نام حسين
نام خانوادگی رحيمي
نام پدر حيدر
تاریخ تولد 1331/06/21
محل تولد بوشهر - بوشهر
تاریخ شهادت 1361/04/23
محل شهادت شلمچه
مسئولیت رزمنده
نوع عضویت پاسدار
شغل پاسدار
تحصیلات دوره دبيرستان
مدفن برازجان
زندیگنامه شهید
شهيد حسين رحيمي درسال 1331 در خانواده اي مذهبي ومستضعف در روستاي دشتي شبانكاره از توابع دشتستان متولد شد پس از سنين كودكي به مدرسه نرفت ودوره ابتدايي را در ازدگاهش فرا گرفت بعد از دوره ابتدايي همراه خانواده به شهرستان برازجان مهاجرت نمود 17 ساله بود كه ازدواج كرد .ونتيجه اين ازدواج سه پسر وچهار دختر مي باشد قبا از پيروزي انمقلاب اسلامي در تظاهرات ضد طاغوت شركت فعال داشت هرجا كه مراسمي عليه رژيم شاه برپا بود او نيز در صف مقدم متظاهرين بود .شهيد رحيمي در منزل با مادرهمسر و فرزندان برخورد اسلامي داشت .وبا دوستان وهمسايگان آنقدر خوش رفتار وخوش برخورد بود كه نيكهايش وصف ناشدني است . پس از پيروزي انقلاب اسلامي وتشكيل ساه در برازجان خود را به اين نهاد انقلابي معرفي وثبت نام نمود وعضو سپاه پاسداران انقلاب اسلامي برازجان گرديد تا اينكه جنايتكاتران شرق وغرب جنگ وآشوب رادر كردستان به وجود آوردند او نيز همراه ديگر ياران داوطلبانه عازم كردستان شد تا از انقلاب اسلامي ودين خود دفاع كند ودست اين گروهكهاي از خدا بي خبرومفسذ را كوتاه وكردستان عزيز را از لوث اين جرثومه هاي فاسد پاك نمايد وآزادي وعدالت را براي مردمان محروم آن سرزمين به ارمغان بياوردندشهيد رحيمي در پشت جبهه نيز فعاليتي چشمگير عليه متفقين داخلي داشت ودر تمام در گيريها عليه مافقين شركت مي كرد وآنچنان مقاومت وايثار از خود نشان مي داد كه اسم او در ليست كساني بود كه مي خواستند به خيال خام خودشان آنها را ترور كنند .وي با دوستان همرزمش علاقه زيادي داشت وهموراه آنان را به جهاد عليه دشمنان اسلام دعوت وترغيب مي نمود او از بس حسن اخلاق داشت فردي آرام بود دوستانش او را حسين مظلوم صدا مي زند شهيد رحيمي پس از مبارزات زيادي عليه منافقين در جبهه كردستان وجبهه داخلي خود را براي مبارزه با بعثيون كافر آماده كرد وبا ديگر يارانش عازم جبهه هاي حق عليه باطل گرديد وي پس از مدتها حماسه آفريني با صداميان آمريكايي سرانجام در تاريخ 23/4/61 دذر جبهه شلمچه بر اثر تركش خمپاره بعثيون به درجه رفيع شهادت نائل آمد وبسوي ديگر شهداي اسلام شتافت .
روحش با اوليائش محشور يادش گرامي وراهش پررهرو باد.
