بسم الله الرحمن الرحيم

خاطرات شهيد الله کرم آشفته
(دفترچه روايت عشق)
" برادران دلاور "
در يکي از پاتکهايي که در مقابل دشمن انجام داديم من و برادرم شهيد الله کرم آشفته در لشکر 19 فجر و در گردان امام علي (عليه السلام) در گردان عملياتي بوديم. براي اين پاتک نزديک به 3 ماه بود که کمين مي کرديم تا به دشمن پاتک بزنيم . در شب پاتک که من و برادرم (الله کرم آشفته) در يک سنگر کمين زده بوديم و در حال حمله به دشمن بوديم که برادرم زخمي شد و براي بردن او به پشت جبهه گروه امداد آمد و من هر چه اصرار و التماس کردم که با برادرم به پشت جبهه بروم فرمانده قبول نکرد و گفت : ما به نيرو نياز داريم و تو نبايد به پشت جبهه بروي.
برادرم را به پشت جبهه بردند و من ديگر از او خبري نداشتم . بعد از 15 روز من به مرخصي آمدم . در راه فکر مي کردم که من چگونه اين موضوع را با خانواده ام در ميان بگذارم.
وقتي به کنگان رسيدم باز هم مانده بودم که در منزل به پدرم چگونه موضوع زخمي شدن برادرم را بگويم. به منزل که رسيدم هم به استقبالم آمدند ولي من فکرم خيلي مشغول بود که ناگهان ديدم برادرم جلوي من ايستاده است.
بعد فهميدم که همان شب که من در راه بودم برادرم هم از بيمارستان مرخص شده بود و وقتي که من در چغادک 200 کيلومتري کنگان خوابيدم او و تعدادي از بچه ها هم در کنار خيابان خوابيده بودند ولي من نمي فهميدم.
راوي خاطره : حبيب آشفته - برادر شهيد