما شب خفتگان بيدار گشتند

    با ديو شب آماده پيكار گشتند

    مرغان خونين شب به خون خويش خفتند

    افسانه ي خود را به شاخ و برگ گفتند

    راه گرچه دشوار است آري خطر كن

    آهنگ بگذشتن زهر كوه .و كمر كن

     

    آنچه از زبان شهيد ، در دفتر خاطراتش ، نگارش شده است :

    اكنون كه چهار ماه از شهادت برادرم ، عباس مي گذرد ، اميد دارم كه با رضايت خانواده ام  ، به جبهه اعزام شوم ورزمندگان را ياري دهم تا مملكت اسلامي عزيز را كه در حال حاضر در خطر است ، نجات دهيم . بايد مبارزه كنم و جان بي ارزشم را فداي اسلام و مملكتم كنم .

    آمريكا و نوكران سر سپرده اش،  مثل دول مرتجع عربي و نوكران مزدورش،  بدانند كه نه تنها نمي توانند به مملكت اسلامي ما ، صدمه اي بزنند بلكه بايد منتظر شكست از طرف سلحشوران و دلاوران اسلام نيز باشند . چرا كه فرزندان اسلام،  از شهادت باكي ندارند و ترسي به دل راه نمي دهند . من از خدا مي خواهم تا هر چه زودتر از اين دنياي فاني و اين خانه ي عبور،  رها شوم و به خانه ي آرامش برسم . آمين !

    9/5/61

    عشق شور مي دهد و و فا ، مرد را استوار مي كند و پابرجا ! آن قدر كه در راه وصال مي جنگد و از مرگ نمي هراسد و به مرگ لبخند مي زند. خدايا ! اين مردان از چه جنسي بودند ؟ قلب پاره پاره شده شان ، در تسخير كدام فرشتگان در آمده بود كه اين چنين مردانه ، جنگيدند و تا آخرين نفس

    استوار ماندند.

    جنگ مي كشد، ويران مي‌كند و تباهي مي آورد اما در دل همين جنگ، جوانان پر شوري بودند كه عاشقانه ، جنگيدند تا خاكشان ، وطنشان و مردمشان ، در دست بيگانه نيفتند . آفرين براين غيرت و تعصب مردانه ! آفرين بر اين عزم استوار ! و نفرين بر جنگ ، اين بلاي خانمان سوز ، جنگي كه  قربانيان خود را ذره ذره آب مي كند و ما زمينيان هنوز دم از آزادي مي زنيم و حقوق انسان ها.
    ادامه مطلب
    ادامه مطلب
    ادامه مطلب
    اطلاعات مزار
    محل مزاربوشهر
    تصویر مزار
    موقعیت مکانی مزار
    در صورتی که تصویر، اطلاعات و یا خاطره ای مرتبط با شهید در اختیار دارید با ما به اشتراک بگذارید

    فایل ها را به اینجا بکشید
    Max. file size: 64 MB, Max. files: 10.
      your comments
      guest
      0 دیدگاه ها و دلنوشته ها
      بازخورد (Feedback) های اینلاین
      مشاهده همه دلنوشته ها
      0
      ما را از دلنوشته های خود محروم نکنید ...x