ادامه مطلب
شهيد حسين رحيمي درسال 1331 در خانواده اي مذهبي ومستضعف در روستاي دشتي شبانكاره از توابع دشتستان متولد شد پس از سنين كودكي به مدرسه نرفت ودوره ابتدايي را در ازدگاهش فرا گرفت بعد از دوره ابتدايي همراه خانواده به شهرستان برازجان مهاجرت نمود 17 ساله بود كه ازدواج كرد .ونتيجه اين ازدواج سه پسر وچهار دختر مي باشد قبا از پيروزي انمقلاب اسلامي در تظاهرات ضد طاغوت شركت فعال داشت هرجا كه مراسمي عليه رژيم شاه برپا بود او نيز در صف مقدم متظاهرين بود .شهيد رحيمي در منزل با مادرهمسر و فرزندان برخورد اسلامي داشت .وبا دوستان وهمسايگان آنقدر خوش رفتار وخوش برخورد بود كه نيكهايش وصف ناشدني است . پس از پيروزي انقلاب اسلامي وتشكيل ساه در برازجان خود را به اين نهاد انقلابي معرفي وثبت نام نمود وعضو سپاه پاسداران انقلاب اسلامي برازجان گرديد تا اينكه جنايتكاتران شرق وغرب جنگ وآشوب رادر كردستان به وجود آوردند او نيز همراه ديگر ياران داوطلبانه عازم كردستان شد تا از انقلاب اسلامي ودين خود دفاع كند ودست اين گروهكهاي از خدا بي خبرومفسذ را كوتاه وكردستان عزيز را از لوث اين جرثومه هاي فاسد پاك نمايد وآزادي وعدالت را براي مردمان محروم آن سرزمين به ارمغان بياوردندشهيد رحيمي در پشت جبهه نيز فعاليتي چشمگير عليه متفقين داخلي داشت ودر تمام در گيريها عليه مافقين شركت مي كرد وآنچنان مقاومت وايثار از خود نشان مي داد كه اسم او در ليست كساني بود كه مي خواستند به خيال خام خودشان آنها را ترور كنند .وي با دوستان همرزمش علاقه زيادي داشت وهموراه آنان را به جهاد عليه دشمنان اسلام دعوت وترغيب مي نمود او از بس حسن اخلاق داشت فردي آرام بود دوستانش او را حسين مظلوم صدا مي زند شهيد رحيمي پس از مبارزات زيادي عليه منافقين در جبهه كردستان وجبهه داخلي خود را براي مبارزه با بعثيون كافر آماده كرد وبا ديگر يارانش عازم جبهه هاي حق عليه باطل گرديد وي پس از مدتها حماسه آفريني با صداميان آمريكايي سرانجام در تاريخ 23/4/61 دذر جبهه شلمچه بر اثر تركش خمپاره بعثيون به درجه رفيع شهادت نائل آمد وبسوي ديگر شهداي اسلام شتافت .
روحش با اوليائش محشور يادش گرامي وراهش پررهرو باد.
سلام ودرود بر امام امت خميني بت شكن سلام بر رزمندگان اسلام ودرود بر شهيدان راه حق وآزادي وقل رب اعوذبك من همزات الشياطين واعوذربك يهزون .
وصيت نامه خود را به اميد پيروزي آغاز مي كنم .
اينجانب حسين رحيمي يكشنبه براي مبارزه با كفر جهاني تاريخ 22/1/61 به جبهه ميروم تا بياري خداوند لشكر صدام را در هم بكوبم ونابود سازم خدا را شكرمي گويم كه به مكا جان داد تا بتوانيم در راه خدا مبارزه كنيم وكسانيكه بر عليه اسلام كارشكني مي كنند چه در داخل وچه در خارج نابود سازيم واز خانواده ام خواهش ميكنم زياد ناراحتي نكنند كه باعث خوشحالي دشمنان اسلام مي شود چونكه من نصيب شهادت داشته باشم كه در راه خدا حركت كردم وبا هذف مشخص شده ومن با چشم باز راهم را انتخاب كردم وكوركورانه اطاعت نكردم واز پدر ومادرم مي خواهم كه مرا حلال كنند واز من نگراني نداشته باشند وبچه هاي مرا بدون صاحب نگذارند. يك وصيت ديگر دارم اگر فرزند گيرم آمد اگر پسر باشد اسم آن را حسين بگذاريد و اگر دختر باشد اسمش را زهرا بگذاريد.
تاريخ 22/1/61
ادامه مطلب
وصيت نامه خود را به اميد پيروزي آغاز مي كنم .
اينجانب حسين رحيمي يكشنبه براي مبارزه با كفر جهاني تاريخ 22/1/61 به جبهه ميروم تا بياري خداوند لشكر صدام را در هم بكوبم ونابود سازم خدا را شكرمي گويم كه به مكا جان داد تا بتوانيم در راه خدا مبارزه كنيم وكسانيكه بر عليه اسلام كارشكني مي كنند چه در داخل وچه در خارج نابود سازيم واز خانواده ام خواهش ميكنم زياد ناراحتي نكنند كه باعث خوشحالي دشمنان اسلام مي شود چونكه من نصيب شهادت داشته باشم كه در راه خدا حركت كردم وبا هذف مشخص شده ومن با چشم باز راهم را انتخاب كردم وكوركورانه اطاعت نكردم واز پدر ومادرم مي خواهم كه مرا حلال كنند واز من نگراني نداشته باشند وبچه هاي مرا بدون صاحب نگذارند. يك وصيت ديگر دارم اگر فرزند گيرم آمد اگر پسر باشد اسم آن را حسين بگذاريد و اگر دختر باشد اسمش را زهرا بگذاريد.
