مشخصات شهید

X

"(ضروری)" indicates required fields

شهید ابوالفضل طاهری

878
  • bale
  • eita
  • gap
  • soroush
  • telegram
  • whatsapp
نام ابوالفضل
نام خانوادگی طاهري
نام پدر محمد
تاریخ تولد 1345/04/01
محل تولد بوشهر - بوشهر
تاریخ شهادت 1360/11/21
محل شهادت تنگه چزابه
مسئولیت رزمنده
نوع عضویت بسيج
شغل دانش آموز
تحصیلات دوره راهنمايي
مدفن برازجان
  • زندگینامه
  • وصیت نامه
  • خاطرات
  • گرمرد رهي ميان خون بايد رفت               از پاي فتاده سرنگون بايد رفت

    توپاي براه در نه وهيچ مترس            خود راه بگويدت كه چون بايد رفت

    شهيد ابوالفضل طاهري در سال 1345 در خانواده اي مذهبي در برازجان ديده به جهان گشود.از چهار پنج سالگي در مسجدي كه نزديك منزلشان بود حاضر مي شد و پس از پايان نماز با نمازگزاران مصافحه مي نمود.در سن 6 سالگي به مدرسه رفت وتا كلاس اول دبيرستان به آموختن دانش پرداخت. هميشه به آن چه مي گفت عمل مي كرد.اگر چه به قيمت جانش تمام مي شد.در مسجد با نماز و دعا وكلام خدا انس عجيبي داشت مهر ائمه اطهار (ع) باپوست و گوشت او عجين شده بود . علاقه خاصي به روحانيت داشت. اين جمله از مولايش امام حسين (ع) را همواره مد نظر داشت كه (هيهات من الذله). قبل از پيروزي انقلاب اسلامي در بازار و خيابان همراه ساير دوستانش نگهباني مي داد و شبانه روز به نظام جمهوري اسلامي خدمت مي كرد . يكي از نگهبانان حجت الاسلام حسيني بود . باايشان رابطه  دوستانه اي داشت .شهيد طاهري در مدرسه - كه در واقع پس از مسجد يكي از بزرگترين سنگرهاي انقلاب اسلامي است - با منافقين و منحرفين مبارزه مي نمود.جنگ تحميلي كه شروع شد 4 بار به جبهه حق عليه باطل رفت و مرحله چهارم در تنگ چزابه همراه ديگر برادران جان بركفش پس از جلوگيري از نفوذ بعثيون و كشتن عده اي از مزدوران آمريكا عاقبت در مورخه 21/11/60 به فيض شهادت كه آرزوي ديرينه اش بود نائل آمد.

    شهيد ابوالفضل (عباس) آرزو داشت كه طلبه شود و علوم اسلامي را فرا گيرد ودر اين راستا دوبار نيز عازم قم شد كه در حوزه علميه ثبت نام نمايد ليكن به علت كمي سن موفق نگرديد او آرزو داشت كه عمامه بر سر گذارد و آخرنيز به آرزوي خود رسيد زيرا هنگام نبرد مانند هم نامش حضرت ابا الفضل العباس (ع) تير  به چشمش اصابت كرد و لذا موقع دفنش به خاطر جلوگيري از خونريزي سرش را باند پيچي كردند كه بمانند عمامه در آمد.و در آخر با چنين شكلي به لقاي معبود شتافت.

    اي خوشا با فرق خونين در لقاي يار رفتن   سرجدا پيكر جدا در محفل دلدار رفتن

    شهيد طاهري هميشه اين اشعار رازمزمه مي كرد:

    شهيدم من شهيدم من به كام خود رسيدم من

    حلالم كن ايا مادر نمي بينم ترا ديگر
    ادامه مطلب
    خنده تلخ من از گريه غم انگيز تر است

    كارم از گريه گذشت است از آن مي خندم

    مرده نپنداريد آنان راكه در راه خدا كشته شدند بلكه زندگانند ونزد خدا روزي مي گيرند.اول وصيت من به خانواده ام اين است كه اگر به توفيق خدا شهيد شدم به هيچ وجه براي من گريه نكنيد . به دوستانم و برادرانم مي گويم كه تا آخرين قطره خونشان راه من را كه شهادت و پيروزي اسلام است ادامه دهند.و وصيت مي كنم كه مرا حتماً در كنار قبر شهيد زنده باد دفن كنند . هيچ گونه طلب يا بدهكاري از كسي ندارم.والسلام.

    برادر كوچك شما ابوالفضل طاهري

    پدر جان به اهل منزل بگوييد از اين كه نتوانستم خداحافظي كنم معذرت مي خواهم وسلام آقايان حجت السلام رحيمي وحجت السلام حسيني را برسانيد و همچنين سلام تمام بچه هاي ستاد نماز جمعه را برسانيد و به آقاي حسيني بگوييد سلام تمام بچه هاي حزب جمهوري اسلامي را برسانيد و به دوستانم بگوييد اگر يك وقت اذيتي كردم يا حرف بي موردي زدم مرا ببخشيد اين را حتماً متذكر شويد پدرجان مادرم را دلداري بده و بگو تو بايد افتخار كني كه چنين فرزندي داشتي كه براي اسلام به اندازه كمي خدمت كند .
    ادامه مطلب
    ادامه مطلب
    «از خاطراتم بگو»