تاريخ 22/1/61
مصاحبه با همسر شهيد
پدر و مادر شهيد فوت كرده اند.
همسايه اي داشتيم كه ما را به يكديگر معرفي كردند و چون ايشان از لحاظ اخلاقي و ايمان همان چيزي بودند كه من ميخواستم جواب مثبت دادم.
در زمان ازدواج، من 13 ساله و شهيد 17 ساله بودند و 13 سال زندگي مشترك داشتيم.
شهيد دهم عاشورا متولد شدند. ايشان (شهيد) به انقلاب و امام خميني (ره) بسيار علاقه مند بودند. هميشه بيرون از خانه بودند و به كارهاي بيرون از خانه ميپرداختند. هر وقت به خانه ميآمدند در كارهاي خانه و در بچه داري و تربيت آنها كوشا بودند و به من كمك ميكردند.
با پدر و مادر بسيار مهربان بودند و حتي در وصيت نامه اشان نيز اين موضوع را به ما گوش زد ميكردند كه در نبودشان به پدر و مادرشان رسيدگي كنيم. با همة دوستان و همسايه ها خوب بودند بطوريكه ايشان را حسين مظلوم صدا ميكردند. بزرگترين آرزويشان شهادت بود و ديگر اينكه نماز جمعه را ترك نكنيم و بچه هايش به جاي بزرگي برسند از بچه ها ميخواستند كه در برنامه هاي سخنراني شركت كنند، درسهايشان را خوب بخوانند و از غيبت كردن آنها را برحذر مينمودند. ايشان به ما ميگفتند: شما نيز در پشت جبهه فعال باشيد و بخصوص مسائل ديني و مذهبي را فراموش نكنيد.
فرزندانم راهي را كه به آنها ميگفتيم ميرفتند و اشتباه از آنها رخ نميداد. شهيد نمازشان را هميشه اول وقت ميخواندند و اگر ما ديرتر نماز ميخوانديم به ما سفارش ميكردند كه اول وقت بخوانيم. در اول زندگيمان در خانة كرايه اي زندگي ميكرديم و وقتي هم خانه خريديم ايشان شهيد شدند. نسبت به تأمين نيازهاي خانه و خانواده زياد از حد پا فشاري نميكردند و عقيده شان اين بود كه زندگي انسان در اين دنيا هميشگي نيست. به زندگي ساده و ساده زيستي علاقه داشتند و بيشتر تأكيدشان بر روي تربيت فرزندان بود. ايشان خودشان را از همه كوچكتر ميگرفتند و براي حل مشكلات به همه كمك ميكردند و آشنا و غريب نمينمودند.
ايشان داراي مدرك ديپلم بودند. هنگام بيكاري مطالعه ميكردند و براي ديدار پدر و مادر همراه بچه ها به روستا ميرفتند.
ايشان بيشتر به كتابهاي مذهبي دربارة امام حسن (ع) و امام حسين (ع) علاقه داشتند. از جمله فعاليتهاي شهيد، سال 57 بود كه با كمك ديگر برادران دژ را گرفتند و اسلحه ها را جمع آوري كردند كه ميخواستند ايشان را ترور كنند كه موفق به انجام اين كار نميشوند.
بعد از انقلاب نيز فعال بودند به طور مخفيانه در روزها حتي با لباس شخصي براي دستگيري معتادين با شهرباني همكاري ميكردند. به امام خميني (ره) بسيار علاقه داشتند و با منافقين به شدت برخورد ميكردند. هر وقت امام (ره) را از طريق تلويزيون ميديدند گريه ميكردند و ميگفتند: مرا قرباني خودشان نكردند. در روزهايي كه نزديك به شهيد شدنشان بود چند بار به خانه آمدند و بچه ها را بوسيدند و رفتند بعد از چند روز شهيد شدند.
فرقي براي مديريت خانواده قائل نبودند و هر دو اين كار را انجام ميداديم. با من در كارهاي خانه مشورت ميكردند و با من بسيار صميمي بودند و هيچ وقت از او رنجيده خاطر نشدم.
بسم رب الشهداء
خاطره از دوست شهيد حسين رحيمي :
در سال 1359ابتداي جنگ تحميلي از طرف فرماندهي سپاه پاسداران انقلاب اسلامي شهرستان دشتستان اعلام گرديدكه براي مصاف بادشمن خارجي به افراد فداكاري نيازمنديمن حسين رحيمي اسماعيل و سيد موسي موسوي وبنده و همچنين آقاي عباسي پورگاهي از گناوه اعلام آمادگي نموديم و بعد از خداحافظ از برادران پاسدار با ماشين استيشن سپاه به شيراز اعطام شديم تا از طريق پادگان شهيد مسگر عازم جبهه هاي مورد نياز شويم . حسين سرش را تراشيده و محاسن بلند داشت و دشنه اي شخصي به كمر آويزان كتاب دعايي كه سوره هاي قرآن محتواي آن بود بهمراه داشت و رنگ اين كتاب را قرمز انتخاب نموده بود. بيشتر اوقات در كنار اسماعيل فرهي مي نشست روحخي بلند و شادوبشاش داشت همراهان هنگام اعزام خاموش بودند ودر ذهن خود مشكلات خانواگي را بررسي ميب كردند اما حسين حالتمزاح و شوخي خود را از دست نمي داد ودر ديگران مقاومت و روحيه خلق مي نمود و م يگفت شما فكر مي كنيد خانواده را شما از خط ر ومشكلاتت حفظ مي كنيد اما حافط اوست كه بعد از ما همنگهدار است پس ذره اي بفكر نباشيد حسين تيپ و قيافه فرماندهان را بخود داشت و انگار با خانواده خداحافظي كامل كرده بود ودر صورتي كه حسين سواد كلاس با لايي نداشت . اما خيلي عارف بود اهل شعر و ضرب المثل و افكاري راهگشا داشت . بهمراه كار.وان جبهه كه در پادگان شهيد مسگر شيراز سازماندهي مي شد عازم جبهه سومار شديم و بعد از اينكه مستقر شديم و خط مقدم را تحويل گرفتيم صداي توپ و تانك دشمن و انفجار شديد گلوله هاي آتشين ذره اي براي حسين اضطراب انگيز نبود در هنگام آتش سنگين دشمن حسين اعغلام مي نمود كه مواظب باشيد ممكن است ضمن آتش توپخانه پيشروي دشمن صورت بگيرد لذا مواظب حركات بعثيان باشيد و خود ار در سنگرها محبوس نكيند و يكي از روحبات خوب حسين اين بود كه در تمام قسمت هاي رزمي اعلام آمادگي مي نمودئ و اسلحه سبك او را قانع نمي كرد و بيشتر با اوقات آرپي جي خمپاره و توپخاه را براي مبارزه با دشمن انتخاب مي نمود اگر اشتباه نكنم حسين در دوران سربازي با سلاحهاي مختلفي آشنايايي كسب نموده بودكه اين مهم با كمك ايمان قوي او باعث گرديده بود كه در بين رزمندگان بگونه اي سرافراز و جهت بافته حركت مي كرد و انگار كه سالياني دراز در جبهه جنگ بوده است .مدت سه ماه در منطقه سومار و صقر شيرين از خاك ميهن دفاع و در مقابل دشمنان ربون به مقابله پرداختيم بعض مواقع حسين را مي ديدم كه دوربين بدست گرفت و به بالاي تپه ها مي رفت حركات دشمن مرا تحت نظر مي گرفت بطوركلي جبهه سومار سلاح سنگين كار برد موثري داشت و تعدادي ازبراردان هم به شهادت رسيدند كه اين سعادت نصيب دشتستان نشد. در اين قسمت به حركات پر معناي حسين مي پردازيم كه در آن موقع بر ما واضح نبود اما بعد از شهادت حسين مفهوم حالات و حركات حسين بر ما آشكار گرديد از اينكه سلاح سردي هميشه بهمراه داشت و كتاب دعا و قرآن مجيد در دست به قصد ميان و عمل به كلام