    دومين پسر خانواده بود.قبل از اين كه متولد شود مادرش مي‌گفت:آرزو دارم پسرم روحاني شود،دوست دارم كه پسرم وقتي بزرگ شد عمّامه به سر بگذارد كه من با افتخار بگويم من مادر شيخ ابوالفضل طاهري هستم.ابوالفضل با گريه اي زيبا و خوشحال كننده وجود خود را در اين عالم اعلام كرد و مادر در حالي كه وجودش از شادي لبريز شده بود او را به سينه فشرد.در سن 6 سالگي به مدرسه رفت . از همان كودكي همراه با پدر به مسجد مي‌رفت و نماز را در مسجد مي‌خواند . به همه چه خرد و چه بزرگ احترام مي‌گذاشت.به همة اهل خانواده و بچه هاي مسجد عشق مي‌ورزيد،مادرش هر وقت يكي از اقوام را مي ديد با خوشحالي به آنها    مي گفت!كه واقعاً ابوالفضل از همين الآن شبيه روحانيون است و خداوند رويم را زمين نگذاشته و التماسهايم را مستجاب كرده است.عباس به امام رضا (ع)خيلي علاقه داشت دوبار هم توفيق زيارت آن امام (ع) نصيبش شد.يك بار در كودكي و بار ديگر قبل از شهادت.شايد از امام رضا(ع) خواسته بود كه او را به مقام بلند شهادت برساند . در پوشيدن لباس از پيراهن سفيد و ساده بسيار استقبال مي‌كرد.خواهر شهيد مي‌افزايد گاهي ياد ندارم كه عباس لباس آستين كوتاه پوشيده باشد،لباسش را روي شلوارش مي‌انداخت مثل بسيجي‌ها.من از طرز لباس پوشيدنش خيلي خوشم مي‌آمد البته جَوّ خانه ما  همين طور بود همگي مردها لباس ساده و سفيد مي‌پوشيدند.هميشه طرفدار و دوست ابوالفضل بودم.

    كمتر مي‌خوابيد. هميشه در پي كسب دانش و اخلاق نيكو بود . شب ها نماز شبش ترك نمي‌شد با صدايي دلنشين قرآن مي خواند . پدر و مادرش افتخار مي‌كردند كه چنين پسري تحويل جامعه داده اند.بعد از پيروزي انقلاب ايشان جزء حزب جمهوري اسلامي بودند و كارهاي تبليغاتي و پخش اعلاميه را همراه با دوستان ديگرش انجام مي‌دادند . در سن 15 سالگي از طرف بسيج برازجان راهي جبهه شد،چند باري به مرخصي آمد و ‌رفت،مادر شهيد بسيار التماس مي‌كردكه به جبهه نرو كه اگر شهيد شوي بعد از تو زنده نخواهم ماند .  ولي ايشان با دلجويي از مادرشان به او مي‌گفتند من شهيد نمي‌شوم مگر شهيد شدن كار هر موجودي است ؛ مطمئن باش مادر.ولي مادر آرام نداشت چون تفاوت هايي در پسرش نسبت به ديگران ديده بود.شبي ساعت 2 نيمه شب بود كه همراه عمويش شهيد مهدي طاهري از جبهه به خانه آمد . به عمويش علاقه مند بود زيرا او را مثل خودش مي‌ديد و يارش را يافته بود همان شب دو تايي گفتند ما فردا صبح بايد برگرديم.مادرش گفت:من روز شماري كرده ام تا تو برگردي ولي دوباره مي‌خواهي بروي . مادر آن شب ترسي عجيب داشت زيرا ازكلام پسرش بويي مي‌شنيد،انگار مطمئن شده بود كه شب آخر است.فردا صبح ابوالفضل با مهدي دوباره به دشت نينوا برگشتند تا به حمايت از  رهبرشان        بجنگند . اين آخرين آمدن و برگشتن بود . شهيد در ساعت 4 صبح  مشغول اذان گفتن بود كه در حالي كه 16 سال بيشتر نداشت بر اثر تركش خمپاره دربه سرش به جمع روحانيون شهيد پيوست.بر اثر خونريزي زياد سر،بعد از غسل پارچه اي سفيد بر روي سرش بستند كه وقتي از دور نگاه مي‌كردي مثل يك روحاني بود . او را در كفن پوشانده بودند . آرزوي مادرش را در آخرين لحظه بر آورده ساخته بود.مادرش بعد از شهادت فرزند روحاني‌ اش به بيماري سختي دچار شد و بعد از سالها جان خود را از دست داد و به نزد پسرش شتافت.
    ادامه مطلب
    ادامه مطلب
    ادامه مطلب
    اطلاعات مزار
    محل مزاربرازجان
    تصویر مزار
    موقعیت مکانی مزار
    گالری تصاویر   
    مشاهده سایر تصاویر
    در صورتی که تصویر، اطلاعات و یا خاطره ای مرتبط با شهید در اختیار دارید با ما به اشتراک بگذارید

    فایل ها را به اینجا بکشید
    Max. file size: 64 MB, Max. files: 10.
      your comments
      guest
      0 دیدگاه ها و دلنوشته ها
      بازخورد (Feedback) های اینلاین
      مشاهده همه دلنوشته ها
      0
      ما را از دلنوشته های خود محروم نکنید ...x