امام خميني كه فرموده بود در يك دست سلاح و دست ديگر قرآن به نبود با كفار ربپردازيد كه اين حركت پيام بزرگي بود زيرا حسين بي سر وصدا فرياد مي زد مبارزه ما براي حفظ قرآن است واز آنجايي كه كتاب دعا و قرآن به رنگ سرخ انتخاب نموده بود گوياي مطلبي بود و مي خواست بيان كند راه و رستگاري شهادت است وسرخي رنگ كتاب خون شهيدان را پيام مي داد واز اينكه همه جا اسماعيل فرهي را همراهي مي نمود به نيوده حال بر ما واضح گرديد كه اسماعيل و حسين قربانيان راه حق شدند ودر جوار و همديگر در عالم برزخ همنشين و همراز گرديه اند چه زيباست كار خداوند سبحان كه حسين را به درجه اي از فهم رسانده بود كه دوست و همراه خود را قبل از شهادت انتخاب نموده و مي داند كمه با هم به سفر خواهند رفت .خلاصه اخلاق و رفتار فرزندان شاهد را مورد بررسيقرار دادم كه رسيديم به حسين فرزند شهيد رحيمي تا روحي بلند و كمالاتي در ايشان يافت مي شود كه در ديگران نيست مدتي گذشت چنان حسين به كمالاتش افزون شد و مورد حرمت جمع قرار گرفت بگونه اي كه از نظر دانش آموزان و دبيران آموزشگاه لايقترين فرد از هر حيث مطرح گرديد كه در پايان سال دوم راهنمايي بنا به اظهارات مادرش اعلام استقلال نموده و تقاضاي حضور در مدرسه عمومي نمود به اين جهت مورد ترحم افرادي واقع نگرددواز طرق اخلاق و ررفتار همراهان او را قانع نمي كرد و خود را فرسنگها فاصله مي ديد واقعا به معنايي سخن شهيد رحيمي كه نگهدار نده اوست رسيدم زيرا شهيد رحيمي قيم و حافظ را خدا مي دانست ومربي حسين دوم خدا شد و بايد افتخار حسين را داشته باشد .
ادامه مطلب
خاطره از دوست شهيد حسين رحيمي :
در سال 1359ابتداي جنگ تحميلي از طرف فرماندهي سپاه پاسداران انقلاب اسلامي شهرستان دشتستان اعلام گرديدكه براي مصاف بادشمن خارجي به افراد فداكاري نيازمنديمن حسين رحيمي اسماعيل و سيد موسي موسوي وبنده و همچنين آقاي عباسي پورگاهي از گناوه اعلام آمادگي نموديم و بعد از خداحافظ از برادران پاسدار با ماشين استيشن سپاه به شيراز اعطام شديم تا از طريق پادگان شهيد مسگر عازم جبهه هاي مورد نياز شويم . حسين سرش را تراشيده و محاسن بلند داشت و دشنه اي شخصي به كمر آويزان كتاب دعايي كه سوره هاي قرآن محتواي آن بود بهمراه داشت و رنگ اين كتاب را قرمز انتخاب نموده بود. بيشتر اوقات در كنار اسماعيل فرهي مي نشست روحخي بلند و شادوبشاش داشت همراهان هنگام اعزام خاموش بودند ودر ذهن خود مشكلات خانواگي را بررسي ميب كردند اما حسين حالتمزاح و شوخي خود را از دست نمي داد ودر ديگران مقاومت و روحيه خلق مي نمود و م يگفت شما فكر مي كنيد خانواده را شما از خط ر ومشكلاتت حفظ مي كنيد اما حافط اوست كه بعد از ما همنگهدار است پس ذره اي بفكر نباشيد حسين تيپ و قيافه فرماندهان را بخود داشت و انگار با خانواده خداحافظي كامل كرده بود ودر صورتي كه حسين سواد كلاس با لايي نداشت . اما خيلي عارف بود اهل شعر و ضرب المثل و افكاري راهگشا داشت . بهمراه كار.وان جبهه كه در پادگان شهيد مسگر شيراز سازماندهي مي شد عازم جبهه سومار شديم و بعد از اينكه مستقر شديم و خط مقدم را تحويل گرفتيم صداي توپ و تانك دشمن و انفجار شديد گلوله هاي آتشين ذره اي براي حسين اضطراب انگيز نبود در هنگام آتش سنگين دشمن حسين اعغلام مي نمود كه مواظب باشيد ممكن است ضمن آتش توپخانه پيشروي دشمن صورت بگيرد لذا مواظب حركات بعثيان باشيد و خود ار در سنگرها محبوس نكيند و يكي از روحبات خوب حسين اين بود كه در تمام قسمت هاي رزمي اعلام آمادگي مي نمودئ و اسلحه سبك او را قانع نمي كرد و بيشتر با اوقات آرپي جي خمپاره و توپخاه را براي مبارزه با دشمن انتخاب مي نمود اگر اشتباه نكنم حسين در دوران سربازي با سلاحهاي مختلفي آشنايايي كسب نموده بودكه اين مهم با كمك ايمان قوي او باعث گرديده بود كه در بين رزمندگان بگونه اي سرافراز و جهت بافته حركت مي كرد و انگار كه سالياني دراز در جبهه جنگ بوده است .مدت سه ماه در منطقه سومار و صقر شيرين از خاك ميهن دفاع و در مقابل دشمنان ربون به مقابله پرداختيم بعض مواقع حسين را مي ديدم كه دوربين بدست گرفت و به بالاي تپه ها مي رفت حركات دشمن مرا تحت نظر مي گرفت بطوركلي جبهه سومار سلاح سنگين كار برد موثري داشت و تعدادي ازبراردان هم به شهادت رسيدند كه اين سعادت نصيب دشتستان نشد. در اين قسمت به حركات پر معناي حسين مي پردازيم كه در آن موقع بر ما واضح نبود اما بعد از شهادت حسين مفهوم حالات و حركات حسين بر ما آشكار گرديد از اينكه سلاح سردي هميشه بهمراه داشت و كتاب دعا و قرآن مجيد در دست به قصد ميان و عمل به كلام امام خميني كه فرموده بود در يك دست سلاح و دست ديگر قرآن به نبود با كفار ربپردازيد كه اين حركت پيام بزرگي بود زيرا حسين بي سر وصدا فرياد مي زد مبارزه ما براي حفظ قرآن است واز آنجايي كه كتاب دعا و قرآن به رنگ سرخ انتخاب نموده بود گوياي مطلبي بود و مي خواست بيان كند راه و رستگاري شهادت است وسرخي رنگ كتاب خون شهيدان را پيام مي داد واز اينكه همه جا اسماعيل فرهي را همراهي مي نمود به نيوده حال بر ما واضح گرديد كه اسماعيل و حسين قربانيان راه حق شدند ودر جوار و همديگر در عالم برزخ همنشين و همراز گرديه اند چه زيباست كار خداوند سبحان كه حسين را به درجه اي از فهم رسانده بود كه دوست و همراه خود را قبل از شهادت انتخاب نموده و مي داند كمه با هم به سفر خواهند رفت .خلاصه اخلاق و رفتار فرزندان شاهد را مورد بررسيقرار دادم كه رسيديم به حسين فرزند شهيد رحيمي تا روحي بلند و كمالاتي در ايشان يافت مي شود كه در ديگران نيست مدتي گذشت چنان حسين به كمالاتش افزون شد و مورد حرمت جمع قرار گرفت بگونه اي كه از نظر دانش آموزان و دبيران آموزشگاه لايقترين فرد از هر حيث مطرح گرديد كه در پايان سال دوم راهنمايي بنا به اظهارات مادرش اعلام استقلال نموده و تقاضاي حضور در مدرسه عمومي نمود به اين جهت مورد ترحم افرادي واقع نگرددواز طرق اخلاق و ررفتار همراهان او را قانع نمي كرد و خود را فرسنگها فاصله مي ديد واقعا به معنايي سخن شهيد رحيمي كه نگهدار نده اوست رسيدم زيرا شهيد رحيمي قيم و حافظ را خدا مي دانست ومربي حسين دوم خدا شد و بايد افتخار حسين را داشته باشد .
اطلاعات مزار
محل مزاربرازجان
تصویر مزار
موقعیت مکانی مزار
در صورتی که تصویر، اطلاعات و یا خاطره ای مرتبط با شهید در اختیار دارید با ما به اشتراک بگذارید
0 دیدگاه ها و دلنوشته ها